مدرسه قرآنی حضرت مریم (س)

 

آداب خوردن گوشت در اسلام

 

 

انتخاب سر دست یا قسمت های جلو

* امام علی (ع): دوست داشتنی ترین عضو گوسفند برای پیامبر(ص)، سر دست بود.(التاریخ الکبیر،ج6،ص391)

* امام باقر(ع): پیامبر خدا، سردست را خوش می داشت.(الکافی،ج6،ص315،ح2)

* مسند ابن حنبل ـ به نقل از یحیی بن ابی اسحاق، از مردی از بنی غفارـ : فلان کس برایم نقل کرد که برای پیامبر خدا، غذایی از نان و گوشت آوردند. فرمود: «سردست آن را به من بده ».سر دست، به ایشان داده شد و ایشان آن را خوردند.

یحیی می گوید: از این خبر فقط به همین صورت، آگاهی دارم.(مسند ابن حنبل،ج2،ص305،ح5089،البدایة والنهایة،ج6،ص121)

 

شستن گوشت پیش از پختن آن

* پیامبر خدا(ص): برادرم عیسی، از شهری گذر کرد و دید که رنگ چهره های مردم آنجا زرد و چشم هایشان کبود است. آنان از بیماری هایی که داشتند، نزد وی اظهار ناراحتی کردند. گفت:«درمان شما نزد خودتان است. شما گوشت را نمی شویید و می پزید و همانطور آن را می خورید. در حالی که هیچ چیزی بدون نوعی جنابت، از دنیا نمی رود».

این مردم از آن پس ،گوشت های مصرفیِ خود را شستند و در نتیجه بیماری هایشان از بین رفت.(بحار الانوار،ج14،ص321،ح28 و ج62،ص161،ح6)

 

نهی از خوردن گوشت خام

* امام باقر(ع): پیامبر خدا از این که گوشت، خام خورده شود، نهی کرده و می فرمودند: " تنها درندگان، چنین گوشتی می خورند.گوشت را هنگامی بخورید که آفتاب یا آتش، آن را دگرگون ساخته باشد".(الکافی،ج6،ص313،ح1)

*الکافی - به نقل از هشام بن سالم- : از امام صادق(ع) دربار? خوردن گوشت خام پرسیدم.فرمود:" این، خوراک درندگان است".(الکافی،ج6،ص314،ح2)

* امام رضا(ع): خوردن گوشت خام،در شکم، کِرم پدید می آورد.(بحارالانوار،ج62،ص321)

هرکس چهل روز پیوسته گوشت بخورد،سنگ دل می شود و هرکس چهل روز آن را اصلاً نخورد، بدخوی می گردد.

 

پرهیز از خوردن گوشت به طور پیوسته و زیاد

*پیامبر خدا(ص): هر کس چهل روز پیوسته گوشت بخورد، سنگ دل میشود.(بحار الانوار،62،ص294)

*امام علی(ع): شکم هایتان را گورستان جانوران نکنید.(شرح نهج البلاغة،ج1،ص26)

*امام صادق(ع): علی (ع) اعتیاد به خوردن گوشت را بد می شمرد و آن را اعتیادی همچون اعتیاد به شراب می دانست».(بحار الانوار،ج66،ص69،ح57)

* در حدیث است که:«هرکس چهل روز پیوسته گوشت بخورد،سنگ دل می شود و هرکس چهل روز،آن را اصلاً نخورد،بدخوی می گردد».(ربیع الابرار،ج2،ص706)

 

نهی از نخوردن گوشت به مدّت چهل روز

*پیامبرخدا (ص): هر کس چهل روز گوشت نخورد، بدخوی می شود.گوشت بخورید؛چرا که بر شنوایی تان می افزاید.(الفردوس،ج3،ص627،ح5960عن الامام علی(ع) )

*پیامبر خدا(ص): بر شما باد خوردن گوشت؛ چرا که گوشت بدن آدم را می رویاند. هر کس چهل روز گوشت نخورد،بدخوی می شود.(بحار الانوار ،ج66،ص56،ح1و ص58،ح6)

*پیامبر خدا(ص): بر شما باد گوشت؛ چرا که گوشت می رویاند.هر کس بر او چهل صبح بگذرد وگوشت نخورد،بدخوی می شود.هر کس بدخوی شد،به او گوشت بخورانید.هر کس چربی آن را بخورد،آن چربی برای او بیماری فرود می آورد.(بحار الانوار،ج66،ص67،ح43)

*پیامبر خدا(ص): بر شما باد گوشت؛ چرا که هر کس گوشت را چهل روز واگذارد،بدخوی می شود وهر کس بدخوی شود،خویش را می آزارد و هر کس خویش را آزُرد، در گوش وی اذان بگویید.(بحار الانوار،ج66،ص75،ح71)

*پیامبرخدا(ص): هر کس بر او چهل روز بگذرد و گوشت نخورد،باید به امید خداوند وام بگیرد و گوشت[بخرد و]بخورد.(بحار الانوار، ج66،ص65،ح36)

* امام علی(ع): گوشت بخورید؛چرا که گوشت،از گوشت است و گوشت، گوشت می رویاند.هر کس چهل روز گوشت نخورد،بدخوی میشودو اگر کسی از شما(خواه از انسان ها و خواه از چارپایان) بدخوی شد،در گوشش اذانی کامل بگویید.(بحار الانوار،ج66،ص67،ح45 و ج84،ص151،ح46)

*امام صادق(ع): گوشت، گوشت می رویاند.هر کس گوشت را چهل روز واگذارد،بد خوی می شود و هر کس بدخوی شد، در گوشش اذان بگویید.(بحار الانوار،ج62،ص293)

*امام صادق(ع): گوشت،از گوشت است.هر کس آن را چهل روز واگذاردبدخوی میشود.آن را بخورید؛چرا که بر قدرت شنوایی و بینایی می افزاید.(بحار الانوار،ج66،ص66،ح37 و ج2،ص145،ح511)

*امام صادق(ع): گوشت، گوشت می رویاند وعقل را افزون می سازد.هر کس آن را وا گذارد،عقلش تباه می شود.(بحار الانوار،ج66،ص72،ح68)

*الکافی - به نقل از حسین بن خالد- : به امام رضا(ع) گفتم : مردم می گویند که هر کس سه روز گوشت نخورد،بدخوی میشود. فرمود:« دروغ گفته اند. امّا هر کس چهل روز گوشت نخورد،خوی و بدن او دگرگون می شود، چرا که نطفه در مدّت چهل روز [از حالتی به حالت دیگر] تغییر می یابد».(بحارالانوار،ج66،ص67،ح46)


دفعات خوردن گوشت

*امام صادق(ع): در هر هفته، یک بار گوشت بخورید و خود و فرزندانتان را بدان عادت ندهید؛ زیرا موجب اعتیادی همچون اعتیاد به شراب می گردد.نیز آنان را بیش از چهل روز، از آن محروم مدارید؛ چرا که آنان را بدخوی می کند.(الاصول الستة عشر، ص12عن زید الزرّاد)

*المحاسن- به نقل از ادریس بن عبداللّه- : نزد امام صادق(ع) بودم. از خوردن گوشت سخن به میان آورد و فرمود:«[غذا را] یک روز با گوشت بخور، یک روز با شیر، و یک روز با چیزی دیگر».(بحار الانوار،ج66،ص70،ح59)

تکمله

*شهید در الدروس گفته است:

مکروه بودن اعتیاد به خوردن گوشت، روایت شده است و نیز این که اعتیادی همچون اعتیاد به شراب می آورد. همچنین مکروه بودن نخوردن گوشت به مدّت چهل روز و این که در هر سه روز یک بار خوردن آن مستحب است، روایت شده است. البته اگر به دلیل بیماری یا به سبب روزه داشتن ، دو هفته پیوسته گوشت بخورد، اشکالی ندارد. دو بار خوردن گوشت در یک روز هم مکروه است.

 

نهی از خوردن مغز استخوان

پیامبر خدا(ص): بَدانِ امّت من، کسانی هستند که مغز استخوان را می خورند.(بحار الانوار،ج62،ص293)

پیامبرخدا(ص): نرم? سر استخوان های پرندگان را نخورید؛چرا که سِل می آورد.(کنز العمّال،ج15،ص264،ح40889)

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:54 توسط زهرا الیکائی| |

تأثیر تغذیه بر اخلاق

 

در روایات متعددى مى خوانیم : یكى از شرایط استجابت دعا پرهیز از غذاى حرام است؛ از جمله، در حدیثى آمده است كه شخصى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و عرض كرد: «احب ان یستجاب دعائى؛ دوست دارم دعاى من مستجاب شود!» پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «طهر ماكلك ولاتدخل بطنك الحرام ، غذاى خود را پاك كن و از غذاى حرام پرهیز نما!»

همین معنى از همان بزرگوار با تعبیر دیگرى آمده است، مى فرماید: «من احب ان یستجاب دعائه فلیطیب مطعمه و مكسبه; كسى كه دوست دارد دعایش مستجاب شود، طعام و كسب خود را از حرام پاك كند!»

با توجه به این كه در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «ان الله لایستجیب دعاء بظهر قلب قاس; خداوند دعایى را كه از قلب قساوتمند برخیزد مستجاب نمى كند!» مى توان نتیجه گرفت كه غذاى ناپاك و حرام، قلب را تاریك و قساوتمند مى كند; و به همین دلیل، دعاى حرام خواران مستجاب نمى شود و از اینجا به رابطه نزدیكى كه در میان ناپاكى درون و تغذیه حرام وجود دارد، مى توان پى برد.

در حدیث معروف امام حسین علیه السلام در روز عاشورا آمده است كه بعد از ایراد آن سخنان داغ و پر محتوا و گیرا در برابر لشكر لجوج و قساوتمند كوفه، هنگامى كه ملاحظه كرد آنها حاضر به سكوت و گوش دادن به سخنانش نیستند، فرمود: (آرى! شما حاضر به شنیدن سخن حق نیستید زیرا ملئت بطونكم من الحرام فطبع الله على قلوبكم; شكمهاى شما از غذاهاى حرام پر شده است، در نتیجه خداوند بر دلهاى شما مهر زده است (و هرگز حقایق را درك نمى كنید!)»

2- در روایات دیگرى آمده است; كه رابطه اى در میان خوردن غذاى حرام و عدم قبول نماز و روزه و عبادات، وجود دارد; از جمله، در حدیثى از پیامبراكرم صلى الله علیه و آله مى خوانیم: «من اكل لقمة حرام لن تقبل له صلوة اربعین لیلة، و لم تستجب له دعوة اربعین صباحا و كل لحم ینبته الحرام فالنار اولى به و ان اللقمة الواحدة تنبت اللحم; هركسى لقمه اى از غذاى حرام بخورد تا چهل شب نماز او قبول نمى شود،و تا چهل روز دعاى او مستجاب نمى گردد; و هر گوشتى كه از حرام بروید، آتش دوزخ براى آن سزاوارتر است; و حتى یك لقمه نیز باعث روییدن گوشت مى شود!»

بدیهى است براى قبولى نماز، شرایط زیادى لازم است، از جمله حضور قلب و پاكى دل، اما غذاى حرام پاكى قلب و صفاى دل را از انسان مى گیرد.

3- در روایات متعدد دیگرى از پیامبراكرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام آمده است كه: «من ترك اللحم اربعین صباحا ساء خلقه;كسى كه چهل روز گوشت را ترك كند، اخلاق او بد مى شود

از این احادیث بخوبى استفاده مى شود كه در گوشت ماده اى است كه اگر براى مدت طولانى از بدن انسان قطع شود،در روحیات و اخلاق او اثر مى گذارد،و كج خلقى و بد اخلاقى به بار مى آورد.

البته استفاده زیاد از گوشت حیوانات نیز در بعضى از روایات مزموم شمرده شده، ولى از ترك آن براى مدت طولانى نیز در بسیارى از روایات نهى شده است.

4- در روایات زیادى كه در كتاب «اطعمه و اشربه » آمده است، رابطه اى میان بسیارى از غذاها و اخلاق خوب و بد، بیان گردیده به عنوان نمونه:

در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى خوانیم: «علیكم بالزیت فانه یكشف المرة .... و یحسن الخلق; بر شما لازم است كه از زیت (زیت به معنى روغن زیتون  یا هرگونه روغن مایع است) استفاده كنید، زیرا صفرا را از بین مى برد... و اخلاق انسان را نیكو مى كند!»

5- در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: كه از كلام پیامبر صلى الله علیه و آله چنین نقل مى كند «من سره ان یقل غیظه فلیاكل لحم الدراج; كسى كه دوست دارد خشم او كم شود گوشت دراج را بخورد!» (دراج پرنده‏اى است‏شبیه به كبك كه گوشت لذیدى دارد)

از این تعبیر بخوبى استفاده مى شود كه رابطه اى میان تغذیه و خشم و بردبارى وجوددارد.

6- در روایت مشروحى از تفسیر عیاشى از امام صادق علیه السلام نقل شده درباره این كه چرا خداوند خون را حرام كرده مى فرماید: «و اما الدم فانه یورث الكلب و قسوة القلب و قلة الرافة و الرحمة لا یؤمن ان یقتل ولده و والدیه ....; این كه خداوند خوردن خون را حرام كرده به خاطر آن است كه سبب جنون و سنگدلى و كمبود رافت و مهربانى مى شود ... تا آنجا كه ممكن است فرزند و یا پدر و مادرش را به قتل برساند!»

در بخش دیگرى از این روایت مى فرماید: «و اما الخمر فانه حرمها لفعلها و فسادها وقال ان مدمن الخمر كعابد الوثن و یورث ارتعاشا و یذهب بنوره و یهدم مروته; و اما شراب، خداوند آن را به خاطر تاثیر و فسادش حرام كرده است و فرمود شخص دائم الخمر مانند بت پرست است بدنش لرزان مى شود، و نور (معنویت) او را از بین مى برد، و شخصیت او را ویران مى سازد!»

7- در روایات متعددى كه در كافى درباره انگور  آمده است رابطه میان خوردن انگور و برطرف شدن غم و اندوه دیده مى شود; از جمله، در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «شكى نبى من الانبیاء الى الله عزوجل الغم فامره الله عزوجل باكل العنب; یكى از پیامبران الهى از غم و اندوه (و افسردگى) به پیشگاه خداوند متعال شكایت كرد; خداوند متعال به او دستور داد كه انگور بخورد!»

این حدیث تاكید بیشترى است بر مساله ارتباط تغذیه با مسائل اخلاقى.

8- در احادیث متعددى نیز رابطه خوردن انار  و از میان رفتن وسوسه هاى شیطانى و به وجود آمدن نورانیت قلب دیده مى شود; از جمله، در حدیث معتبرى از امام صادق علیه السلام آمده است كه مى فرمود: «من اكل رمانة على الریق انارت قلبه اربعین یوما; كسى كه یك انار را ناشتا بخورد، چهل روز قلبش را نورانى مى كند.»

9- در روایت متعددى در باب «خوردن » تعبیراتى دیده مى شود كه همه نشانه ارتباط تغذیه با روحیات و مسائل اخلاقى است; از جمله، در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى خوانیم كه به جعفر (ابن ابى طالب)علیهماالسلام فرمود: «یا جعفر كل السفرجل فانه یقوى القلب و یشجع الجبان; اى جعفر! « به  » بخور قلب را تقویت مى كند و ترسو را شجاع مى سازد!»

10- در بعضى از احادیث رابطه میان غذاى اضافى و سنگدلى و قساوت و عدم پذیرش موعظه دیده مى شود; از جمله، در كتاب «اعلام الدین » از پیغمبر اكرم نقل شده كه فرمود: «ایاكم و فضول المطعم فانه یسم القلب بالقسوة و یبطى ء بالجوارح عن الطاعة و یصم الهمم عن سماع الموعظة; از غذاى اضافى بپرهیزید كه قلب را پر قساوت مى كند و از اطاعت حق تنبل مى سازد و گوش را از شنیدن موعظه كر مى نماید!»

فضول الطعام (غذاى اضافى) ممكن است اشاره به پرخورى باشد یا غذاهاى باقى مانده و فاسد شده، و در هر حال از رابطه تغذیه و مسائل اخلاقى خبر مى دهد.

همین معنى در بحارالانوار از بعضى از روات اهل سنت از پیغمبراكرم صلى الله علیه و آله نقل شده است.

از این حدیث بخوبى استفاده مى شود كهغذاى اضافى سه پیامد سوء دارد: قساوت مى آورد; انسان را در انجام عبادات و طاعات تنبل مى كند; و گوش شنوا را در برابر مواعظ از انسان مى گیرد!

این مطلب كاملا محسوس است كه وقتى انسان غذاى زیاد و سنگین مى خورد عبادات را به زحمت به جا مى آورد و نشاطى براى عبادت ندارد بعكس هنگامى كه غذاى ساده و كم مى خورد قبل از اذان صبح بیدار است نشاط دارد و حالت مطالعه و عبادت دارد.

همچنین به تجربه رسیده است هنگامى كه انسان روزه مى گیرد رقت قلب پیدا مى كند و آمادگى بیشتر براى شنیدن مواعظ در او حاصل مى شود; بعكس هنگامى كه شكم پر است فكر انسان درست كار نمى كند و خودش را از خدا دور مى بیند.

11- در احادیث اسلامى در ارتباط نوشیدن عسل با صفاى قلب، از امیرمؤمنان على علیه السلام مى خوانیم: «العسل شفاء من كل داء و لا داء فیه یقل البلغم و یجلى القلب; عسل  شفاى تمام بیماریها است و در آن بیمارى نیت بلغم را كم مى كند و قلب را صفا مى بخشد.»

نتیجه:

از مجموع آنچه در بالا آوردیم و روایات فراوان دیگر كه ذكر آنها به طول مى انجامد بخوبى استفاده مى شود كه رابطه نزدیكى میان تغذیه و روحیات و اخلاقیات وجود دارد، هرگز نمى گوئیم غذاها علت تامه براى اخلاق خوب یا بد است، بلكه همین اندازه مى دانیم كه طبق روایات بالا یكى از عوامل زمینه ساز پاكى و اخلاق، تغذیه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها.

دانشمندان امروز نیز معتقدند بسیارى از پدیده هاى اخلاقى به خاطر هورمونهائى است كه غده هاى بدن تراوش مى كند و تراوش غده ها رابطه نزدیكى با تغذیه انسان دارد; بر همین اساس، بعضى معتقدند كه گوشت هر حیوانى حاوى صفات آن حیوان است، واز طریق غده ها و تراوش آنها در اخلاق كسانى كه از آن تغذیه مى كنند اثر مى گذارد. گوشت درندگان انسان را درنده خو مى كند، و گشت خوك صفت بى بندوبارى جنسى را كه از ویژگیهاى این حیوان است به خورنده آن منتقل مى سازد.

این از نظر رابطه طبیعى و مادى است، از نظر رابطه معنوى نیز آثار خوردن غذاى حرام غیر قابل انكار است، غذاى حرام قلب را تاریك و روح را ظلمانى مى كند و فضائل اخلاقى را ضعیف مى سازد.

این سخن با ذكر یك داستان تاریخى كه مورخ معروف مسعودى در «مروج الذهب » آورده پایان مى دهیم:

او از «فضل بن ربیع » نقل مى كند كه «شریك ابن عبدالله » روزى وارد بر «مهدى » خلیفه عباسى شد، مهدى به او گفت باید حتما یكى از سه كار را انجام دهى، شریك سؤال كرد كدام سه كار؟ گفت یا قضاوت را از سوى من بپذیرى و یا تعلیم فرزندم را برعهده بگیرى، و یا غذائى (با ما) بخورى! شریك فكرى كرد و گفت سومى از همه آسانتر است، مهدى او را نگهداشت و به آشپز گفت انواعى از خوراك مغز آمیخته با شكر و عسل براى او فراهم ساز.

هنگامى كه «شریك » از آن غذاى بسیار لذیذ و (طبعا حرام) فارغ شد، آشپز رو به خلیفه كرد و گفت این پیرمرد بعد از خوردن این غذا هرگز بوى رستگارى را نخواهد دید! فضل ابن ربیع مى گوید مطلب همین گونه شد، و شریك ابن عبدالله بعد از این ماجرا هم به تعلیم فرزندان آنها پرداخت و هم منصب قضاوت را از سوى آنها پذیرفت.

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:48 توسط زهرا الیکائی| |

"طب غذا از منظر امام صادق (ع)"

آنچه دین مبین اسلام در اختیارمان قرار داده ، عین زندگی و قوانین آن روشنگر راه است .

در آیات قرآن واحادیث نبوی آنچه لازمه زندگی دیروز و امروز است، بیان شده که ازآن جمله می توان به مقوله غذا و خوردن اشاره نمود . احادیث متعددی درباره انواع غذاها وآداب خوردن از امام صادق (ع) موجود است. از آن جمله می توان به حدیثی در مورد تقسیم بندی مواد غذایی بر اساس مبدأ تولید آنها اشاره نمود که می فرمایند: انه ذکر ما یحل اکله و ما یحرم بقول مجمل فقال اما مایحل للانسان اکله مما اخرجت الارض فثلاثة صنوف من الاغذیة صنف منها جمیع صنوف الحب کله کالحنطة و الارز و القطینة و غیرها و الثانی صنوف الثمار کلها و الثالث صنوف البقول والنبات فکل شی من هذه الاشیاء فیه غذاء للانسان و منفعة و قوة فحلال اکله و ما کان منها فیه المضرة فحرام اکله الا فی حال التداوی به واما.....

حضرت ضمن اشاره به دو تقسیم بندی بزرگ غذایی« حلال و حرام» ، مختصراً به شرح غذاهای حلال شده بر انسان پرداخته، و دوباره آنها را به دو دسته بزرگ تقسیم می نمایند. آنها که از زمین روئیده و خارج می شوند و آنها که از حیوانات فراهم می شوند . سپس آنهایی را که از زمین خارج می شوند، به سه دسته حبوبات وغلات، میوه جات و سبزیجات تقسیم می کنند، که مطابق با تقسیم بندی در کتب نوین است.

ایشان در باب آداب خوردن می فرمایند: کل ما علمت انه یعرف مودة الرجل لاخیه با کله من طعامه- اعتبر حب الرجل باکله من طعام اخیه- اشدکم حبالنا احسنکم اکلا عندنا - کلوا فانما تستبین مودة الرجل لاخیه فی اکله – یعرف حب الرجل باکله من طعام اخیه....

بدین معنا که اگر به منزل یکی از دوستان صمیمی خود وارد شدید و برای خوردن چیزی آوردند، از آن تناول کنید تا معرفت و دوستی خود را نشان دهید . اعتبار دوستی ، به اهمیتی است که به خوراک او می دهید و نسبتی که از طعام او می خورید، آنکه ما را دوست تر دارد، بهتر نزد ما می خورد و آنکه می خورد مراتب دوستی خودش را برای برادرش روشن تر می سازد، دوستی ،نسبت به خوردن طعام دوست شناخته می شود و....

می بینیم که حضرت میل دارند، کسی که اظهار ارادت و دوستی به ایشان می کند، طعامی که در منزل ایشان آورده می شود، به شایستگی میل کند که آن غذا، بر اساس اصول اسلام و پاکیزه است و این نکته ای است که ما نیز در تهیه غذا، برای مهمانانمان باید به کار گیریم.

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:29 توسط زهرا الیکائی| |

تغذیه از نظر قرآن کریم

خداوند کریم در قرآن مجید برای بهتر و سالم ماندن جسم انسان ها دستوراتی فرموده و بوسیله پیامبر گرامی اش محمد مصطفی (ص) به بشریت ارزانی شده است.

قرآن کریم در سوره عبس آیه 24 چنین می فرماید:

« فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ »

یعنی آدمی باید به غذایش، خوراکش و به آنچه می خورد توجه داشته باشد که از هر نظر پاک و تمیز ، حلال، مباح و قابل خوردن باشد و از نظر بهداشت و سلامتی بایستی دقت کافی مبذول دارد که آنچه می خورد سالم باشد و چه از نظر ظاهر و چه از نظر باطن آلوده نباشد. حق کسی را نخورد و توجه داشته باشد که چه می خورد و به اندازه کافی بخورد و آیا آنچه می خورد، خوردنی است؟

و نیز بنگرد که آفرینش چقدر در به وجود آمدن این غذا از عناصر و عوامل مختلف استفاده کرده است و چه نیروهایی بکار رفته تا این غذا به صورت کنونی درآمده است.

و نیز در سوره اعراف آیه 31 می فرماید:

« یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ »

ای فرزندان آدم زینت و آرایش خود را نزد هر مسجدی (در هر نمازی) فرا گیرید (بهترین و پاکیزه ترین جامه های خود را بپوشید) و بخورید و بیاشامید و در خوردن و آشامیدن زیاده روی نکنید که خدا آنان را که اسراف و زیاده روی می کنند دوست ندارد.

باز قرآن کریم برای برقراری بهداشت و محیط سالم در آیه 168 سوره بقره چنین می فرماید:

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ»

ای مردم از آنچه خدا در روی زمین از حلال ها و پاکیزه ها آفریده، بخورید و از گام ها (آثار و نشانه ها)ی شیطان پیروی نکنید.

در آیه 172 سوره بقره باز چنین می فرماید:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ كُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُواْ لِلّهِ إِن كُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ »

این آیه نیز دستور می دهد که از غذاهای پاک و پاکیزه و حلال ها و قابل خوردنی ها استفاده کنید و شکر نعمت های خدا را به جای آورید.

آیات قرآنی انسان را از تصرف خائنانه در غذاها، خراب کردن مواد غذایی مردم و آلوده کردن آنها، مواد خوب و بد را مخلوط کردن برای سودجویی شخصی، گران فروشی و ظلم و ستم بر مردم بازداشته و نهی فرموده است و آن را از زشتی ها و پلیدی ها می داند که در این باره آیه 81 سوره طه چنین می فرماید:

« كُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْكُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى»

یعنی از غذاهای پاکیزه که روزی اتان کردیم بخورید و در آن طغیان نکنید و از حد و اندازه تجاوز ننمایید (حلال آن را به حرام مبدل نکنید). سپاس گزار باشید و اسراف و زیاده روی نکنید که غضب و خشم من بر شما فرود می آید و غضب و خشم من بر هر که فرود آید محققاً هلاک و تباه خواهد شد.

برای به دست آوردن غذاهای پاکیزه و برای بدست آوردن سالم ترین غذاها در محل سکونت انسان ها (هم از نظر پاکی ظاهری و هم از نظر پاکی معنوی) آیه 19 سوره کهف چنین می فرماید:

«... فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْیَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ...»

یعنی با این پول هایتان که دارید، یکی را از میان خود به شهر بفرستید تا دقت کند و خوب بنگرد که غذای کدامیک از فروشندگان پاکیزه تر است و از آن غذای پاکیزه برای شما بیاورد.

از این آیات قرآنی چنین بر می آید که خداوند متعال و اسلام مبین برای بهداشت و سلامتی آدمیان دستورات بس گرانبهایی داده و خاطر نشان ساخته است که انسان ها بایستی از آلودگی های غذایی ، خوراکی، زندگی، آموزشی و به طور کلی از همه زشتی ها و پلیدی ها دوری گزینند و دور ناروایی ها نگردند.

از رسول گرامی و ائمه اطهار دستورات بهداشتی زیادی رسیده است. از جمله کتاب های بهداشتی پزشکی ائمه، کتاب طب النبی، طب الصادق و طب الرضا را می توان نام برد.

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:22 توسط زهرا الیکائی| |

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

يكى از جاهاى هولناك آخرت ((صراط)) است و آن جِسرى است كه بر روى جهنم مى كشند و تا كسى از آن نگذرد داخل بهشت نمى شود.
در روايات وارد شده است كه از مو باريك تر و از شمشير برنده تر و از آتش ‍ گرم تر است ، و مؤ منان خالص به راحتى مانند برق از آن مى گذرند و بعضى با دشوارى مى گذرند اما نجات مى يابند، و بعضى از عقبات آن ، به جهنم مى افتند و آن در آخرت ، نمونه صراط مستقيم دنيا است كه دين حق و راه ولايت و متابعت حضرت اميرالمؤ منين و ائمه طاهرين از ذريه او صلوات الله عليهم اجمعين است و هر كه از اين صراط عدول و ميل به باطل كرده است ، از گفتار يا كردار، از همان عقبه از صراط آخرت مى لرزد و به جهنم مى افتد و صراط مستقيم سوره حمد، اشاره به هر دو است .
علامه مجلسى (رحمه الله عليه ) در حق اليقين از كتاب عقايد شيخ صدوق (رحمه الله ) نقل كرده كه فرمود: اعتقاد ما در عقباتى كه در راه محشر است آنست كه هر عقبه اى اسم واجب و فرضى است از اوامر و نواهى الهى ، پس ‍ انسان به هر عقبه اى كه مى رسد اگر تقصيرى كرده است در آن عقبه او را هزار سال نگه مى دارند و حق خدا را از او مى خواهند اگر از عهده آن با عمل صالحى كه از پيش فرستاده بيرون آمد و يا رحمت خدا شامل حالش شد از آن نجات مى يابد و به عقبه ديگر مى رسد، پس پيوسته او را از عقبه اى به عقبه ديگر مى برند و نزد هر عقبه سؤ ال مى كنند از آنچه كه او انجام داده است پس اگر از همه سلامت بيرون رفت منتهى مى شود به دار بقاء، پس ‍ حياتى مى يابد كه هرگز مرگ در آن نمى باشد و سعادتى مى يابد كه شقاوت در آن نيست و در جوار خدا با پيغمبران و صديقين و شفعاء و صالحان از بندگان خداى تعالى ، ساكن مى شود و اگر او را در عقبه اى حبس كنند و از او حقى را كه تقصير در آن كرده بخواهند ديگر راه نجاتى نخواهد داشت و با لغزش قدمهايش به درون جهنم مى افتد و اين عقبات بر روى صراط است و نام يكى از اين عقبات ولايت است كه همه خلايق را نزد آن عقبه باز مى دارند و از ولايت اميرالمؤ منين (ع) و ائمه بعد از او (عليهم السلام ) سئوال مى كنند اگر به وظايف خود عمل كرده است نجات مى يابد و مى گذرد و گرنه به جهنم مى افتد چنانكه حق تعالى فرموده است :
وقفوهم انهم مسئولون  و اهم عقبات ، ((مرصاد)) است ؛ ان ربك لبالمرصاد و حق تعالى مى فرمايد: به عزت و جلال خود سوگند ياد مى كنم كه ظالمى از آن نمى گذرد تا كيفر شود و عقبه ديگر رحم است ، و اسم ديگرى امانت است و اسم ديگرى نماز، و بنام هر وظيفه و تكليفى عقبه اى هست كه انسان را در آن نگه مى دارند و به بازرسى و پرس و جوى او مى پردازند.
از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده است كه چون اين آيه نازل شد:
و جى ء يومئذ بجهنم يعنى و بياورند در آن روز جهنم را، از حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيدند معنى اين آيه چيست ؟ فرمود كه روح الامين مرا خبر داده كه چون حق تعالى اولين و آخرين را در قيامت جمع كند، جهنم را با هزار مهار با صد هزار ملك در نهايت شدت و غلظت ، بكشند و بياورند و صدائى از آن برمى خيزد كه اگر خدا بخواهد همه را نابود مى كند و همه فرياد زنند: رب نفسى نفسى پروردگارا جان مرا جان مرا نجات ده . و تو اى پيغمبر خدا ندا كنى : امتى امتى و از براى امت خود دعا كنى . پس صراط را بر روى آن بگذارند، كه از مو باريكتر و از شمشير برنده تر، و در آن سه شاخه است بر يك شاخه مساءله امانت و صله رحم است ، و بر دوم نماز، و بر سوم عدالت پروردگار عالميان . سپس دستور مى دهند كه مردم از آنها بگذرند، پس در عقبه اول صله رحم و امانت ايشان را نگه مى دارد، و اگر از اين عقبه نجات يافتند عدالت الهى ايشان را نگه مى دارد؛ و اشاره به اين است آنچه حق تعالى فرموده : ان ربك لبالمرصاد ((هر آينه پروردگار تو بر سر راه يا كمينگاه است )) و مردم بر صراط مى روند و بعضى به دست چسبيده اند و بعضى يك پايش ‍ لغزيده با پاى ديگر، خود را نگه مى دارد و ملائكه بر دور ايشان ايستاده و دعا و ندا مى كنند كه اى خداوند حليم بردبار، به فضل و كرم خود آنها را ببخش و ايشان را سالم عبور ده و مى بينى كه مردم خطا كار در آتش جهنم مى ريزند، پس كسى كه به رحمت خدا نجات يافت و گذشت مى گويد: الحمد لله ، حمد مى كنم خداوندى را كه مرا نجات داد بعد از آنكه نااميد شده بود هر آينه پروردگار ما آمرزنده است .
ثقه جليل ، حسين بن سعيد اهوازى از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده كه مردى نزد حضرت ابى ذر رضى الله عنه آمد و او را به زائيدن گوسفندش بشارت داد پس گفت : اى ابوذر مژده باد تو را كه گوسفندانت اولاد آورده و بسيار شدند. فرمود: زيادى آنها مرا خوشحال نمى سازد و بهتر است كه تعداد آنها برايم كمتر باشد زيرا زيادى آنها مرا گرفتار مى سازد؛ همانا شنيدم كه پيغمبر خدا فرمود: بر دو طرف صراط، روز قيامت عقبه رحم و امانت است پس كسى كه صله رحم و اداء امانت كرده باشد، از آن بگذرد و آن دو طرف صراط نمى گذارند كه در آتش بيفتد. و در روايت ديگر است كه اگر خيانت كننده در امانت و قطع كننده رحم بخواهد بگذرد، با اين دو خصلت ، عملى ديگر او را نفع ندهد و صراط او را در آتش مى افكند.
((حكايت :))
سيد اجل اكمل مؤ يد، علامه نحرير بهاء الدين سيد على بن سيد عبدالكريم نيلى نجفى كه جلالت شاءنش بسيار و مناقبش بى شمار است و تلميذ شيخ شهيد و فخر المحققين است در كتاب ((انوار المضيئة )) در ابواب فضايل حضرت اميرالمؤ منين (ع) به مناسبتى اين حكايت را از والدش نقل كرده كه در قريه نيله كه قريه خوشان باشد شخصى بود كه توليت مسجد آن قريه با او بود روزى از خانه بيرون نيامد، او را طلبيدند عذر آورد كه نمى توانم ، چون تحقيق كردند معلوم شد كه بدن او با آتش سوخته غير از دو طرف رانهاى او تا طرف زانوها و ديدند درد و الم او را بى قرار كرده ، سبب آنرا از او پرسيدند، گفت : در خواب ديدم كه قيامت برپا شده و مردم به داخل جهنم مى ريزند و من از آن كسانى بودم كه مرا به بهشت فرستادند همين كه رو به بهشت مى رفتم به پلى رسيدم كه عرض و طول آن بزرگ بود، گفتند كه اين صراط است پس از آن عبور كردم و هر چه از آن طى مى كردم عرضش كم ، و طولش بسيار مى شد تا رسيد بجائى كه مثل تيزى شمشير شد، در زير آن نگاه كردم ديدم كه وادى بسيار بزرگى است و در آن آتش ‍ سياهى است ، و در آن ، جمره هايى مثل قله كوهها، و مردم بعضى نجات مى يابند و بعضى در آتش مى افتند و من شروع كردم به لرزيدن مثل كسى كه بخواهد بيفتد تا خود را رسانيدم به آخر صراط، به آنجا كه رسيدم نتوانستم خوددارى كنم كه ناگاه در آتش افتادم و در ميان آن فرو رفتم ، پس خود را رساندم به كنار وادى و هر چه دست انداختم دستم به جايى بند نشد و آتش با قوت جريان خود، مرا به پايين مى كشيد و من استغاثه مى كردم ، عقل از من پريده بود، پس ملهم شدم به آنكه گفتم : يا على بن ابى طالب ، پس نظر افكندم ديدم مردى به كنار وادى ايستاده ، در دلم افتاد كه او على بن ابى طالب (ع) است . گفتم اى آقاى من ، يا اميرالمؤ منين ، فرمود: دست خود را بياور نزديك ، پس دست خود را به جانب آن حضرت ، دراز كردم پس ‍ دستم را گرفت و كشيد و مرا بيرون آورد و با دست خود آتش را از دو طرف رانم دور كرد در اين محل وحشت زده از خواب جستم و اين حال خود را ديدم كه مى بينيد سالم نمانده بدن من از آتش مگر آنجائى كه امام دست ماليده ؛ پس مدت سه ماه مرهم كارى كرد تا سوخته ها بهتر شد. و بعد از آن كم بود كه نقل كند اين حكايت را جهت احدى مگر آنكه تب مى گرفت او را (انتهى ).
ذكر چند عملى براى سهولت گذشتن از اين عقبه ، غير از صله رحم و اداء امانت ، كه گذشت .
((روايت اول :))
سيد بن طاووس در كتاب ((اقبال )) روايت كرده كه در شب اول ماه رجب بعد از نماز مغرب ، بيست ركعت نماز كند به حمد و توحيد و بعد از هر دو ركعت سلام دهد تا محفوظ بماند خودش و اهل و مال و اولادش و از عذاب قبر در پناه باشد و از صراط بى حساب مانند برق بگذرد.
((روايت دوم :))
روايت شده كه هر كه شش روز از ماه رجب روزه بگيرد از ((آمنين )) باشد روز قيامت و بگذرد بر صراط به غير حساب .
((روايت سوم :))
و نيز سيد روايت كرده كه كسى كه در شب بيست و نهم شعبان ده ركعت نماز كند بخواند در هر ركعت ((حمد)) يك مرتبه و ((الهيكم التكاثر)) ده مرتبه ، و ((معوذتين )) ده مرتبه ، و ((توحيد)) ده مرتبه ، عطا فرمايد حق تعالى به او ثواب مجتهدين و سنگين كند ميزان او را از حسنات و آسان گرداند بر او حساب را و بگذرد بر صراط مثل برق جهنده .
((روايت چهارم :))
در فصل سابق گذشت كه هر كه زيارت كند حضرت امام رضا (عليه السلام ) را با آن دورى قبر شريفش ، آن حضرت بيايد نزد او در سه موطن روز قيامت تا او را خلاصى بخشد از اهوال آنها كه يكى از آنها ((صراط)) است .

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:31 توسط زهرا الیکائی| |

:. نماز شيطان .:
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شيطان ، براى گمراه كردن انسان از يك شيوه ثابت استفاده نمى كند، بلكه براى هر كسى شيوه مخصوص به خود آن را به كار مى برد تا موفق شود. براى هر كسى راه و روشى جداگانه دارد. يكى از راههاى مؤ ثر و موفق آن ملعون ، عبادت نمودن و نماز خواندن او است . براى منحرف كردن نمازگزاران از حربه نماز استفاده مى كند؛ زيرا اگر كسى كه راضى نيست خود را به هر گناهى بيالايد و نمازهايش پشتوانه معنوى او است ، هيچ گاه به فرمان او در نمى آيد كه شب بخورد يا آدم بكشد تا دزدى كند. مسلما به فرمان او گردن نمى نهد ناگزير، بايد راهى بيابد كه بتواند آرام آرام او را منحرف كند و به مقصود خويش راهنمايى نمايد و آن ، هم دردى و هم راهى با او در لباس نماز خوان و عابد است .
از امام صادق عليه السلام نقل شده : در بنى اسرائيل ، عابدى بود كه در غار كوه مدت ها خدا را عبادت كرده و هميشه مشغول نماز بود. شيطان هر چه خواست او را فريب دهد، نتوانست . از هر راهى كه وارد شد مؤ ثر نيفتاد، تا آن كه روزى بالاى بلندى رفت و با صداى بلند فرياد كشيد به طورى كه همه لشكريانش دورش جمع شدند و گفتند: اى سيد و بزرگ ما! چه روى داده كه اين قدر ناراحتى و فرياد مى كشى .
گفت : از دست اين عابد. او مرا بيچاره و حيران نموده ، از هر راهى خواستم او را فريب دهم نتوانستم . آيا كسى هست كه او را فريب دهد؟
يكى از آن ميان برخاست و گفت : من او را فريب مى دهم . شيطان گفت : از چه راهى ؟ جواب داد: از راه دنيا، و سرخوشى هاى آن . آنها را براى او زينت مى دهم . گفت : بنشين تو مرد ميدان او نيستى ؛ زيرا او علاقه به دنيا ندارد و لذت دنيا را نچشيده است .
ديگرى برخاست و گفت : من مى روم و او را فريب مى دهم . گفت : از چه راهى ؟ گفت : از راه شهوت و زنان ، گفت : تو هم بنشين كه مرد ميدان او نيستى ؛ زيرا او از شهوت به زنان آگاهى ندارد و تا حال لذتى از زن ها نبرده است كه به اين وسيله فريب بخورد.
سومى برخاست و گفت : اگر اجازه دهى من مى روم و او را فريب مى دهم . گفت : از چه راهى ؟ جواب داد، از راه عبادت و نماز. گفت : برو، چون تو مرد ميدان او هستى . آن ملعون صبر كرد تا شب فرا رسيد و هوا تاريك شد، خود را به صورت يكى از عابدان درآورد. آمد صومعه آن عابد و گفت : اى عابد! من غريبم منزلى ندارم ، حيرانم ، مرا امشب ميهمان كن و در صومعه خود پناهم بده . عابد هم او را پذيرفت . شيطان از اول شب تا صبح عبادت كرد و روز هم پيوسته مشغول نماز بود. نه غذا مى خورد، نه استراحت مى نمود و نه مى خوابيد؛ در حالى كه عابد گاهى خسته مى شد ولى ابليس خسته نمى شد. او مى خوابيد و غذا مى خورد ولى شيطان مدام نماز مى خواند.
عابد پيش او رفت و گفت : اجازه مى دهى سؤالى از تو بكنم . گفت : فعلا وقت ندارم ، بگذار نماز بخوانم ، با اصرار زياد اجازه گرفت و گفت : اى بنده خدا! من عابدى مثل تو نديده ام كه اين قدر عبادت كند، و نماز بخواند. تو چه كرده اى كه اين قدر عاشق عبادتى ؟ به طورى كه نه مى خورى نه مى خوابى و نه آرام دارى و خسته نمى شوى ؛ در حالى كه من چنين نيستم .
گفت : علتش اين است كه من مرتكب گناهى شده ام و هر وقت به فكر آن گناه مى افتم از ترس خدا بر خود مى لرزم ، خورد و خواب از من سلب مى شود و مشغول نماز و عبادت مى گردم ، ولى تو تا به حال گناه و معصيتى انجام ندادى و ترس از خدا در دل تو نيست از اين رو، در عبادت سست هستى و از آن خسته مى شوى و گاهى استراحت مى كنى و مى خوابى .
عابد گفت : چه كرده اى و گناه تو چه بوده كه اين قدر از خدا مى ترسى و عبادت مى كنى ؟ گفت : من زنا كرده ام وقتى به فكر آن مى افتم ، قدرت عبادتم بيشتر مى شود. تو هم اگر مى خواهى مانند من حال عبادت پيدا كنى ، بايد ولو يك مرتبه زنا كنى .
عابد گفت : من كسى را نمى شناسم كه با او زنا كنم وانگهى ، اين كار خرج دارد و احتياج به پول است ؛ در حالى كه من ندارم و كسى به من پول نمى دهد. شيطان گفت : من به تو كمك مى كنم و راهنمايى ات مى نمايم . دست برد زير سجاده و چهار درهم بيرون آورد به عابد داد و گفت : اين پولها را بگير و داخل شهر شو. سراغ خانه فلان زن فاحشه را بگير و با او زنا كن ، بعد از آن ديگر از نماز خسته نمى شوى .
عابد پول را گرفت و روانه شهر شد و سراغ خانه فلان زن فاحشه را گرفت . مردم خوشحال شدند و گفتند: عابد آمده كه او را توبه دهد و از گناه منع كند. خانه را به او نشان دادند. با همان لباس وقيافه اى كه داشت داخل شد و گفت : اى زن ! اين پول را بگير و زود آماده شو كه وقت نماز نگذرد.
زن نگاهى به او كرد و لباس و قيافه او را كه ديد دريافت وى از مشتريان او نيست والا سر و وضع خود را تغيير مى داد و اين قدر عجله نداشت . او اهل فسق و فجور نيست . ماجرا را از عابد پرسيد: او هم تمام سرگذشت آن كسى كه ميهمان او شده و عبادت او را تا آخر براى زن نقل كرد.
زن فهميد كه آن شخص شيطان بوده است . گفت : اى بنده خدا! او شيطان بوده و با نماز مى خواسته تو را فريب دهد! برگرد و از اين عمل منصرف شو كه گناه نكردن بهتر از گناه كردن و بعد توبه نمودن است ؛ زيرا شايد توبه قبول نشود يا عمر تمام شود؛ و در حالى بميرى كه توبه نكرده باشى . اى عابد برگرد، اگر آن شخص هنوز مشغول نماز است بدان او انسانى بوده و اگر رفته بدان شيطان بوده ، عابد وقتى برگشت كسى را نديد.
اتفاقا آن زن همان شب از دنيا رفت . صبح كه شد، ديدند بر در خانه او نوشته شده ، اى مردم ! جمع شويد فلان زن را دفع كنيد كه از اهل بهشت است ! مردم به شك افتادند، در كفن و دفن او حيران شدند! و سه روز دفن او را به تاءخير انداختند. خداوند به حضرت موسى عليه السلام خطاب كرد كه : برو و مردم را خبر كن ، جنازه اش را غسل دهند و بر وى نماز بخوانند و در قبرستان مومنان دفن كنند. من به خاطر اين كه يكى از بندگان ما را از گناه منصرف كرد، او را بخشيدم و از گناهان او صرف نظر كردم و او را از اهل بهشت قرار دادم .

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:27 توسط زهرا الیکائی| |

بهترین راه قرائت وفهم قرآن کریم

بهترین راه براى قرائت همراه با ادراک و فهم قرآن این است که انسان همراه با قرائت سور قرآنى، معانى ‏آن را در ذهن و نظر قرار دهد، و با هر آیهٔ در درون و نهاد خود گفتگو نماید.

آیا تلاوت قرآن در صورتى که انسان معناى آیات را نفهمد اثر و فایده‌اى دارد ؟


اگر اهمیت و فضیلت تلاوت قرآن براى ما روشن شود و بدانیم که قرآن تکلم و سخن گفتن خداوند با ما ‏است، و با طهارت باطن و اُنس با قرآن لذت تلاوت را بچشیم، هیچ گاه حاضر نمى‌شویم بین خود و قرآن ‏فاصله بیندازیم و هرگز از فیض عظیم آن، حداقل با تلاوت پنجاه آیهٔ در شبانه‌روز، محروم نمى‌گردیم.‏

خداى سبحان، رسول الله (صلّى‌الله‌علیه‌وآله) را مستقیماً تحت ولایت خود معرفى کرده، مى‌فرماید: «إنّ ‏وليّى الله الّذى نزّل الکتاب و هو یتولّى الصّالحین»(1) این آیهٔ کریمه حاوى چند مطلب است: اول آن ‏که مى‌فرماید خدا ولى رسول الله است «ان وليّى الله» دوم آن که همان خدایى، ولى رسول الله است که ‏قرآن را نازل فرموده «الّذى نزل الکتاب» و سوم آن که خداوند متولّى صالحین است «و هو یتولّى الصالحین».

‏با توجه به این سه نکته مى‌فهمیم، راه این که خدا ولّى انسان باشد، آن است که انسان، صالح بشود و تا ‏صالح نگردد تحت ولایت الله نخواهد بود و خدا هم تولى او را نخواهد پذیرفت و بهترین راه صلاح، هم اُنس با ‏قرآن است. این جمله که مى‌فرماید ولّى رسول الله (صلّى‌الله‌علیه‌وآله)، خدایى است که قرآن را نازل کرده از ‏باب تعلیق حکم بر وصف مى‌باشد که مشعر به عليّت است؛ یعنى اگر کسى به قرآن عمل کند صالح ‏مى‌شود و اگر خداوند بخواهد «ولّى» کسى بشود، از راه قرآن، ولایت و تدبیر او را اعمال مى‌کند.‏

به همین دلیل مى‌فرماید: «فاقرءوا ما تیسّر من القرآن»(2) آن مقدارى که براى شما میسّر است ‏قرآن تلاوت کنید و با این کتاب الهى مأنوس باشید. حتّى اگر معناى بعضى از آیات و سور براى شما روشن ‏نشد، نگویید خواندن بدون ادراک چه اثرى دارد. چون قرآن، کلام آدمى نیست که اگر کسى معنایش را نداند ‏خواندنش بى‌ثمر باشد؛ بلکه نورى الهى است که خواندن آن به تنهایى عبادت است گرچه به معنایش ‏آگاهى نداشته باشد.‏

 

بهترین راه قرائت و فهم قرآن کریم چیست؟

بهترین راه براى قرائت همراه با ادراک و فهم قرآن این است که انسان همراه با قرائت سور قرآنى، معانى ‏آن را در ذهن و نظر قرار دهد، و با هر آیهٔ در درون و نهاد خود گفتگو نماید،

در آیهٔ عذاب از خداوند، طلب ‏مغفرت و در آیهٔ رحمت از خداى سبحان طلب گذشت کند و بشیر بودن و نذیر بودن خداوند در آیات را ‏مشاهده نماید و از هر مطلبى که قرآن افاده مى‌نماید نکتهٔ علمى مربوط به آن را برداشت نماید.‏

در هنگام تلاوت قرآن با زبان، کلمات از راه گوش به سمع انسان مى‌رسد که معناى آن نیز باید به دل و ‏جان نفوذ کند و اگر دل بسته باشد، معنا به آن نفوذ نمى‌نماید، قرآن کریم در این مورد مى‌فرماید: «أفلا ‏يَتَدبّرونَ القرآن أم على قلوبٍ اقفالها»(3) آیا در قرآن تدبر نمى‌کنند یا بر دلها قفلهایى نهاده شده است؟ ‏و در آیهٔ دیگر مى‌فرماید: «کلاّ بل رانَ على قلوبهم ما کانوا یکسبون»(4) یعنى؛ بر قلب‌هاى آنها با آنچه ‏کسب کرده‌اند زنگار نشسته است.‏

گناه، غفلت و علائق به دنیا، دل را قفل مى‌کند و مى‌بندد و معارف قرآنى در این قلب‌ها نفوذ نمى‌کند و ‏انسان باید از راه باز کردن دل و زدودن «رین» و «چرک» از آن، زمینهٔ نفوذ معنا را به جان خود فراهم آورد. چون ‏این زمینه فراهم شود تلاوت آیات قرآن موجب لذّت مى‌شود. فرد با ورود به هر آیه‌اى اگر مشتمل بر خیرات، ‏معرفت، علم و مانند آن باشد، مضمون آن را مسألت مى‌کند و اگر ناظر به عذاب و مانند آن باشد نجات از آن ‏را از خداوند طلب مى‌نماید.‏

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:6 توسط زهرا الیکائی| |

حجاب نزد فاطمه زهرا

چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام:
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»

روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)»
وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود:« فاطمه پاره تن من است.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید:« بهترین کار برای زنان چیست؟»
فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند »
رسول خدا فرمود:« فاطمه پاره تن من است »

رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی.
فاطمه علیها سلام می‌فرماید:« هیچ کس نمی‌‌داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.»

روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود:« چه بد است این تخته‌هایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن می‌گذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.»
اسماء گفت:« من که در حبشه بودم، می‌دیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست می‌کردند و مرده را داخل آن می‌گذاشتند.»
سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبه‌دار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچه‌ای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمی‌شود مرده مرد است یا زن.» و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.»

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:56 توسط زهرا الیکائی| |

مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن

در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.
 

یکی از این آیات، آیه 59 سوره احزاب است:« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما» (ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.)
جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد.
در سوره نور آیه 31 نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است.

مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن

حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده، وسیله‎ی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد.
حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می‎تواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که می‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎های روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.
علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می‎کند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شده‎اند.

هدف و فلسفه حجاب

هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛13) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

-=هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.=-
از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.


حجاب چشم

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.

قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.

حجاب در گفتار

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.

حجاب رفتاری

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎ای راه نروند که با نشان دادن زینت‎های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.

از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده می‎شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است.
بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد؛

حجاب و عفت

دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترک‎اند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد.

حجاب زنان سالمند

قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه می‎دهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباس‎های رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت می‎گوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباس‎هایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60)

علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانه‎ای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است.

آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟

با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست.
البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد.


نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:50 توسط زهرا الیکائی| |

ولادت حضرت معصومه و روز دختر گرامی باد

       ((ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر مبارکباد )) 

 

  به جان پاک تو ای دختر امام ، سلام به هر زمان و مکان و مقام سلام 

  تویی که شاه خراسان بود برادر تو بران مقام رفیع و براین مقام سلام

 به هر عدد که تکلم شود به لیل و نهار هزار بار فزون تر ز هرکلام سلام

صبح تا شب و از شام  تا طلیعه صبح بر استانه قدست علی الدوام سلام

 به پیشگاه تو ای خواهر شه کونین ز فرد خلیق به صبح و شام سلام

 منم که هرسر مویم به هر زمان گوید به جان پاک توای دختر امام سلام

                                                  

  ((غروب  غمگین ))

 حضرت فاطمه (س) پس از ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قيدحيات بود

و سپس دعوت حق را لبيک گفت و به سوي بهشت برين پرواز کرد.

اين حادثه در سال 201 هجري رخ داد.

سلام بر اين بانوي بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب.

درود بر روح تابناک معصومه (س) که اينک آفتاب حرم باصفايش،

زمين قم را نوراني کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پيام آوران

مهر و مهتران جوانان بهشتي. اي فاطمه! در روز قيامت، شفيع ما باش که

تو در نزد خدا، جايگاهي ويژه براي شفاعت داري.

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:35 توسط زهرا الیکائی| |

دختران مجرد و ساعت ازدواج

بررسی اجمالی علل تجرد در دختران

دختر

همه جوامع برای تحقق مقاطع مهم زندگی مانند شروع شغل، زمان ازدواج، فرزند دار شدن، بازنشستگی و ...زمان بندی اجتماعی دارند که به این انتظارات درجه بندی شده سنی برای رویدادهای خاص زندگی، ساعت اجتماعی اطلاق می شود. به موقع یا بی موقع بودن این مساله بر عزت نفس افراد تاثیر بسزایی دارد زیرا افراد خواسته یا نا خواسته به مقایسه اجتماعی از شرایط خود می پردازند و پیشرفت و موقعیت خود را با دیگران مقایسه و ارزیابی می کنند. یکی از این الگوهای زمان بندی شده اجتماعی، زمان ازدواج در جوانان به خصوص زمان ازدواج دختران است.

یکی از الگوهای زمان بندی شده اجتماعی، زمان ازدواج در جوانان به خصوص زمان ازدواج دختران است.

ازدواج یک امر جهانی است که در تمام جوامع و در طول تاریخ وجود داشته و به یک مجموعه از نیازهای اساسی انسان پاسخ می دهد. بقای نسل و پرورش فرزندان، تحقق آرزوی دیرین کودکی برای پدر و مادر بودن و دستیابی به عالی ترین سطح دوستی و صمیمیمت ، ارتباط گرم  و دوجانبه عاطفی- جنسی و تقسیم کار و همکاری و همراهی در طول زندگی در شمار اساسی ترین کارکردهای تشکیل زندگی مشترک است.

این پیمان در زندگی انسان به خصوص زنان از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا موجودیت دو انسان را از جهات مختلف به هم پیوند می دهد. از نظر روانشناسی، توانایی در ایجاد یک رابطه صمیمی که مستلزم مصالحه و گذشت است، به احساس هویت شخصی فرد بستگی دارد هویتی که پایه های آن در دوران پیشین زندگی شکل گرفته است. افرادی که از هویت برخوردارند آماده اند که هویت خود را با فرد دیگری سهیم شوند، این مساله نوعی از خود گذشتگی متقابل بین کسانی که شریک زندگی یکدیگرند،ایجاد می کند.

وجود روابط آزاد و گسترده جوانان و بدبینی نسبت به انتخاب همسر، بالارفتن هزینه های زندگی همراه با بالارفتن توقعات افراد، سست شدن پیوندهای خانوادگی، تقلیل حمایتهای مادی و معنوی والدین از فرزندان، افزلیش پدیده چند همسری و تعدد زوجین و... از علل عمده ای است که دختران امروزی بااحتیاط زیادی برای ازدواج اقدام کرده و یا آن را دایما به تاخیر می اندازند. اما به راستی تنها این عوامل است که باعث به تاخیر انداختن ازدواج در دختران ایرانی شده است؟چرا امروزه بر خلاف گذشته ازدواج در میان دختران به تاخیر افتاده است؟ عده ای از این دختران تمایلی به ازدواج ندارند و حتی عده ای دیگر از تجرد خویش راضی و خشنود هستند.

این در حالی است که پژوهشهای مختلف نشان می دهد زنان متاهل در مجموع خوشبخت تر و راضی تر از مجردها هستند و احساس شادکامی بیشتری می کنند. همچنین زنان متاهل نسبت به دختران مجرد از استرس کمتری رنج می برند زیرا ازدواج امنیت خاطر فراوانی برای زنان به همراه دارد و این مساله احتمالا به علت حمایت دو جانبه ای است که در ازدواج موفق، به چشم می خورد.

 

عوامل بازدارند ازدواج در دختران

1-  ایجاد ناهماهنگی تحصیلی بین دو جنس: با توجه به گسترش روز افزون تعداد دختران تحصیل کرده و از طرف دیگر تمایل پسران برای ورود سریع تر به بازار کارو امتناع از ادامه تحصیلات دانشگاهی، موجب شده است که توازن و هماهنگی تحصیلی بین دختران و پسران جامعه ایرانی کاهش چشم گیری یابد و همین مساله باعث شده که بسیاری از از دختران حاضر به ازدواج با مردانی با تحصیلات پایین تر از خودشان نباشند. نتیجه چنین ناهماهنگی چیزی جز تجرد دختران نخواهد بود.

2- میل به ادامه تحصیل در دختران: با تغییرات چشم گیر فرهنگی و اجتماعی که در سالهای اخیر در جامعه ما شکل گرفته، عده کثیری از دختران مانند گذشته نمی خواهند نقش واحد و یک بعدی را در جامعه ایفا کنند، مثلا فقط نمی خواهند در خانواده نقش یک همسر و مادر را ایفا کنند بلکه تمایل زیادی به ادامه تحصیلات، کسب مدارج بالای علمی و به دنبال آن دستیابی به موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی بالا هستند. همین مساله باعث شده که تمرکز بسیاری بر ادامه تحصیلات تا مدارج بالاتر داشته و برای نیل به این خواسته فرصتهای ازدواج را نادیده گرفته و بیشتر به دنبال استقلال فردی خویش باشند.

3- بدبینی نسبت به مردان: مسلما در زندگی زناشویی، فردی که بیش از دیگری عشق و محبت را طلب می کند، زن است. زنان به طور عمده برای دستیابی به یک رابطه عمیق عاطفی برای ازدواج اقدام می کنند و این در حالی است که با ایجاد برخی تغییر و تحولات در جامعه کنونی ما بسیاری از دختران جامعه ما شاهد اتفاقات تلخ در زندگی اطرافیان و دوستان خویش مانند گرایش برخی از مردان به تعدد زوجین و یا اقدام به عقد موقت، باعث شده که دسته ای از دختران این اقدامات را به اشتباه به همه مردان تعمیم داده و از ازدواج سر باز زنند و به این باور اشتباه می رسند که همه مردان قابل اعتماد نبوده و به زندگی زناشویی خود وفادار نمی مانند.

4- منطق افراطی: احساس و منطق دو وجهه مهم طبیعت انسانی است که در امور مختلف زندگی باید به هر دو این مقوله ها پرداخته شود و هیچ یک  از آنها نباید نادیده انگاشته شود و یا مورد توجه بیش از حد قرار گیرد. در برخی از دختران مشاهده میشود که غلبه افراطی منطق بر احساس و حسابگری شدید، موجبات تجرد یا ازدواج دیر هنگام آنها را ایجاد کرده است.این دسته از دختران خواستگاران خود را بیش از حد مورد ارزیابی های موشکافانه قرار می دهند و دایما مراقبند که مساله ای از نظر آنها جا نیفتاده و تصمیمی ناپخته و نسنجیده نگیرند.

البته در بیان علل تجرد دختران به عوامل بیشتری می توان پرداخت اما به نظر میرسد که مولفه های یاد شده بیش از دیگر عوامل مهم بوده و دارای فراوانی و شیوع بیشتری است.

بیشتر دخترانی که تجردشان انتخابی و خود خواسته بوده و از شرایط کنونی خود راضی هستند، رویکرد خاصی نسبت به زندگی دارند. این صفات گاهی اوقات شامل باریک بینی بیش از حد، استقلال و اعتماد به خود، طرز تفکر خاص و گاه داشتن هوش و استعداد بسیار بالا است.

در ضمن باید به این نکته توجه داشت که دختران مجرد از گروههای آسیب دیده و یا گروههایی که واجد برخی خصوصیات ظاهری و روانی خاص هستند، محسوب نمی شوند بلکه تجرد بیشتر این دختران به ویژه آنهایی که تجردشان انتخابی و خود خواسته بوده و از شرایط کنونی خود راضی هستند، ناشی از رویکرد خاصی است که به زندگی دارند و به همین علت آنها را از افراد دیگر متمایزو متفاوت می سازد. این صفات گاهی اوقات شامل باریک بینی بیش از حد، استقلال و اعتماد به خود، طرز تفکر خاص و گاه داشتن هوش و استعداد بسیار بالا است. پاره ای از مطالعات نشان داده است دخترانی که در دوره کودکی و نوجوانی، نسبت به همسالان خود از هوش و استعداد بالایی برخوردارند، در دوران جوانی نتوانستند همسر مناسبی برای خود انتخاب کنند.

اگر چه این ویژگی ها در بین بیشتر دختران مجرد تا حدودی مشترک است، اما شدت این ویژگی ها در بین این دسته از دختران متفاوت است و بسیاری از دختران مجرد، این صفات را فقط در دامنه محدودی از رفتارهای خود آشکار می سازند.

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:33 توسط زهرا الیکائی| |

پيام پيامبر به دختران

 

بر دختر بودن خود بباليد.

وقتي باور غالب جامعه، «زن» را مايه عار ميدانست و از «دختر» نفرت داشت و حتى آن را زنده به گور ميساخت؛ در چنين محيطي، «اسلام» جايگاه انسانى زن را احياء کرده و او را ريحانه؛ يعني شاخه گلى ظريف مينامد. يکى از ارمغانهاى زيباي پيامبر، شخصيت دادن به دختر و زن ميباشد. بدان حد که پيامبر(ص) ميفرمود :

ـ بهترين فرزندان شما، دخترانتان مي‌باشند.

ـ از خوش قدمى زن، اين است که نخستين فرزندش دختر باشد.

و چون به نبى خاتم بشارت دختر ميدادند، مي‌فرمود:

گلي است که خدا، روزيش مي‌دهد و تامين او با خداست.

بر خود بباليد و از آن دسته دخترانى باشيد که پيامبر درباره  ي ايشان فرمود:

چه خوب فرزندانى اند دختران محجوب!

 

از فرصتها سود جوييد.

فرصت جواني، يک غنيمت زودگذر است. پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتيست.

محمد مصطفى (ص) فرمود:

دنيا ساعتي است. زندگى کوتاه‌تر از آن است که دست کم گرفته شود.

لحظات زندگى را جدّى بگيريد و فرصت جوانى را دريابيد؛ «جواني» يک نسيم رحمت است.آن گونه که پيامبر(ص) مي فرمود :

انّ لربّکم في‌ايام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها؛

در ايام زندگيتان نسيم‌هاى رحمتى مي‌‌ورزد مراقب باشيد خود را در معرض آن قرار دهيد.»

 

حيا را پاس داريد.

«حيا» سرچشمة همة زيباييهاست و در فقدان حيا، هيچ کار زيبايي انجام نمي شود و هيچ کار زشتى ترک نمي شود.

حيا همان دگرگونى حال و انکسار و دورى گزينى از کار زشت است؛ به خصوص آنکه انسان احساس کند که ناظرى او را مي‌بيند. و آگاهي و نظارت خداوند ، عامل برانگيختن حيا است. رسول خدا(ص) فرمود :

«فاستحيوا اليوم أن يطَّلع الله على شيء من أمرکم؛ شرم کنيد امروز از اينکه خداوند از تمام امور شما، مطلع است.»

بزرگترين سرمايه دختر و زن مسلمان «حيا» است که ثمرة آن، مهار شهوت و تضمين عفّت او خواهد بود.

درنگ در نوع برخورد موسى با دختر شعيب و شيوه راه رفتن اين دختر که با حيا آميخته بود، نيز براى شما الهام بخش است.

 

پوشش مناسب را انتخاب کنيد.

پيامبر اسلام بر پوشش زن در مقابل نامحرم و دورى از جلوه گرى و خود نمايي اصرار مى ورزيد و قرآن، همپاى توصيه به مردان در دوري از چشم چرانى و رعايت پوشش بدن از نامحرم، به زنان نيز توصيه مى کند که ديدگان خود را فرو خوابانند و عفّت پيشه کنند. به دو آية ذيل دقت کنيد:

1. «اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو: پوشش هاي بلند (جلباب) خود را بر خويش فرو افکنند».

2. «به زنان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو خوابانند و عفّت پيشه ساخته، دامن خود را از بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم، آشکار نکنند مگر آنچه پيدا است، و روسري‌هاي (خُمُر) خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش‌ها پوشيده باشد، و پاهايشان را به زمين نکوبند تا آنچه از زينت پنهان مي‌کنند، معلوم شود».

 

همواره دانش بجوييد

همواره با دانش و علم مأنوس باشيد؛ زيرا «خداوند درجة آنان که ايمان آوردند و آنان که از علم بهره مند شدند، بالا ميبرد». هيچ وقت از ياد گيرى و دانش آموزى خسته نشويد و به فکر فارغ التحصيلي نيفتيد. اين توصيه پيامبر(ص) را همواره به ياد داشته باشيد که مى فرمود:

«چهار چيز است که هر باهوش و خردمندى بايد به آن پايبند باشد؛ شنيدن دانش ، حفظ کردن، نشردادن و عمل به دانش.»

هر ظرفى وقتى چيزى در آن مي گذارند، گنجايش خود را از دست مي دهد مگر ظرف دانش که با افزودن آن، گنجايشش بيش تر مي-شود.

پيامبر(ص) مى فرمود:

«زنان انصار، خوب زنانى هستند! شرم، مانع فقاهت آنان در دين نمي شود.»

بهترين مطالبى که شايسته است دختران جوان ياد بگيرند، چيزهايي است که در بزرگسالى مورد نيازشان باشد و بتوانند در زندگي اجتماعى از آموخته هاى دوران جوانى خود، استفاده نمايند.

 

قدردان والدين خود باشيد.

در خوبى کردن، کرنش و فروتنى به پدر و مادر خود ، کوتاهى نکنيد؛ خوشا به حال کسى که پدر و مادرش را نيکى کند!

شخصي درباره دوست داشتنى ترين کار از پيامبر سؤال کرد و آن حضرت نخست به «گزاردن نماز اوّل وقت» اشاره فرمود و آنگاه از «نيکويى به پدر و مادر » ياد کرد.

روزي خواهر رضاعى پيامبر اکرم(ص) به نزد آن حضرت آمد؛ وقتى به او نگريست، از او شادمان گشت و ملحفه اش را گسترد و او را بر آن نشاند. سپس روى کرد و با او سخن گفت و به صورتش خنديد. آنگاه خواهراش برخاست و رفت و برادراش آمد. رسول خدا(ص) چنين احترامى به او نکرد. لذا به حضورش عرض شد: اي رسول خدا ! با خواهرش رفتارى کردى که با او در حالى که مرد است، چنين نکردي!؟ فرمود:

«چون او نسبت به پدر و مادرش نيکوکارتر از برادرش بود.»

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:29 توسط زهرا الیکائی| |

حضرت معصومه علیهاالسلام

چنانکه می‌دانید حضرت معصومه علیها‌السلام در پناه برادرش زندگی می‌کرد، زیرا پدرش در زندان بود. هنگامی که یگانه برادر و پناهگاهش از روی اکراه به خراسان رفت، یک سال در مدینه بدون برادر زندگی کرد، ولی کاسه صبرش لبریز شده و تصمیم گرفت به خاطر دیدار برادر، سفر دور و دراز بین مدینه و خراسان را بپیماید، سرانجام همراه کاروانی از بستگانش، مدینه را به قصد خراسان ترک کرد و با یک جهان اشتیاق و امید، بلکه پس از یک سال دوری برادر و سرپرستش، به فیض زیارت او نایل شود، ولی در ساوه بیمار شد....

 

چه چیزی موجب بیماری آن حضرت شد؟

بعضی علت بیماری آن حضرت را چنین نوشته‌اند: مردم ساوه در آن عصر از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بودند، از این رو وقتی که موکب حضرت معصومه علیهاالسلام و همراهانش به ساوه رسید، به آن حمله کردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان حضرت معصومه علیهاالسلام در این جنگ به شهادت رسیدند، حضرت معصومه همچون عمه‌اش زینب علیه‌السلام وقتی که بدن‌های پاره پاره آنها را که 23 تن بودند دید، به شدت غمگین گشته و بر اثر آن بیمار شد و سپس روانه قم شد و در قم بیماری او ادامه یافت و پس از 16 یا 17 روز رحلت کرد.

و در روایت دیگر آمده: هارون بن موسی بن جعفر علیه‌السلام همراه 23 نفر از بستگانش که یکی از آنها خواهرش حضرت معصومه علیه‌السلام بود، در یک کاروانی وارد ساوه شدند، دشمنان اهل بیت علیه‌السلام به هارون که در حال غذا خوردنه بود، حمله کردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند.

نقل شده: در غذای حضرت معصومه علیه‌السلام زهر ریختند و آن بانوی گرامی، مسموم گشته و بستری شد و طولی نکشید که در قم به شهادت رسید و این روایت یا زخمی شدن حضرت معصومه علیهاالسلام از نظر نویسنده صحیح‌تر است. مطابق نقل بعضی، مسموم کردن آن حضرت توسط زنی در ساوه انجام شد.

 

زمین حرم مال چه کسی بوده و چه کسی ایشان را دفن کرد؟

زمینی که آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام در آن واقع است، بابلان نام داشته و این زمین پیش از آنکه مرقد مطهر آن حضرت شود، بنایی نداشته است، فقط ملکی از ملک‌های موسی بن خزرج بوده است، این زمین را موسی بن خزرج که هم مهمان‌دار حضرت معصومه علیهاالسلام بود و هم در عصر خویش رئیس و محترم بود، برای دفن آن حضرت معین کرد.

مردم ساوه در آن عصر از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بودند، از این رو وقتی که موکب حضرت معصومه علیهاالسلام و همراهانش به ساوه رسید، به آن حمله کردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان حضرت معصومه علیهاالسلام در این جنگ به شهادت رسیدند.

آل سعد در این سرزمین سردابی حفر کردند تا آن را مقبره حضرت معصومه علیه‌السلام قرار دهند، پس از آنکه جنازه مطهر آن بی بی بزرگوار را غسل داده و کفن کردند، ‌آن را به آن سرزمین آوردند، در این وقت میان آل سعد گفت‌وگو شد که چه کسی داخل قبر شده و جنازه را در سرداب به خاک بسپارد، سرانجام اتفاق کردند که شخصی به نام «قادر» که پیرمرد پرهیزکار و صالح و سید بود داخل قبر شود آن گوهر پاک را دفن کند.

چون به سراغ آن مرد رفتند، ناگاه از جانب صحرا دو سوار نقاب دار پیدا شدند، همین که به نزدیک رسیدند، از مرکب خود

حرم حضرت معصومه علیهاالسلام

پیاده شدند و بر جنازه حضرت معصومه علیه‌السلام نماز گزاردند، سپس داخل سرداب شده و جنازه را دفن کردند، آن گاه بیرون آمده و رفتند و کسی نفهمید که آنها چه کسی بودند.

 

حرم را چه کسی ساخته است؟

آنگاه موسی بن خزرج سقف و سایبانی از بوریا بر سر قبر برافراخت تاهنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام دختر امام نهم علیه‌السلام وارد قم شد و قبه‌ای بر آن مرقد مطهر بنا کرد.

بعد از مدتی ام محمد دختر موسی پسر امام جواد علیه‌السلام وفات کرد، جنازه او را در کنار مرقد حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپردند.

مدتی بعد، میمونه خواهر ام محمد وفات کرد، او را نیز در کنار مرقد حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپردند و قبه‌ای جداگانه بر روی قبر آن دو بانو، بنا کردند سپس بْریهیه دختر موسی بن امام جواد علیه‌السلام وفات کرد، او را نیز در آنجا به خاک سپردند.

 

چه کسی از امام زادگان در حرم مدفونند؟

مرحوم محدث قمی، غیر از بانوان فوق، از بانوان دیگر نیز نام برده که در کنار مرقد مطهر حضرت معصومه علیه‌السلام مدفون هستند، مانند: زینب دختر امام جواد علیه‌السلام، ام اسحاق کنیز محمد بن موسی مبرقع علیه‌السلام و ام حبیب کنیز محمد بن احمد بن موسی مبرقع علیه‌السلام.

بنابراین در مجموع شش تن از امامزادگان و منسوبین به امامان علیه‌السلام در کنار مرقد مطهر حضرت معصومه دفن شده‌اند از این رو شایسته است آنان که مرقد شریف حضرت معصومه علیه‌السلام را زیارت می‌کنند، از آنها نیز یاد کنند، گرچه با این جمله کوتاه باشد:

«اَلسَلامُ عَلَیْکُم یا بَناتِ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیْکُنم وَ رَحْمَهُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ؛

سلام بر شما ای دختران رسول خدا، سلام و رحمت و برکات خدا به شما باد.»

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:26 توسط زهرا الیکائی| |

 

                           بانوى كرامت

حضرت معصومه عليهاالسلام

 

كویر براى حضورت نورانى مى‌شود وپنجره‌هابه شوق رویت، نیمه شبى رابه سوى خورشید باز نمى‌شوند. كوچه پس كوچه هاى قم به یمن حضورت نورانى مى‌شوند و سروهاى آزاد به احترامت قیام مى‌كنند.

آرام آرام، بر پهنه كویر حضور پرولایت شكوفه مى دهد ; غربت به یمن غریب معنا مى‌یابد.

دلم مى خواهد برایتان از بانویى سخن بگویم كه خیال سبزتان نیمه شبى بر اقامه سبزش سلام مى‌دهد و در آینه حرمش چهره آراید.

برایتان از بانویى سخن مى‌گویم كه همانند زینب علیهاالسلام كه براى قیام قربانى داد و خورشید عاشورا را با صبرش تعریف كرد، او هم با قدمهاى پرحیاتش، به سرزمین كویرى قم حیات بخشید ودر رگ ایرانیان خون حمایت از ولایت را جارى ساخت.

برایتان از بانویى سخن مى گویم كه به یمن حضورش، شهر قم، مركز صدور علم ودانش علوى شد و محل رشد وبالندگى.

برایتان از بانویى سخن مى گویم كه بارگاه زیبایش، پناهگاه دل هاى عاشقى است كه شب هاى چهارشنبه در جمكران بیتوته مى كنند. به نیابت از شیعه در نیمه شب هاى كویرى قم، سربرآستان حرم حضرت دوست مى سایند و براى ظهور گل نرگس دعا مى كنند و از بانوى كرامت، براى شكوفه دادن درخت اجابت استمداد مى طلبند.

معصومه …

معصومه تفسیر معصومیت است كه روزگارى در مدینه طلوع كرد، معصومه اقامت غربت است در روزگار غربت نگاه ها، معصومه تفسیر بلند تبعیت است از ولایت.

معصومه نگاه سبزى است كه از معصومیت سرچشمه مى گیرد، معصومه، روزگار دلداگى است واز غربت به قربت رسیدن.

معصومه ترجمان بلند عاشوراست و قصه با زینب هم سفرشدن.

معصومه فلسفه شیدایى است و غزل ماندن و بودن، معصومه نگین ایران است كه درقم، شهر اقامه مى درخشد.

معصومه ضریب بالاى ارادت به ولایت است، معصومه، قصه بلند مدینه تامشهد است.

معصوم انتهاى متبلور است. معصومه سرسلسله تنهایى است، معصومه فانى فى الله است.

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:21 توسط زهرا الیکائی| |

چرا چادر حجاب برتر است؟

در هیچ یک از آیات قرآن نیامده که زن‌ها در نوع و مقدار پوشش بدن (حجاب) آزاد هستند، بلکه آنچه در قرآن آمده، واجب بودن حفظ پوشش (حجاب) برای زنان است، اما این که این پوشش حتماً باید با چادر صورت گیرد، آیه‌ای به صراحت نداریم.آنچه در احکام دینی بیان شده ، مقدار پوشش زنان و اصل حجاب است، اما این که این پوشش حتما باید با چادر صورت گیرد ، چیزی نیامده است و تنها به بهتر بودن استفاده از چادر برای حجاب اشاره شده است.

خانم ها باید تمامى بدن خود را به غیر از گردى صورت و دست ها تا مچ بپوشانند, (خواه پوشش باچادر باشد یا با مانتو), ولى پوشیدن چادر بهتر است و از لباس‏هایى که توجه نامحرم را جلب کند (مثلاً برجستگى‏ها را نمودار کند) باید اجتناب شود.

البته یک آیه در قرآن آمده که برخی از مفسران از آن ، معنای پوشش با چادر را برداشت کرده اند. قرآن مجید خطاب به پیامبرش فرمود: «به زنان و دختران خود و زنان مؤمن بگو که: خویشتن را با «جلباب» بپوشند که این کار براى این که به عفت شناخته ‏شوند و از تعرض محفوظ ‏بمانند، براى آنان بهتر است».بعضى از مفسّران ، جلباب را پوششى فراگیر معنا کرده‏اند که از بالاى سر تا پایین پا را مى‏پوشاند و چیزى در حدود اندازه چادر است. البته دیدگاه دیگر ، جلباب را پوشش تا زانو و دیدگاه سوم ، جلباب را مقنعه مى‏داند.بر اساس دیدگاه اوّل مى‏توان گفت: قرآن از چادر یا چیزى مانند آن که تمام بدن را بپوشاند، سخن گفته است .

علاوه بر این: درباره پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براى دفاع از فدک، همین پوشش نقل شده است.
حضرت فاطمه(ع) مقنعه خویش را بر سر و جلباب بر تن کردند؛یعنى پوششى که تمام تن را از سر تا قدم فرا مى‏گرفته است.
علاوه بر این عقل نیز بر برتر بودن چادر حکم مى‏کند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مى‏ماند.


به همین خاطر فقها به برتر بودن چادر برای حفظ حجاب حکم کرده اند ، نه این که فقط آن واجب باشد.


پوشش کامل با مانتو و روسرى نیز مى‏تواند مورد استفاده قرار گیرد، ولى حجاب برتر نیست، زیرا هر چند با مانتو وروسرى پوشش صورت مى‏گیرد، ولى باز حجم بدن مشخص است و با مقایسه با چادر، قطعاً چادر برترى دارد.
آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خویش به جهت ایجاد جامعه سالم است. آن چه که بهتر بتواند این هدف را تأمین کند، برتر است، در عین حال در صورت لزوم باید با حفظ عفت و حجاب، زن نقش اجتماعى خود را ایفا کند.
براى روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:


1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینى‏

بر اساس فرهنگ اسلامى، انسان موجودى است که براى رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است. اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسى و توجه به هر یک از آن‏ها در حدّ نیاز طبیعى، سبب شکوفایى همه استعدادهاى انسان شده و او را به سوى کمال سوق داده است.
پوشش مناسب براى زن و مرد عامل مهمى در تعدیل و تنظیم این غریزه است.
2- توجه به ساختار فیزیولوژى انسان‏
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اى مستقیم با تفاوت‏هاى جسمى و روحى زن و مرد دارد.


در تحقیقات علمى در مورد فیزیولوژى و نیز روان‏شناسى زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّک‏هاى چشمىِ شهوت‏انگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایى زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعى قادر به دیدن است، از سوى دیگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتى یکنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتى گسترده تحت تأثیر محرّک‏هاى شهوانى قرار مى‏گیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّک‏هاى حسى پاسخ مى‏دهند. حس لامسه بروز زیادى ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.
از این گذشته چون هورمون‏هاى جنسى زن به صورت دوره‏اى ترشح مى‏شوند و به طور متفاوت عمل مى‏کنند، تأثیر محرّک‏هاى شهوانى بر زن صورتى بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.


با توجه به مطالب فوق مى‏توان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّى و اساسى ریشه گرفته است. اسلام مى‏خواهد انواع التذاذهاى جنسى (چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها براى کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربى که حضور در جامعه را با لذت جویى جنسى به هم مى‏آمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسى را به هم مى‏ریزد.


اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و براى تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه نموده است، زیرا بى بند و بارى در پوشش به معناى عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسى است که آثار شوم آن بر کسى پوشیده نیست.


ج) آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینى‏
1- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هیجان‏ها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سیرى ناپذیرى شهوت است.


2- تحکیم روابط خانوادگى و برقرارى صمیمیت کامل زوجین.


با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدودیت و پایان آزادى‏هاى جنسی خود تلقّى مى‏کنند وافراد متأهل هر روز در مقایسه‏اى خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار مى‏گیرند. این مقایسه‏ها، آتش هوس را دامن زده و ریشه زندگى را مى‏سوزاند.


در محیطى که حجاب است و شرایط دیگر اسلامى رعایت می‌ شود دو همسر تعلق به یکدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است، ولى در بازار آزاد برهنگى و بى حجابى که عملاً زنان به صورت کالاى مشترک (لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسی) در آمده اند دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى تواند داشته باشد. بنابراین ، دین مقدس اسلام براى حفظ حرمت زن و حراست از آلودگى اجتماع و جلوگیرى از شعله ورشدن غریزة جنسى ، رعایت حجاب را براى زنان لازم دانسته است.


3- استوارى اجتماعى و استیفاى نیروى کار و فعالیّت‏
دختر و پسرى که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآیى آن‏ها کاسته مى‏شود و حکومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروى فکرى و کارى است.


4- بالارفتن ارزش واقعی زن و جبران ضعف جسمانى او
حیا، عفاف و حجاب زن مى‏تواند در نقش عاطفى او و تأثیرگذارى بر مرد مؤثر باشد.

لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکى از وسائل مرموز براى حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است.
اسلام می‌ خواهد زن کرامت داشته باشد و وقتى درجامعه حضور پیدا می‌ کند به عنوان یک انسان ظاهر شود نه به عنوان جنس مخالف مرد. زن و مرد در درجه اول هر دو انسانند و هر دو باید در محیط اجتماع و در برخورد با یکدیگر به گونه اى ظاهر شوند که مایة الودگى و ناپاکى جامعه نشوند. زن مسلمان، تجسم حرمت و عفت در جامعه است، حفظ پوشش و داشتن حجاب به نوعى احترام گذاردن به زن و محفوظ نگه داشتن وى از نگاه هاى شهوانى و حیوانى است.
اسلام حجاب را براى محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه براى مصونیّت او توصیه کرده است، زیرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را در اجتماع دادAه امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است.
در واقع حجاب موجب محدودیت، مردان هرزه مى‏باشد که در صدد کام جویى‏هاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این گروه از مردان منظور است.


علاوه بر مطالب فوق استاد مطهری در بیان این که چرا حجاب به زنان اختصاص یافته می گوید: اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایى و خودآرایى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شکار است و زن شکارچى، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچى. میل زن به خود آرایى از حس شکارچى‏گرى او ناشى مى‏شود. در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد که مردان لباس‏هاى بدن نما و آرایش‏هاى تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود مى‏خواهد دلبرى کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگى، از انحراف‏هاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گردیده است».(7) به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسى و زیبایى خاص زنانه و تحریک پذیرى جنس مردانه، یکى از علت‏هاى این حکم است. توصیه و دستور الهى به پوشش و حجاب براى زنان، به منظور ایجاد محدودیت و محرومیت و چیزهایى از این قبیل که تنها فریب شیطانى‏اند نمى‏باشد، بلکه در واقع براى آگاهى دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است که باید از آن مراقبت شده و حفظ شود و به تاراج نرود. این کاملاً معقول است که هر چیزى ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بیشترى را مى‏طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شکل یک ابزار براى مطامع سودپرستان در نیاید.
به یاد داشته باشیم که غریزه جنسى، نیرومند و عمیق است. هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش‏تر مى‏گردد، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله ورتر مى‏شود، و شهوت خود را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى در مى‏آورد.(8) و وضعیت جهان معاصر و کشانده شدن عده‏اى به همجنس بازى نشانه آشکارى از این حالت است.
بنابراین رعایت نکردن پوشش اسلامى توسط زنان نه تنها از بین رفتن حساسیت مردان را به دنبال ندارد، بلکه موجب طغیان غریزه جنسى آنان نیز مى‏گردد و چه بسا پس از مدتى باعث دلزدگى و بى معنایى آن خواهد شد.
جهت مطالعه بیشتر به کتاب فلسفه حجاب ، استاد مطهری مراجعه فرمائید.

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط زهرا الیکائی| |

بسم الله الرحمن الرحيم

 

1.ياد خدا : يعني انسان سعي كند در طول روز زمانهاي غفلتش كم باشد. زمانهاي توجه او به خدا بيشتر باشد.

انسان بايد هميشه خودش را در مقابل دوربين ببيند و انگار كسي داره صوت و تصويرش را ميگيرد و فيلم برداري ميكند.

 اين كه اگر كسي ياد خدا نباشد يك شيطاني مياد مونس و همدم انسان ميشود ( سوره زخرف ايه 36 )

امير المومنين فرمودند : ذكر خدا شيطان را ميراند. حالا اون چيزي كه ما را از ياد خدا غافل ميكند زمينه سازيه ابليسه.( ممكنه يك مهماني باشد . ممكنه يك بازي باشد . گاهي ممكنه موسيقي حرام باشد. )

اولين كساني كه موسيقي نواخت ابليس بود كه  به همراه قابيل اين كارو كرد.

در هر خانه اي كه موسيقي حرام باشد ابليس در ان خانه اقامت دايم ميكند.

كسي به پيامبر فرمود ميخوام من ميخوام بهترين بنده خدا باشم . پيامبر فرمود : خدا را زياد ياد كن.

پيامبر فرمود : شيطان پوزه خود را روي سينه انسان ميگذارد . هر گاه او ياد خدا كند شيطان پوزش را كنار ميكشد و هر گاه خدا را فراموش كند شيطان بيني را مياره نزديك و در او نجوا ميكند و اين همان وسواس خناسه.

اثار ياد خدا :

1. غذاي روح است.

2. اصلاح بيماري هاي دروني ( حسد  )

3.اطمينان و ارامش قلبي

4.رانده شدن و فرار شيطان ( چون ياد خدا نور است و شيطان از نور فراريه. )

5.روشنايي دل

6.جلب رضايت خداوند

7.موفقيت

8.گشايش كار ها

9. اباد شدن اخرت : حديث هست كه ميبينند يه جاي وسيعي از بهشت را ملايكه دارند درخت ميكارند. ميپرسند شما داريد چكار ميكنيد. ميگن يه كسي هست داره هي ياد خدا ميكند هر بار كه ياد خدا ميكند يه درختي ميكاريم.

10.ياري خداوند : خداوند فرمود هر گاه به دل بنده اي سر بزنم . ببينم ياد منه . اداره و تربيت ائ را به عهده ميگيرم.

بايد اثر در عمل هم داشته باشيدد.ياد خدا در خلوت ميشه پرهيز از گناه.

كجا ياد خدا خيلي مهمه ؟ جايي كه زمينه گناه است.اگر كسي در بازار به ياد خدا باشد و ديگران غافلند و سرگرم كارند خداوند 1000 حسنه براش مينويسه و در قيامت او را ميبخشد و چنان ميامرزد كه به فكر هيچ كس نميرسد.

عالي ترين شكل ياد خدا نماز است. شيطان اول نماز را سست ميكند و سپس او را كله پا ميكنه .

پيامبر فرمود : تا وقتي كه به نماز اهميت ميدهيد شيطان از شما نا اميد است.

وقتي شيطان نماز را سست ميكند ميگه حالا ميشه يه كارايي كرد.نماز محل جنگ با شيطان است.

وقتي كسي اراده نماز ميكند شياطين دورش حلقه ميزند ميگن حالا وقت هست. نماز اول وقت دست ادم را ميگيرد.

نماز حكم برج مراقبت دارد .

نشانه اهميت ندادن به نماز :

1.با عجله خواندن : پيامبر كسي را ديدن چنان تند نماز ميخواند كه مانند كلاغي كه به زمين نوك ميزند ميماند. فرميدند اين اگر الان بميرد به ديني غير ازدين من مرده است.

2. ترجيح دادن چيزهاي ديگر به نماز : ( ممكنه اشپزي باشه . مطالعه باشه ) ترجيح دادن نماز بعد از وقت به اول وقت مثل ترجيح دادن دنيا به اخرت است.

3.اقدام نكردن براي نماز

4.حركت كردن و نداشتن سكون

5.سجده را طولاني كنيد كه بيني شيطان را به خاك ميمالد


نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1385برچسب:,ساعت 16:43 توسط زهرا الیکائی| |

 

شنیدن صدای خدا

در یک گردهمایی فردی از گرفتن پیغام از طرف خدا و اطاعت کردن از فرمان خدا صحبت میکرد. مرد جوانی متعجب از خودش پرسید: "مگر هنوز خدا با مردم حرف میزند؟". بعد از جلسه، مرد جوان با یکسری از دوستانش برای خوردن قهوه و کیک بیرون رفتند. در آنجا با هم در مورد این پیغام گفتگو کردند. خیلیها می گفتند که چگونه خدا آنها را در زندگیشان هدایت کرده است.
حدود ساعت ده مرد جوان با اتومبیل خود به طرف خانه راه افتاد. همانطور که در ماشین نشسته بود، شروع به دعا کردن نمود: "خدایا اگر تو هنوز با مردم حرف میزنی لطفاً با من نیز حرف بزن. من گوش خواهم کرد و تمام سعیم را خواهم کرد که مطیع تو باشم."
همانطوریکه در خیابان اصلی شهرشان رانندگی می کرد ناگهان احساس عجیبی کرد که یکجا بایستی بایستد تا مقداری شیر بخرد. او سر خود را تکان داد و گفت: "آیا خدا تو هستی؟"
چونکه جوابی نگرفت شروع کرد به ادامه دادن به رانندگی. ولی دوباره همان فکر عجیب:"مقداری شیر بخر." مرد جوان به یاد داستان سموئیل انداخت که چگونه وقتی خدا برای اولین بار با او حرف زد نتوانست صدای او را تشخیص دهد و نزد عیلی رفت چونکه فکر میکرد که او با او حرف میزد. مرد گفت: "باشه خدا اگر این تو هستی که حرف میزنی من شیر را می خرم." به نظر اطاعت کردن آنقدرهم سخت نبود چونکه بهرحال او میتوانست از شیری که خریده استفاده کند. پس او اتومبیل را متوقف کرد و مقداری شیر خرید و به راهش به طرف خانه ادامه داد.
وقتی خیابان هفتم را رد می کرد دوباره الزامی را در خود حس کرد:"بپیچ به این خیابان". او فکر کرد که این دیوانگی است و از آنجا گذشت. دوباره همان احساس، پس او فکر کرد که باید به خیابان هفتم برود پس چهارراه بعدی را دور زد تا به خیابان هفتم برود و به حالت شوخی گفت: "باشه خدا اینکار را هم می کنم."
وقتی چند ساختمان را رد کرد احساس کرد که آنجا بایستی توقف کند. وقتی اتومبیل را به کناری گذاشت به اطراف نگاهی انداخت. آن منطقه حدوداً تجاری بود. در واقع بهترین منطقه شهر نبود ولی بدترین هم نبود. اکثر مغازه ها بسته بودند و بیشتر چراغهای خانه ها نیزخاموش بودند که بنظر همه خواب بودند. در وجود مرد حسی می گفت: "شیر را به خانه روبرویی ببر." مرد جوان به خانه نگاهی انداخت. خانه کاملاً تاریک بود و به نظر می آمد که افراد آن خانه یا در خانه نبودند و یا خوابیده بودند. در ماشین را باز کرد و روی صندلی نشست و گفت: "خداوندا این دیوانگیست. الان مردم خوابند و اگر الان آنها را از خواب بیدار کنم خیلی عصبانی میشوند و بعد من مثل احمقها به نظر می رسم."
بالاخره او در اتومبیل را باز کرد وگفت: " باشه خدا اگر این تو هستی که حرف می زنی من میرم جلوی در و شیر را به آنها می دهم ولی اگر کسی سریع جواب نداد من فوراً از آنجا میرم. " او از عرض خیابان عبور کرد و جلوی در رسید و زنگ در را زد. صدایی شنید مردی به طرف بیرون فریاد زد و گفت: " کیه؟ چی می خواهی؟ " و قبل از اینکه مرد جوان فرار کند در باز شد. مردی با شلوار جین و تی شرت در را باز کرد و بنظر که از تخت خواب بلند شده بود. قیافه عجیبی داشت و از اینکه یک مرد غریبه در خانه اش را زده زیاد خوشحال نبود. گفت: "چی می خواهی؟" فرد جوان شیر را به طرفش دراز کرد و گفت: "برای شما شیر آوردم. " آن مرد شیر را گرفت و سریع داخل خانه شد. زنی همراه با بچه شیر را گرفت و به آشپزخانه رفت و آن مرد هم بدنبال او. بچه مدام گریه می کرد و اشک از چشمان آن مرد سرازیر بود.
مرد درحالیکه هنوز گریه می کرد گفت: "ما دعا کرده بودیم. چونکه این ماه قبضهای سنگینی را پرداخت کردیم و دیگه پولی برای ما نمانده بود و حتی شیر نیز برای بچه مان در خانه نداریم. من دعا کرده بودم و از خدا خواسته بودم که به من نشان بدهد که چگونه شیر برای بچه ام تهیه کنم."
همسرش نیز از آشپزخانه فریاد زد: "من از او خواستم که فرشته ای بفرستد تا برای ما شیر بیاورد، شما فرشته نیستید؟" مرد جوان دست خود را به جیب برد و کیفش را بیرون آورد و هرچه پول در کیفش بود را در دست آن مرد گذاشت و برگشت بطرف ماشین در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر بود. حالا دیگر می دانست که خدا به دعاها جواب می دهد.
این کاملاً درسته بعضی وقتها خدا خیلی چیزهای ساده از ما می خواد که اگر ما مطیع باشیم قادریم صدای اون را واضحتر بشنویم.

نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:31 توسط زهرا الیکائی| |

 

مقام مادر

از نخستين روز خلقت بشر، تا کنون در هر کجاي دنيا و در ميان هر قوم و نژاد و ملتي، با هر آداب و آييني، وقتي نام مادر برده مي ‌شود، کوچک و بزرگ، همه و همه، سرشار از شور و حرارت و مهر و الفت مي ‌شوند و قلب شان پر تپش‌تر مي ‌زند. اسلام نيز براي مادر، مقام و ارزش فوق العاده اي قائل شده است تا آن جا که رسيدن به بهشت را با رضاي مادر ميسر مي ‌داند.

مقام مادر از منظر پيامبر اکرم(ص)

پيامبر اکرم(ص) ضمن روايتي فرمودند: بهشت زير پاي مادران است. يعني رسيدن به آخرين مرحله کمال انساني با جلب رضاي مادر تامين مي ‌شود.

جنان در زير گام مادران است
بکش بر ديده، خاک زير گامش
مکن بر روي او تندي که بر تو
خدا فرموده واجب احترامش

البته منظور اين نيست که اگر کسي رضايت مادر را تامين کند ولي به بقيه وظايف مذهبي و شرعي خويش نپردازد، به بهشت خواهد رفت بلکه مقصود اين است که اگر فردي وظائف ديني و اسلامي خويش را انجام دهد ولي مادر از فرد راضي نباشد، قطعا در بهشت الهي جايي برايش نخواهد بود. در بيان توصيه به احترام و تکريم مادر، باز پيامبر اکرم(ص) فرمودند: " هر که پيشاني مادر خويش را ببوسد، از آتش مصون شود." و نيز توصيه فرمودند: هر گاه پدر و مادر هر دو تواما تو را صدا کردند، ابتدا اجابت مادر نما. و در مورد احسان و نيکوئي در حق مادر، توصيه و تاکيد بسياري فرمودند، چنان که فرمودند: مادر خود، مادر خود، مادر خود را رعايت کن، سپس پدر خود را و سپس کساني را که به تو نزديکترند." هم چنين بنا به فرمايش ايشان خشنودي و خشم خدا در گرو خشنودي و خشم پدر و مادر است.

همنشين موسي در بهشت

نقل شده که موسي بن عمران(ع) روزي هنگام مناجات با خداوند، از پروردگار در خواست مي ‌کند که هم مقام و رفيق او را در بهشت به وي معرفي فرمايد. خطاب آمد جواني است در فلان ناحيه که همنشين و هم مقام تو در بهشت برين است. حضرت موسي به سراغ او آمد. ديد جواني است قصاب، از دور مراقبت کرد تا ببيند چه عمل فوق العاده و کار پر ارزشي از وي صادر مي ‌گردد که لياقت چنين مقامي را پيدا کرده است تا در مقام يک پيغمبر قرار گيرد. ولي هر چه بيشتر مراقبت کرد، کمتر موفق گرديد. تا شب هنگام که جوان، محل کار خود را ترک کرده و رهسپار خانه شد. حضرت موسي بدون آن که خود را معرفي کند، نزد وي آمد و از او خواست تا آن شب را ميهمان جوان باشد و در خانه وي بسر برد تا شايد از اين راه به ارتباط خاصش با خداوند پي برده و رمز علو مقام او را در بهشت در يابد. جوان درخواست حضرت را پذيرفت و او را با خود خانه برد. وي ديد هنگامي که جوان وارد خانه شد، قبل از هر چيز غذايي آماده ساخت.

آن گاه به سراغ پيرزني که دست و پايش فلج شده و از کار افتاده بود، رفت و با صبر و حوصله خاصي، لقمه لقمه از آن غذا در دهان آن زن گذاشت تا سيرش کرد. سپس لباس او را عوض نمود و او را در انجام قضا حوائجش با مهرباني کمک کرد. آن گاه زن را در جاي مخصوص وي قرار داد. حضرت موسي که مراقب آن جوان بود، ديد در آن شب جز وظايف مذهبي خود، عمل ديگري انجام نداده، نه دعاي نيمه شبي دارد نه ناله و آه و مناجاتي و نه هيچ عمل فوق العاده‌اي ديگر. فرداي آن شب، پيش از آن که از خانه خارج گردند، حضرت موسي ديد جوان به آن غذا داد و صميمانه در انجامش کارهايش به او کمک کرد. هنگام خداحافظي حضرت موسي از جوان پرسيد: اين زن که بود و پس از آن که تو به او غذا مي‌ دادي چشمي به سوي آسمان مي ‌دوخت و کلماتي بر زبان مي‌ راند آن کلمات چه بوده است؟ جوان گفت: اين زن مادر من است و هر بار که من به او غذا مي‌ دهم و او را سير مي ‌کنم درباره من دعا مي ‌کند و مي‌ گويد خدايا به پاداش اين خدماتي که فرزندم نسبت به من انجام مي ‌دهد او را همنشين و رفيق موسي بن عمران در بهشت برين گردان. هنگامي که حضرت موسي اين جريان را شنيد تکاني خورد و به جوان مژده داد که دعاي مادر درباره تو مستجاب گرديده است. رعايت نمودن حقوق پدر و مادر، اين گونه موفقيت هاي دنيوي و معنوي نصيب فرزندان مي ‌سازد پس در احترام به آن ها و ادا حقوق آنان کوشا باشيم..

 

 

نوشته شده در جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:42 توسط زهرا الیکائی| |

راههای خدا شناسی

اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند،و از آتش سوزان می ترسیدند، اما دلها بیمار ،وچشم ها معیوب است. آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید؟و ترکیب اندام آن را بر قرار، وگوش و چشم برای آن پدید آورد،واستخوان وپوست متناسب خلق کرد؟به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم واندیشه انسان درک نمی شود،نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود،وبرای بدست آوردن روزی خود تلاش میکند؟دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد،ودر جایگاه مخصوص نگه می دارد،در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده،و به هنگام درون رفتن،بیرون آمدن را فراموش نمی کند!.روزی مورچه تضمین گردیده ، و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است.خداوند منان از او غفلت نمیکند،وپروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،گرچه در دل سنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.اگر در مجاری خوراک وقسمتهای بالا وپائین دستگاه گوارش وآنچه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده تا شکم، وآنچه در سر اوست از چشم وگوش،اندیشه نمائی،از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده واز وصف او به زحمت خواهی افتاد.پس بزرگ است خدائی که مورچه را بر روی دست وپایش بر پا داشت،وپیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد وهیچ آفریننده ای کمکش نکرد.اگر اندیشه ات را بکار گیری تا به راز آفرینش پی برده باشی،دلائل روشنی به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست،به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته،واختلافات وتفاوتهای پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است.همه موجودات سنگین وسبک،بزرگ وکوچک،نیرومند وضعیف،در اصول حیات وهستی یکسانند،وخلقت آسمان و هوا  بادها و آب یکی است.پس اندیشه کن در آفتاب وماه،و درخت وگیاه،و آب و سنگ،و اختلاف شب و روز ،وجوشش دریاها،و فراوانی کوه ها،و بلندای قله ها،و گوناگونی لغتها،وتفاوت زبانها،که نشانه های روشن پروردگارند.پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد،و تدبیر کننده را انکار کند!گمان کردند که چون گیاهانند وزارعی ندارند، واختلاف صورت هایشان را سازنده ای نیست،بر آنچه ادعا میکنند حجت و دلیلی ندارند،و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیقی نمی کنند.آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، یا جنایتی بدون جنایتکار باشد؟!


شناساندن صحیح خداوند سبحان


کسی که کیفیتی برا خدا قائل شد یگانگی او را انکار کرده،وآن کس که همانندی برای او قرارداد به حقیقت خدا نرسیده است.کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد به مقصد نرسید.آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد،خدا را بی نیاز ندانسته است.هر چه که ذاتش شناخته شده باشد آفریده است،وآنچه در هستی به دیگری متکی باشد دارای آفریننده است.سازنده ای غیر محتاج به ابزار ،اندازه گیرنده ای بی نیاز از فکر واندیشه،وبی نیاز از یاری دیگران است.با زمانها همراه نبوده،واز ابزار و وسائل کمک نگرفته است.هستی او برتر از زمان،و وجود او برنیستی مقدم است،و از ازلیت او را آغازی نیست.با پدید آوردن حواس،روشن می شود که حواسی ندارد.وبا آفرینش اشیاء متضاد،ثابت میشود که در آن ضدی نیست،و با هماهنگ کردن اشیاءدانسته میشود که همانندی ندارد.خدائی که روشنی را با تاریکی،آشکار را با نهان،خشکی را با تری،گرمی را با سردی،ضد هم قرار داد،وعناصر متضاد را با هم ترکیب وهماهنگ کرد،وبین موجودات ضد هم،وحدت ایجاد کرد،وبین آنها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.خدائی که حدی ندارد،و با شماره محاسبه نمی گردد،که همانا ابزار وآلات،دلیل محدود بودن خویشند وبه همانند خود اشاره می شوند.اینکه می گوئیم موجودات از فلان زمان پدید آمده اند پس قدیم نمی توانند باشند و حادثند،و این که می گوئیم حتما" پدید آمدند،ازلی بودن آنها رد می شود،و اینکه می گوئیم اگر چنین بودند کامل می شدند،پس در تمام جهات کامل نیستند.خدا با خلق پدیده ها در برابر عقل ها جلوه کرد،و از مشاهده چشم ها برتر و والاتر است،وحرکت وسکون در او راه ندارد،زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید،چگونه ممکن است آنچه را که خود آفریده در او اثر بگذارد؟یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟اگر چنین شود،ذاتش چون دیگر پدیده ها تغییر می کند،و اصل وجودش تجزیه می پذیرد،و دیگر ازلی نمی تواند باشد،وهنگامیکه«بر فرض محال»آغازی برای او تصور شود پس سر آمدی نیز خواهد داشت ،و این آغاز وانجام،دلیل روشن نقص ونقصان وضعف دلیل مخلوق بودن،ونیاز به خالقی دیگر داشتن است.پس نمی تواند آفریدگار همه هستی باشد،و از صفات پروردگار که«هیچ چیز در او مؤثر نیست، و نابودی وتغییر وپنهان شدن در او راه ندارد»خارج می شود.


والاتر از صفات پدیده ها


خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد،و زاده نشده تا محدود به حدودی گردد،و بر تر است از آن که پسرانی داشته باشد،ومنزه است که با زنانی از دواج کند.اندیشه ها به او نمی رسند تا اندازه ای برای خدا تصور کنند،وفکرهای تیزبین نمی توانند او را درک کند،تا صورتی از اوتصور نمایند،حواس از احساس کردن او عاجز،ودستها از لمس کردن او ناتوان است وتغییر ودگر گونی در او راه ندارد،وگذشت زمان تآثیری در او نمی گذارد،گذران روز وشب او را سالخورده نسازد،و روشنائی وتاریکی در او اثر ندارد.خدا با هیچ یک از اجزاءجوارح واعضاءواندام،ونه با عُرضی از اعراض،ونه با دگر گونی ها وتجزیه،وصف نمی گردد.برای او اندازه ونهایتی وجود ندارد،ونیستی وسر آمدی نخواهد داشت؛چیزی او را در خود نمی گنجاند که بالا وپائینش ببرد،ونه چیزی او را حمل می کند که کج یا راست نگهدارد؛نه در درون اشیاء قرار دارد و نه بیرون آن؛حرف می زند نه با زبان و کام و دهان ؛می شنود نه با سوراخهای گوش وعضو شنوائی؛سخن میگوید نه با بکار بردن الفاظ در بیان؛حفظ میکند نه با رنج به خاطر سپردن؛می خواهد نه با به کار گیری اندیشه؛دوست دارد وخوشنود میشود نه از راه دلسوزی؛دشمن می دارد وبه خشم می آید نه از روی رنج ونگرانی؛به هر چه اراده کند ،می فرماید«باش»پدید می آید نه با صوتی که در گوش ها نشیند،و نه فریادی که شنیده شود،بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد می کند.


شناخت قدرت پروردگار

پیش از او چیزی وجود نداشته وگر نه خدای دیگری می بود.نمیشود گفت «خدا نبود وپدید آمد»که در آن صورت صفات پدیده ها را پیدا میکند،و نمی شود گفت«بین خدا وپدیده ها جدائی است»و«خدا بر پدیده ها برتری دارد»تا سازنده وساخته شده همانند تصور شوند،وخالق وپدید آمده با یکدیگر تشبیه گردند.مخلوقات را بدون استفاده از طرح و الگوی دیگران آفرید،و در آفرینش پدیده ها از هیچ کسی یاری نگرفت،زمین را آفرید وآن را بر پا نگهداشت بدون آن که مشغولش سازد، ودر حرکت وبی قراری،آن را نظم واعتدال بخشید،وبدون ستونی آن را به پا داشت،و بدون استوانه ها بالایش برد و از کجی و فرو ریختن نگهداشت واز سقوط ودر هم شکافتن حفظ کرد،میخ های زمین را محکم،و کوههای آن را استوار،وچشمه هایش را جاری،ودره ها را ایجاد کرد.آنچه بنا کرده به سستی نگرائید،و آنچه را که توانا کرد نا توان نشد.خدا با بزرگی وقدرت بر آفریده ها حاکم است،وبا علم وآگاهی از باطن و درونشان با خبر است،وبا جلال وعزت خود از همه برتر وبالاتر است،چیزی از فرمان او سر پیچی نمی کند،وچیزی قدرت مخالف با او را ندارد تا بر او پیروز گردد،و شتابنده ای از او توان گریختن ندارد که بر او پیشی گیرد،وبه سرمایه داری نیاز ندارد تا او را روزی دهد.همه در برابر او فروتنند،ودر برابر عظمت او ذلیل وخوارند.از قدرت وحکومت او به سوی دیگری نمی توان گریخت که از سود وزیانش در امان ماند.همتائی ندارد تا با او برابری کند،و او را همانندی نیست که شبیه او باشد.اوست نابود کننده پدیده ها پس از آفرینش،که گویا موجودی نبود.

 
 

نوشته شده در چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:,ساعت 14:49 توسط زهرا الیکائی| |

              

                              خدایا...پروردگارا...کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم را رو به حقیقت  

                                                                   بگشایم...

 

خدایا...یاریم کن که مرغ خسته دلم را که دیری است دراین قفس زندانی

 

است،

 

در آسمان آبی عشق تو پرواز دهم

خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پرواز را همیشه در خود زنده نگه دارم

 

خدایا،شرمنده ام از زیادی گناهانی که انجام داده ام ،شرمنده ام

خدایا از قدر نشناسی خودم ، از این که هر روز باعث ناراحتی تو می شوم شرمسارم

 

خدایا چه بگویم از کدامین گناهم نزد تو طلب عفو کنم.خدایا به کدامین گناه

اشک شرم ازدیده جاری سازم .

هر وقت که خواستم زبان به حمد و ثنایت بگشایم اشک در دیدگانم

جمع شد و بغض شرم و پشیمانی از گناهان دیگر مجال سخن گفتن نداد

خدایا ،مرا از این منجلابی که در آن گرفتار شده ام نجاتم ده به این پرنده ی

اسیر پروبالی ده تا خودش را از این قفس رهایی بخشد

 

خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه

آنچه باشم که تو میخواهی

 

خدایا، چگونه می توانم روی به سوی تو بیاورم و زبان به حمد و ثنایت بگشایم

درحالی که خود از کرده خویش آگاهم

 

چگونه می توانم دوستار تو باشم درحالی که برعهد و پیمانی که با تو بسته

ام وفادار نبوده ام

 

چگونه می توانم طلب عفو و بخشش کنم درحالی هنوز شعله های عصیان

در درونم فروزان است


بارلاها،چگونه می توانم روی به توبه آورم درحالی که اسیر هواهای نفسانی خویشم ...

 

همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو

می خواهی وآنچه کنم که تو می پسندی

ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزو ر ابه من نداده است

 

بارلاها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی درانتظارمن است

می ترسم از این بیابان و شوره زاری که در پیش روی من است

 

می ترسم که مرگ به سراغم بیاید آرزوی رسیدن به تو را این بار او از من

بستاند پس ای پروردگار بی همتا به لطف وکرم

خویش مرا از مرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را

 

از هرچه بدی است پاک کن



 

نوشته شده در چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:,ساعت 14:28 توسط زهرا الیکائی| |

حقیقت توبه چیست و چگونه توبه کنیم ؟

هنگامی که انسان به این حقیقت آگاه شد که در گذشته عمر از شناخت خدای متعال غفلت داشته ، و معلومش شد که جایگاه با عظمت نعمتها را درزندگی در راه خلاف و بیجا مصرف نموده و درنتیجه مبتلای به انواع گناهان با عظمت نعمتها را در زندگی در راه خلاف و بیجا مصرف نموده و درنتیجه مبتلای به انواع گناهان کبیره و صغیره شده و دچار خسارت گردیده  و داغ ننگ بندگی هوا و هوس و شیطان درون و برون را برپیشانی حیات خود زده ، برای جبران آن واجب است وارد عرصه گاه ملکوتی توبه وفضای عرشی انابه و بازگشت به خدا گردد و راه بازگشت را با قدم دل و چراغ پر فروغ عقل و عزمی محکم و استوار و جهادی عاشقانه طی کند تا ظاهر و باطنش از فحشا و منکرات و از فسق و فجور و رذایل اخلاقی به طور کامل شستشو یابد این توجه و بیداری و این شستوی ظاهر و باطن از آلود گیها کلید آشتی با خدا است .

اولا : باید بداند که گناه بیماری است ، و انسان پاک بدنیا آمده است و بیماری ظاهر و باطن بر اثر یک سلسله عوامل خانوادگی ، اجتماعی و رفاقتهای ناسالم  گریبانگیر انسان می شود وقتی بر انسان ثابت شد که گناه بیماری است و انسان بیمار باید معالجه شود به دنبال طیب می گردد چون برای بیماریهای معنوی هم طبیبان معالجی هست که با عمل به دستورات آنها بیماری ریشه کن می شود نسخه درمان گناه گنهکار عبادت از قرآن و نسخه انبیاء و امامان و علمای ربانی است. رسول خدا (ص) در کلامی خطاب به اهل گناه می فرماید: شما ای اهل گناه ، همچون بیماران هستید و پروردگارعالمیان چون طبیب است، صلاح مریض در عمل و تدبیر طبیب است، نه در اشتهای بیمار و خواسته های او. برخی از دستورات الهی برای معالجه چنین است :

1ـ ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم ...؟ ( اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید که خدا شما را دوست بدارد  گناهان شما را بیامرزد ...) .

2ـ یا ایها الذین آمنوا ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سئیاتکم و یغفرلکم ( آیه 8 سوره انفال )

3ـ فان تابوا و اقاموا الصلاه و آتوا الزکاه فخلوسبیلهم ان الله غفور رحیم .  بنا براین اگر گنهکار بخواهد توبه کند باید این امور را رعایت نماید .

1ـ اقتدار به روش و منش پیامبران (ص) 2 ـ رعایت تقوا و خود نگهداری از گناه 3ـ گفتن به حق و صواب 4ـ اطاعت از رسولخدا (ص) 5ـ ایمان به خدا 6ـ قطع رابطه با گناه 7ـ برپا  داشتن نماز 8ـ اعتراف و اقرار به گناه در پیشگاه حضرت حق .

ثانیا : اگر انسان از ماهیت شوم و ویرانگر گناه و معصیت با خبر گردد هرگز به گرد گناه نمی چرخد . گناه موجب زوال و مرگ زود رس می گردد ، چنانکه امام صادق (ع) فرمود: کسانی که بر اثر گناه می میرند تعدادشان بیشتر است نسبت به کسانی که جهت پایان یافتن عمر می میرند . اگر به گذشته  تاریخ دقت شود می ببینم عمده ترین دلیل تباهی و درماندگی بشر بر اثر گناه طغیان  بوده است .

امام باقر(ع) : در این زمینه می فرماید : هر نکبت و رسوایی که برسر انسان می آید از رهگذر گناه است . آیا انسان توانسته است شکر یکی از نعمتهای بی شمار الهی را به جا آورد تا نوبت به گناه برسد ، آیا پاسخ مهرورزیها ی خدای سراسر رحمت و مهربانی این است که انسان کمان معصیت به دست گیرد و تیر گناه شلیک نماید . ابلیس ملعون به پنج برنامه بدبخت شد : به گناه اقرار نکرد ، از گناه پشیمان نشد ، خود را سرزنش نکرد ، عزم توبه ننمود و از رحمت خدا مایوس شد . بنابراین انسان گنهکار وقتی از چاه غفلت بیرون آمد و متوجه شد که چگونه حریم الهی را شکسته است وعمر خود را درشبانه روز به سبب گناه تیره و تار ساخته است، واجب است با تمام گناهان درونی ، ترک رابطه کند و از پیروی شیطان و هوای نفس دست بردارد و توبه یک واجب فوری است نباید امروز و فردا کند که هر لحظه تعلل ، راه نجات را سخت تر می کند چون شیطان با تسویلات خود چنان او را سرگرم می کند که شاید هیچگاه توفیق توبه نیابد براستی چه ضمانتی برای اهل گناه وجود دارد که به آینده ای که به آن چشم دوخته اند برسند چه کسی به شخص جوان تعهد داده که جوانی را پشت سر گذاشته به پیری برسد ؟ از کجا که به هنگام غفلت از حق ، و آلوده بودن به گناه و غرق بودن در شهوات ناگهان مرگ درنرسد . چه بسیار جوانان آلوده دامنی که به خود گفتند : فعلا تا جوانیم از شهوات  و لذایذ بهره مند شویم و به پیری توبه کنیم ، ولی مرگ در همان زمان جوانی گریبان آنان را گرفت . گناه جذام وار ایمان و عقیده ، اخلاق و شخصیت ، کرامت و انسانیت فرد گنهکار را می خورد لذا واجب است برای شستشوی برون و درون از گناه فورا توبه کند ، زیرا با توجه به آیات قرآن مجید واگذاردن توبه (تاخیر انداختن آن ) به هر علتی که باشد ستم و ظلم است . خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید : ومن لم یتب فاولئک هم الظا لمون. (کسی که توبه نکند از ستمکاران است )

ثالثا : توبه حقیقی چنانکه امیر مومنان (ع) فرموده است  این چنین است که شش برنامه را اجرا کند :

1ـ پشیمانی برآنچه که گذشت . 2ـ تصمیم جدی بربازنگشتن به گناه  3ـ ادا کردن حقوق مردم به مردم  4ـ ادای واجبات ضایع شده  5ـ آب کردن گوشتی که برگناه به بدن روییده تا جایی که اثری از آن گوشت نباشد  6ـ چشاندن رنج طاعت به بدن ، چنانکه لذت معصیت به آن چشانده شد .

پس از اینکه با عزم جدی بر ترک گناه و نیت خالص توبه کند و شرائط را رعایت نماید و به رحمت الهی امید وار باشد ، خداوند نیز توبه پذیر است . آنگاه خواهد دید که زندگی در سایه بندگی و طاعت حق و بدور از گناه و معصیت چه لذت بخش و آرامش آفرین است .

نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:54 توسط زهرا الیکائی| |

روزه

روزه آن است كه انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از چيز هايى كه روزه را باطل مى‏كند، خوددارى نمايد.

نيت روزه

روزه چیست،ویژه ها،ماه خوب خدادر روزه داشتن نيت شرط است، به اين گونه قصد كند انجام عبادتى را كه در اسلام به نام روزه آمده و تصميم بگيرد كه به قصد نزديك شدن به خداى تعالى از هر چه كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد. در نيت روزه اضافه بر قصد قربت و داشتن اخلاص و تعيين روزه اى كه قصد اطاعت امر آن را دارد چيز ديگرى معتبر نيست.

در ماه رمضان كافى است نيت كند كه فردا را روزه مى گيرم، احتياج به تعيين ندارد، بلكه اگر نداند فردا جزء رمضان است و يا فراموش كرده باشد باز هم همين كه نيت روزه فردا را داشته باشد كافى است و به حساب رمضان واقع مى شود، به خلاف اين كه بداند فردا رمضان است كه اگر نیّت غير رمضان را كند نه از رمضان واقع مى شود و نه از غير آن.

در غير رمضان بايد روزه اى را كه مى خواهد بگيرد تعيين كند و قصد كند، مثلا؛ قصد كفاره روزه قضاء يا نذر مطلق و بلكه نذر معين را نيز بنمايد و همين كه به طور اجمال آن را تعيين كند كافى است، مثلا؛ اگر بگويد: روزه اى كه به ذمه ام هست به جا مى آورم كافى است.

نيّت روزه مستحبى

اگر نيت كند فردا را براى رضاى خدا روزه مى گيرم به دو شرط صحيح است:

1.    زمان صالح براى روزه مستحبى باشد و

2.    او كسى باشد كه روزه مستحبى از او صحيح باشد.

صحّت روزه

در صحّت روزه شرط نيست، روزه دار همه باطل کننده ها را، کامل بداند. اگر نيت كند كه از هر چيز كه روزه را باطل مى كند امساك نمايد كافى است. اگر نيت كند كه از اموري كه مى داند مفطرات جزء آن امور است امساك كند، روزه اش درست است.

 

نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:23 توسط زهرا الیکائی| |

 

 اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ

  خدايا از تو مى‏خواهم و بسويت رو كنم

 بِنَبِيِّكَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يا

بوسيله پيامبرت پيامبر رحمت محمد صلى‏الله عليه وآله اى‏

 اَبَاالْقاسِمِ يا رَسُولَ اللَّهِ، يا اِمامَ الرَّحْمَةِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا

ابا القاسم اى رسول خدا اى پيشواى رحمت اى آقاى ما و سرور ما ما رو آورديم و

 وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا

شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار دهيم اى‏

 وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا اَبَا الْحَسَنِ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ، يا

آبرومند در نزد خدا براى ما نزد خدا شفاعت كن اى اباالحسن اى اميرمؤمنان اى‏

 عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ، يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنَّا

على بن ابيطالب اى حجت خدا بر خلق اى آقاى ما و سرور ما ما

 تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ‏

رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى‏

 حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا فاطِمَةَ الزَّهْرآءُ يا

حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا شفاعت كن براى ما نزد خدا اى فاطمه زهرا اى‏

 بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا، اِنَّا تَوَجَّهْنا

دختر محمد اى نور چشم پيغمبر اى بانوى ما و سرور ما ما رو آورديم‏

 وَاسْتَشْفَعْنا. وَتَوَسَّلْنا بِكِ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا

و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار دهيم اى‏

 وَجيهَةً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعى‏ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا اَبا مُحَمَّدٍ يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ،

آبرومند پيش خدا شفاعت كن براى ما نزد خدا اى ابا محمد اى حسن بن على‏

 اَيُّهَا الْمُجْتَبى‏ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا

اى برگزيده اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقاى ما و سرور ما

 وَمَوْلينا اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ‏

ما روآورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش‏

 يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا اَبا عَبْدِاللَّهِ يا

روى حاجتهاى خود قرار دهيم اى آبرومند نزد خدا شفاعت كن براى ما پيش خدا اى ابا عبدالله اى‏

 حُسَيْنَ بْنَ عَلِىٍّ، اَيُّهَا الشَّهيدُ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ،

حسين بن على اى شهيد (راه حق) اى فرزند رسول خدا اى حجت بر خلق‏

 يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ،

اى آقا و سرور ما ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا

 وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا

و تو را پيش روى حاجتهاى خود قرار دهيم اى آبرومند نزد خدا براى ما پيش خدا شفاعت كن اى‏

 اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يا زَيْنَ الْعابِدينَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، يا

ابا الحسن اى على بن الحسين اى زيور پرستش‏كنندگان اى فرزند رسول خدا اى‏

 حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا

حجت خدا بر خلق اى آقا و سرور ما ما روآورديم و شفيع گرفتيم‏

 وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ،

و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خود قرار دهيم اى آبرومند نزد خدا

 اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا اَبا جَعْفَرٍ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ، اَيُّهَا الْباقِرُ يَا بْنَ‏

شفاعت كن براى ما پيش خدا اى اباجعفر اى محمد بن على اى شكافنده علوم اى‏

 رَسُولِ اللَّهِ، يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا

فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقا و سرور ما، ما رو آورديم‏

 وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا

و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار دهيم اى‏

 وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ،

آبرومند نزد خدا شفاعت كن براى ما پيش خدا اى اباعبدالله اى جعفر بن محمد اى (امام)

 اَيُّهَا الصَّادِقُ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا

صادق اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقاى ما

 وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ‏

و سرور ما ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش‏

 يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا اَبَا الْحَسَنِ يا

روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند پيش خدا شفاعت كن براى ما نزد خدا اى ابا الحسن اى‏

 مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ، اَيُّهَا الْكاظِمُ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏

موسى بن جعفر اى كاظم اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر

 خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ،

خلق اى آقاى ما و سرور ما، ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا و تو را

 وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا

پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا شفاعت كن براى ما پيش خدا اى‏

 اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُوسى‏، اَيُّهَا الرِّضا يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، يا حُجَّةَ

ابا الحسن اى على بن موسى اى (حضرت) رضا اى فرزند رسول خدا اى حجت‏

 اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ‏

خدا بر خلق اى آقا و سرور ما ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو

 اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ

به درگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا شفاعت كن براى ما پيش‏

 اللَّهِ، يا اَبا جَعْفَرٍ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ، اَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ،

خدا اى ابا جعفر اى محمد بن على اى حضرت تقى جواد اى فرزند رسول خدا

 يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا

اى حجت خدا بر خلق اى آقا و سرور ما ما رو آورديم و شفيع گرفتيم‏

 وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ،

و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا

 اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ، اَيُّهَا الْهادِى النَّقِىُ‏

شفاعت كن براى ما نزد خدا اى ابا الحسن اى على بن محمد اى حضرت هادى نقى‏

 يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا

اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقاى ما و سرور ما ما رو آورديم‏

 وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا

و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى‏

 وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا اَبا مُحَمَّدٍ يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ، اَيُّهَا

آبرومند نزد خدا شفاعت كن براى ما نزد خدا اى ابا محمد اى حسن بن على اى‏

 الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا

زكى عسكرى اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقاى ما

 وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ‏

و سرور ما ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا و تو را پيش‏

 يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ، يا وَصِىَّ الْحَسَنِ‏

روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا شفاعت كن براى ما نزد خدا اى وصى امام حسن عسكرى‏

 وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ، اَيُّهَا الْقآئِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ، يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، يا

و يادگار شايسته و حجت اى امام قائم منتظر مهدى اى فرزند رسول خدا اى‏

 حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ. يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا

حجت خدا بر خلق اى آقا و سرور ما ما رو آورديم و شفيع گرفتيم‏

 وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللَّهِ،

و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا

 اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ.

شفاعت كن براى ما پيش خدا

 

پس حاجات خود را بطلبد كه برآورده مى‏شود انشاء اللَّه تعالى و در روايت ديگر وارد شده كه بعد از اين بگويد:

 

 يا سادَتى‏ وَمَوالِىَّ، اِنّى‏ تَوَجَّهْتُ بِكُمْ‏

اى آقايان من و سرورانم من رو آوردم بوسيله شما

 اَئِمَّتى‏ وَعُدَّتى‏ لِيَوْمِ فَقْرى‏ وَحاجَتى‏ اِلَى اللَّهِ، وَتَوَسَّلْتُ بِكُمْ اِلَى اللَّهِ،

پيشوايان و ذخيرگانم در روز ندارى و نيازمندى بدرگاه خدا و توسل جستم بوسيله شما به درگاه خدا

 وَاسْتَشْفَعْتُ بِكُمْ اِلَى اللَّهِ، فَاشْفَعُوا لى‏ عِنْدَ اللَّهِ، وَاسْتَنْقِذُونى‏ مِنْ‏

و شفاعت‏جويى كردم بوسيله شما به درگاه خدا پس شفاعت كنيد براى من در پيشگاه خدا و از او بخواهيد مرا از

 ذُنُوبى‏ عِنْدَ اللَّهِ، فَاِنَّكُمْ وَسيلَتى‏ اِلَى اللَّهِ، وَبِحُبِّكُمْ وَبِقُرْبِكُمْ اَرْجُو

گناهانم نجات دهد زيرا شماييد وسيله من به درگاه خدا و بوسيله دوستى و قرب به شما اميد

 نَجاةً مِنَ اللَّهِ، فَكُونُوا عِنْدَ اللَّهِ رَجآئى‏، يا سادَتى‏ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ، صَلَّى‏

نجات از خدا دارم پس شما هم مايه اميد من به درگاه خدا باشيد اى آقايان من اى اولياء خدا درود

 اللَّهُ عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ، وَلَعَنَ اللَّهُ اَعْدآءَ اللَّهِ ظالِميهِمْ مِنَ الْأَوَّلينَ‏

خدا بر همگى ايشان و خدا ستم‏كنندگان به ايشان را كه دشمنان خدا هستند از رحمت خويش دوركند چه آنهاكه گذشته‏اند

 وَالْأخِرينَ، امينَ رَبَّ الْعالَمينَ.

و چه آنها كه پس از اين آيند آمين رب العالمين.


 

نوشته شده در جمعه 28 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:29 توسط زهرا الیکائی| |

 

 عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ عَلَيْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ‏

از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلى اللّه عليه‏

 وَآلِهِ، قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ، دَخَلَ عَلَىَّ اَبى‏ رَسُولُ اللَّهِ فى‏

و آله، جابر گويد شنيدم از فاطمه زهرا كه فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در

 بَعْضِ الْأَيَّامِ، فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ، فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ قالَ‏

بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم: بر تو باد سلام فرمود:

 اِنّى‏ اَجِدُ فى‏ بَدَنى‏ ضُعْفاً، فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ،

من در بدنم سستى و ضعفى درك مى‏كنم، گفتم: پناه مى‏دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف‏

 فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتينى‏ بِالْكِسآءِ الْيَمانى‏ فَغَطّينى‏ بِهِ، فَاَتَيْتُهُ بِالْكِسآءِ

فرمود: اى فاطمه بياور برايم كساء يمانى را و مرا بدان بپوشان من كساء يمانى را برايش آوردم‏

 الْيَمانى‏ فَغَطَّيْتُهُ بِهِ، وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ، وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلَأْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ

و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى‏نگريستم و در آن حال چهره‏اش مى‏درخشيد همانند ماه‏

 فى‏ لَيْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ، فَما كانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ

شب چهارده پس ساعتى نگذشت كه ديدم فرزندم حسن وارد شد و

 اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْنى‏

گفت سلام بر تو اى مادر گفتم: بر تو باد سلام اى نور ديده‏ام‏

 وَثَمَرَةَ فُؤادى‏، فَقالَ يا اُمَّاهُ اِنّى‏ اَشَمُّ عِنْدَكِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، كَاَنَّها رآئِحَةُ

و ميوه دلم گفت: مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى‏كنم گويا بوى‏

 جَدّى‏ رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ‏

جدم رسول خدا است گفتم: آرى همانا جد تو در زير كساء است پس حسن بطرف‏

 نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لى‏ اَنْ‏

كساء رفت و گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آيا به من اذن مى‏دهى‏

 اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى‏ وَيا

كه وارد شوم با تو در زير كساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى‏

 صاحِبَ حَوْضى‏، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَما كانَتْ‏

صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزير كساء رفت‏

 اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّاهُ،

ساعتى نگذشت كه فرزندم حسين وارد شد و گفت: سلام بر تو اى مادر

 فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى‏ وَيا قُرَّةَ عَيْنى‏ وَثَمَرَةَ فُؤادى‏، فَقالَ‏

گفتم: بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور ديده‏ام و ميوه دلم فرمود:

 لى‏ يا اُمَّاهُ اِنّى‏ اَشَمُّ عِنْدَكِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، كَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّى‏ رَسُولِ‏

مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى‏كنم گويا بوى جدم رسول‏

 اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِسآءِ،

خدا است (ص) گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زير كساء هستند

 فَدَنَى الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّاهُ، اَلسَّلامُ‏

حسين نزديك كساء رفته گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام‏

 عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ، اَتَاْذَنُ لى‏ اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِسآءِ،

بر تو اى كسى كه خدا او را برگزيد آيا به من اذن مى‏دهى كه داخل شوم با شما در زير كساء

 فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى‏ وَيا شافِعَ اُمَّتى‏، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ‏

فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت كننده امتم به تو اذن دادم پس او نيز با

 مَعَهُما تَحْتَ الْكِسآءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى‏ طالِبٍ،

آن دو در زير كساء وارد شد در اين هنگام ابوالحسن على بن ابيطالب وارد شد

 وَقالَ‏السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَبَا

و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم: و بر تو باد سلام اى ابا

 الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّى‏ اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً

الحسن و اى امير مؤمنان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى‏كنم‏

 طَيِّبَةً كَاَنَّها رآئِحَةُ اَخى‏ وَابْنِ عَمّى‏ رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ‏

گويا بوى برادرم و پسر عمويم رسول خدا است؟ گفتم: آرى اين او است كه‏

 وَلَدَيْكَ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَاَقْبَلَ عَلِىٌّ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ‏

با دو فرزندت در زير كساء هستند پس على نيز بطرف كساء رفت و گفت سلام بر تو

 يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لى‏ اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ، قالَ لَهُ وَعَلَيْكَ‏

اى رسول خدا آيا اذن مى‏دهى كه من نيز با شما در زير كساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو

 السَّلامُ يا اَخى‏ يا وَصِيّى‏ وَخَليفَتى‏ وَصاحِبَ لِوآئى‏، قَدْ اَذِنْتُ لَكَ‏

باد سلام اى برادر من و اى وصى و خليفه و پرچمدار من به تو اذن دادم‏

 فَدَخَلَ عَلِىٌّ تَحْتَ الْكِسآءِ، ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْكِسآءِ، وَقُلْتُ اَلسَّلامُ‏

پس على نيز وارد در زير كساء شد، در اين هنگام من نيز بطرف كساء رفتم و عرض كردم سلام‏

 عَلَيْكَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لى‏ اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ،

بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آيا به من هم اذن مى‏دهى كه با شما در زير كساء باشم؟

 قالَ وَعَلَيْكِ السَّلامُ يا بِنْتى‏ وَيا بَضْعَتى‏ قَدْ اَذِنْتُ لَكِ، فَدَخَلْتُ تَحْتَ‏

فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم، پس من نيز به زير

 الْكِسآءِ، فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِسآءِ، اَخَذَ اَبى‏ رَسُولُ اللَّهِ‏

كساء رفتم، و چون همگى در زير كساء جمع شديم پدرم رسول خدا

 بِطَرَفَىِ الْكِسآءِ، وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْنى‏ اِلَى السَّمآءِ، وَقالَ اَللَّهُمَّ اِنَ‏

دو طرف كساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره كرد و فرمود: خدايا

 هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتى‏ وَخآصَّتى‏ وَحآمَّتى‏، لَحْمُهُمْ لَحْمى‏، وَدَمُهُمْ دَمى‏،

اينانند خاندان من و خواص ونزديكانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است‏

 يُؤْلِمُنى‏ ما يُؤْلِمُهُمْ، وَيَحْزُنُنى‏ ما يَحْزُنُهُمْ، اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ،

مى‏آزارد مرا هرچه ايشان را بيازارد وبه‏اندوه مى‏اندازد مراهرچه‏ايشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر كه با ايشان بجنگد

 وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ، وَمُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ، اِنَّهُمْ‏

و در صلحم با هر كه با ايشان درصلح است ودشمنم باهركس‏كه‏با ايشان دشمنى كند و دوستم با هر كس كه ايشان را دوست دارد اينان‏

 مِنّى‏ وَاَ نَا مِنْهُمْ، فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَرَحْمَتَكَ، وَغُفْرانَكَ‏

از منند و من از ايشانم پس بفرست درودهاى خود و بركتهايت و مهرت و آمرزشت‏

 وَرِضْوانَكَ عَلَىَّ وَعَلَيْهِمْ، وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً،

و خوشنوديت را بر من و بر ايشان و دور كن از ايشان پليدى را و پاكيزه‏شان كن بخوبى‏

 فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلائِكَتى‏ وَيا سُكَّانَ سَمواتى‏، اِنّى‏ ما خَلَقْتُ‏

پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمانهايم براستى كه من نيافريدم‏

 سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَلا قَمَراً مُنيراً، وَلا شَمْساً مُضِيئَةً، وَلا

آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه‏

 فَلَكاً يَدُورُ، وَلا بَحْراً يَجْرى‏، وَلا فُلْكاً يَسْرى‏، اِلاَّ فى‏ مَحَبَّةِ هؤُلاءِ

فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در جريان را مگر بخاطر دوستى اين‏

 الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ‏

پنج تن اينان كه در زير كسايند پس جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا كيانند

 تَحْتَ الْكِسآءِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ،

در زير كساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند:

 هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها، فَقالَ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ، اَتَاْذَنُ لى‏ اَنْ‏

آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئيل عرض كرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مى‏دهى‏

 اَهْبِطَ اِلَى الْأَرْضِ لِأَكُونَ مَعَهُمْ سادِساً، فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ،

كه به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم‏

 فَهَبَطَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، الْعَلِىُ‏

پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ‏

 الْأَعْلى‏ يُقْرِئُكَ السَّلامَ، وَيَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَالْإِكْرامِ، وَيَقُولُ لَكَ‏

اعلى سلامت مى‏رساند و تو را به تحيت و اكرام مخصوص داشته و مى‏فرمايد:

 وَعِزَّتى‏ وَجَلالى‏ اِنّى‏ ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَلا

به عزت و جلالم سوگند كه من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه‏

 قَمَراً مُنيراً، وَلا شَمْساً مُضيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ، وَلا بَحْراً يَجْرى‏، وَلا

ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در

 فُلْكاً يَسْرى‏، اِلاَّ لِأَجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ، وَقَدْ اَذِنَ لى‏ اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ،

جريان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نيز اذن داده است كه با شما

 فَهَلْ تَاْذَنُ لى‏ يا رَسُولَ اللَّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا

در زير كساء باشم پس آيا تو هم اى رسول خدا اذنم مى‏دهى؟ رسول خدا(ص) فرمود و بر تو باد سلام اى‏

 اَمينَ وَحْىِ اللَّهِ، اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَدَخَلَ جِبْرآئيلُ مَعَنا تَحْتَ‏

امين وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير

 الْكِسآءِ، فَقالَ لِأَبى‏ اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى‏ اِلَيْكُمْ يَقُولُ: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ‏

كساء شد و به پدرم گفت: همانا خداوند بسوى شما وحى كرده و مى‏فرمايد: «حقيقت اين است كه خدا مى‏خواهد

 لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ، وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً، فَقالَ عَلِىٌّ لِأَبى‏

پليدى (و ناپاكى) را از شما خاندان ببرد و پاكيزه كند شما را پاكيزگى كامل» على‏7 به پدرم گفت:

 يا رَسُولَ اللَّهِ، اَخْبِرْنى‏ ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِسآءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ

اى رسول خدا به من بگو اين جلوس (و نشستن) ما در زير كساء چه فضيلتى (و چه شرافتى) نزد

 اللَّهِ؟ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى‏ بَعَثَنى‏ بِالْحَقِّ نَبِيّاً، وَاصْطَفانى‏ بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً،

خدا دارد؟ پيغمبر(ص) فرمود: سوگند بدان خدائى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق)

 ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى‏ مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ‏

برگزيد كه ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمين كه در آن گروهى از

 شَيعَتِنا وَمُحِبّينا، اِلاَّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِكَةُ،

شيعيان و دوستان ما باشند جز آنكه نازل شود بر ايشان رحمت (حق) و فرا گيرند ايشان را فرشتگان‏

 وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى‏ اَنْ يَتَفَرَّقُوا، فَقالَ عَلِىٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا

و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند، على (كه اين فضيلت را شنيد) فرمود: با اين ترتيب به خدا سوگند ما

 وَرَبِّ الْكَعْبَةِ، فَقالَ النَّبِىُّ ثانِياً يا عَلِىُّ وَالَّذى‏ بَعَثَنى‏ بِالْحَقِّ نَبِيّاً،

رستگار شديم و سوگند به پروردگار كعبه كه شيعيان ما نيز رستگار شدند، دوباره پيغمبر فرمود: اى على سوگند بدانكه مرا بحق به نبوت‏

 وَاصْطَفانى‏ بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً، ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى‏ مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ‏

برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزيد ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت) ما درانجمن ومحفلى از محافل‏

 اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا، وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ

مردم زمين كه در آن گروهى از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناكى باشد جز

 وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ

آنكه خدا اندوهش را برطرف كند و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشايد و نه حاجتخواهى باشد جز آنكه‏

 وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ، فَقالَ عَلِىٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا، وَكَذلِكَ‏

خدا حاجتش را برآورد، على گفت: بدين ترتيب به خدا سوگند ما كامياب و سعادتمند شديم و هم چنين‏

 شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ، وَرَبِّ الْكَعْبَةِ.

شيعيان ما كامياب و سعادتمند شدند در دنيا و آخرت به پروردگار كعبه سوگند

 

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:28 توسط زهرا الیکائی| |

سَلامٌ عَلى‏ آلِ يس‏، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِىَ اللَّهِ وَرَبَّانِىَّ آياتِهِ،

سلام بر آل يسين سلام بر تو اى دعوت كننده به خدا و عارف به آياتش‏

 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللَّهِ وَدَيَّانَ دينِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ اللَّهِ‏

سلام بر تو اى واسطه خدا و سرپرست دين او سلام بر تو اى خليفه خدا

 وَناصِرَ حَقِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ وَدَليلَ اِرادَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ‏

و ياور حق او سلام بر تو اى حجت خدا و راهنماى اراده‏اش سلام بر تو

 يا تالِىَ كِتابِ اللَّهِ وَتَرْجُمانَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فى‏ آناءِ لَيْلِكَ وَاَطْرافِ‏

اى تلاوت كننده كتاب خدا و تفسير كننده آيات او  سلام بر تو در تمام آنات و دقايق شب و سرتاسر

 نَهارِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللَّهِ فى‏ اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاقَ‏

روز سلام بر تو اى بجاى مانده از طرف خدا در روى زمين سلام بر تو اى پيمان محكم‏

 اللَّهِ الَّذى‏ اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَعْدَ اللَّهِ الَّذى‏ ضَمِنَهُ،

خدا كه از مردم گرفت و سخت محكمش كرد سلام بر تو اى وعده خدا كه تضمينش كرده‏

 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصوُبُ، وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ‏

سلام بر تو اى پرچم برافراشته و دانش ريزان و فريادرس خلق‏

 وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ، وَعْداً غَيْرَ مَكْذوُبٍ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقوُمُ،

و رحمت وسيع حق، و آن وعده‏اى كه دروغ نشود سلام بر تو هنگامى كه بپا مى‏ايستى‏

 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَءُ وَتُبَيِّنُ، اَلسَّلامُ‏

سلام بر تو هنگامى كه مى‏نشينى سلام بر تو هنگامى كه (فرامين حق را) مى‏خوانى و تفسير مى‏كنى سلام‏

 عَلَيْكَ حينَ تُصَلّى‏ وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ،

بر تو هنگامى كه نماز مى‏خوانى و قنوت كنى سلام بر تو هنگامى كه ركوع و سجده بجاى آورى‏

 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَحْمَدُ

سلام بر تو هنگامى كه «لا اله الا اللّه» و «اللّه اكبر» گوئى سلام بر تو هنگامى كه خدا را ستايش كنى‏

 وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسى‏، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِى‏

و از او آمرزش خواهى سلام بر تو هنگامى كه بامداد كنى و شام كنى سلام بر تو در

 اللَّيْلِ اِذا يَغْشى‏، وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى‏، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْإِمامُ‏

شب هنگامى كه تاريكيش فرا گيرد و در روز هنگامى كه پرده برگيرد سلام بر تو اى امام‏

 الْمَاْموُنُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَاْموُلُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ‏

امين سلام بر تو اى مقدم (بر همه خلق و) مورد آرزو(ى آنان) سلام بر تو به همه‏

 السَّلامِ، اُشْهِدُكَ يا مَوْلاىَ اَ نّى‏ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا

سلامها گواه گيرم تو را اى مولا و سرور من كه من گواهى دهم به اينكه معبودى نيست جز خداى يگانه‏

 شَريكَ لَهُ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ لا حَبيبَ اِلاَّ هُوَ وَاَهْلُهُ،

كه شريك ندارد و نيز (گواهى دهم كه) محمد بنده و رسول او است و محبوبى نيست جز او و خاندانش‏

 وَاُشْهِدُكَ يا مَوْلاىَ اَنَّ عَلِيّاً اَميرَ الْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ،

و گواه گيرم تو را اى مولاى من كه على امير مؤمنان حجت خدا است و حسن حجت او است‏

 وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ، وَعَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ حُجَّتُهُ،

و حسين حجت او است و على بن الحسين حجت او است و محمد بن على حجت او است‏

 وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَموُسَى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ، وَعَلِىَّ بْنَ موُسى‏

و جعفر بن  محمد حجت او است و موسى بن جعفر حجت او است و على بن موسى‏

 حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ‏

حجت او است و محمد بن على حجت او است و على بن محمد حجت او است و حسن بن‏

 عَلِىٍّ حُجَّتُهُ، وَاَشْهَدُ اَ نَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ، اَنْتُمُ الْأَوَّلُ وَالْأخِرُ، وَاَنَّ رَجْعَتَكُمْ‏

على حجت او است و گواهى دهم كه تو حجت خدائى، شمائيد اول و آخر و مسلماً بازگشت شما

 حَقٌّ لا رَيْبَ فيها، يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً ايمانُها، لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ‏

حق است كه شكى در آن نيست، روزى كه سود ندهد كسى را ايمانش كه پيش از آن ايمان نياورده يا در (مدت)

 اَوْ كَسَبَتْ فى‏ ايمانِها خَيْراً، وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَاَنَّ ناكِراً وَنَكيراً حَقٌّ،

ايمان خويش كار خيرى انجام نداده و همانا مرگ حق است و ناكر و نكير (دو فرشته سؤال قبر) حق است‏

 وَاَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعْثَ حَقٌّ، وَاَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ،

و گواهى دهم كه زنده شدن پس از مرگ حق است و برانگيخته شده حق است و صراط حق است و مرصاد (كمينگاه) حق است‏

 وَالْميزانَ حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ حَقٌّ،

و ميزان حق است و حشر (در قيامت) حق است و حساب حق است و بهشت و دوزخ حق است‏

 وَالْوَعْدَ وَالْوَعيدَ بِهِما حَقٌّ، يا مَوْلاىَ شَقِىَ مَنْ خالَفَكُمْ، وَسَعِدَ مَنْ‏

و وعده و تهديد درباره آن دو حق است اى مولاى من بدبخت است كسى كه مخالفت شما را كرد و سعادتمند است كسى كه‏

 اَطاعَكُمْ، فَاشْهَدْ عَلى‏ ما اَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ وَاَ نَا وَلِىٌّ لَكَ، بَرى‏ٌ مِنْ‏

پيرويتان كرد پس گواهى ده بر آنچه تو را بر آن گواه گرفتم و من دوست توأم و بيزارم از

 عَدُوِّكَ، فَالْحَقُّ ما رَضيتُموُهُ، وَالْباطِلُ ما اَسْخَطْتُموُهُ، وَالْمَعْروُفُ ما

دشمنت حق آنست‏كه شما پسند كرديد و باطل همانست كه شما بدان خشم كرديد و معروف (و كار نيك) همان بودكه شما

 اَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسى‏ مُؤْمِنَةٌ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ‏

بدان دستور داديد و منكر (و كار زشت) همان بود كه شما از آن جلوگيرى و نهى كرديد، من ايمان دارم به خداى يگانه‏اى كه شريك‏

 لَهُ، وَبِرَسوُلِهِ وَبِاَميرِ الْمُؤْمِنينَ، وَبِكُمْ يا مَوْلاىَ اَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ،

ندارد و به رسول او و به امير مؤمنان و به شما - اى مولاى من - از اول تا آخرتان‏

 وَنُصْرَتى‏ مُعَدَّةٌ لَكُمْ، وَمَوَدَّتى‏ خالِصَةٌ لَكُمْ، آمينَ آمينَ.

و ياريم براى شما آماده است و دوستيم خالص و پاك براى شما است آمين آمين

 

وبعد ازآن اين‏ دعا خوانده شود:

 

اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ نَبِىِّ رَحْمَتِكَ،

خدايا از تو خواهم كه درود فرستى بر محمد پيامبر رحمتت‏

 وَكَلِمَةِ نوُرِكَ، وَاَنْ تَمْلَأَ قَلْبى‏ نوُرَ الْيَقينِ، وَصَدْرى‏ نوُرَ الأيمانِ،

و كلمه نورت و ديگر آنكه پركنى دل مرا با نور يقين و سينه‏ام را با نور ايمان‏

 وَفِكْرى‏ نوُرَ النِّيَّاتِ، وَعَزْمى‏ نوُرَ الْعِلْمِ، وَقُوَّتى‏ نوُرَ الْعَمَلِ وَلِسانى‏

و انديشه‏ام را با نور تصميمها و اراده‏ام را با نور علم و نيرويم را با نور عمل و زبانم‏

 نوُرَ الصِّدْقِ، وَدينى‏ نوُرَ الْبَصآئِرِ مِنْ عِنْدِكَ، وَبَصَرى‏ نوُرَ الضِّيآءِ،

را با نور راستگوئى و دين و مذهبم را با نور بينائيهائى از نزد خودت و چشمم را با نور روشنائى‏

 وَسَمْعى‏ نوُرَ الْحِكْمَةِ، وَمَوَدَّتى‏ نوُرَ الْمُوالاةِ لِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ عَلَيْهِمُ‏

و گوشم را با نور فرزانگى و حكمت و دوستيم را با نور موالات محمد و آلش عليهم‏

 السَّلامُ، حَتّى‏ اَ لْقاكَ وَقَدْ وَفَيْتُ بِعَهْدِكَ وَميثاقِكَ، فَتُغَشّيَنى‏ رَحْمَتُكَ‏

السلام تا تو را ديدار كنم و من به عهد و پيمان تو وفا كردم پس رحمت خود را بر من بپوشان‏

 يا وَلِىُّ يا حَميدُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ حُجَّتِكَ فى‏ اَرْضِكَ،

اى سرپرست و اى ستوده خدايا درود فرست بر محمد حجت تو در روى زمينت‏

 وَخَليفَتِكَ فى‏ بِلادِكَ، وَالدَّاعى‏ اِلى‏ سَبيلِكَ، وَالْقآئِمِ بِقِسْطِكَ، وَالثَّآئِرِ

و جانشين تو در شهرهايت و دعوت كننده بسوى راهت و قيام كننده به عدل و دادت و انقلاب كننده‏

 بِاَمْرِكَ، وَلِىِّ الْمُؤْمِنينَ، وَبَوارِ الْكافِرينَ، وَمُجَلِّى الظُّلْمَةِ، وَمُنيرِ الْحَقِّ،

به دستور تو، دوست مؤمنان و نابودى كافران و برطرف كننده تاريكى و روشن كننده حق‏

 وَالنَّاطِقِ بِالْحِكْمَةِ وَالصِّدْقِ، وَكَلِمَتِكَ التَّآمَّةِ فى‏ اَرْضِكَ، الْمُرْتَقِبِ‏

و گوياى به حكمت و راستى و آن كلمه (دستور و فرمان) كاملت در روى زمين كه در حال انتظار

 الْخآئِفِ، وَالْوَلِىِّ النَّاصِحِ، سَفينَةِ النَّجاةِ، وَعَلَمِ الْهُدى‏، وَنوُرِ اَبْصارِ

و هراس بسر برد و آن سرپرست خيرخواه و كشتى نجات و پرچم هدايت و روشنى ديدگان‏

 الْوَرى‏، وَخَيْرِ مَنْ تَقَمَّصَ وَارْتَدى‏، وَمُجَلِّى الْعَمى‏ الَّذى‏ يَمْلَأُ

مردم و بهترين كسى كه جامه ورداء ببر كرد و زداينده گمراهى آنكس كه پركند

 الْأَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً، كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً، اِنَّكَ عَلى‏ كُلِّشَىْ‏ءٍ

زمين را از عدل و داد چنانچه پرشده باشد از ستم و بيدادگرى كه براستى تو بر هر چيز

 قَديرٌ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ وَلِيِّكَ وَابْنِ اَوْلِيآئِكَ الَّذينَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ‏

توانائى خدايا درود فرست بر بنده مقرب درگاهت و فرزند بندگان مقربت آنانكه فرض كردى فرمانبرداريشان را

 وَاَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ، وَاَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهيراً، اَللّهُمَ‏

و واجب گرداندى حقشان را و دور كردى از ايشان پليدى را و بخوبى پاكيزه‏شان كردى خدايا

 انْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ لِدينِكَ، وَانْصُرْ بِهِ اَوْلِيآئَكَ وَاَوْلِيآئَهُ، وَشيعَتَهُ‏

ياريش كن و بدست او دينت را يارى كن و يارى كن بوسيله او دوستان خودت و دوستان او و شيعيان‏

 وَاَنْصارَهُ، وَاجْعَلْنا مِنْهُمْ، اَللّهُمَّ اَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ باغٍ وَطاغٍ، وَمِنْ شَرِّ

و ياورانش را و ما را نيز از آنان قرار ده خدايا نگاهش دار از شر هر متجاوز و سركشى و از شر

 جَميعِ خَلْقِكَ، وَاحْفَظْهُ مِنْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ، وَعَنْ يَمينِهِ وَعَنْ‏

همه مخلوق خودت و محافظتش كن از پيش رُويش و از پشت سرش و از سمت راستش و از طرف‏

 شِمالِهِ، وَاحْرُسْهُ وَامْنَعْهُ مِنْ اَنْ يوُصَلَ اِلَيْهِ بِسُوءٍ، وَاحْفَظْ فيهِ‏

چپش و پاسداريش كن و نگاهش دار از اينكه گزند و آسيبى بدو رسد و (شوكت و عزت) رسول‏

 رَسوُلَكَ وَآلَ رَسوُلِكَ، وَاَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ وَاَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ، وَانْصُرْ

و آل رسولت را در (وجود) او حفظ فرما و آشكار (يا پيروز) گردان بدست او عدل و داد را و بياريت‏

 ناصِريهِ، وَاخْذُلْ خاذِليهِ، وَاقْصِمْ قاصِميهِ، وَاقْصِمْ بِهِ جَبابِرَةَ الْكُفْرِ،

كمكش‏كن وياورش را نيز يارى كن و هر كه دست از ياريش بردارد خوار گردان و در هم شكن شكننده‏اش را و بشكن بدست او

 وَاقْتُلْ بِهِ الْكُفَّارَ وَالْمُنافِقينَ، وَجَميعَ الْمُلْحِدينَ حَيْثُ كانوُا مِنْ‏

قدرت و شوكت كافران را و آنان را بدست آن حضرت به خاك هلاك افكن و هم چنين منافقان و همه بى‏دينان ستيزه‏جو را در هر جا

 مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها، بَرِّها وَبَحْرِها، وَامْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلاً،

هستند از خاورهاى زمين و باخترهاى آن چه در خشكى و چه در دريا، و پركن بوسيله او زمين را از عدل و داد

 وَاَظْهِرْ بِهِ دينَ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْنِى اللَّهُمَّ مِنْ‏

و آشكار (يا پيروز) كن بوسيله‏اش دين پيامبرت - صلى اللّه عليه و آله - را و قرار ده خدايا مرا نيز از

 اَنْصارِهِ وَاَعْوانِهِ، وَاَتْباعِهِ وَشيعَتِهِ، وَاَرِنى‏ فى‏ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ‏

ياران و كمك كاران و پيروان و شيعيانش و به من به نما در مورد آل محمد عليهم‏

 السَّلامُ ما يَاْمُلوُنَ، وَفى‏ عَدُوِّهِمْ ما يَحْذَروُنَ، اِلهَ الْحَقِّ آمينَ، يا

السلام آنچه را آرزو داشتند و در مورد دشمنشان آنچه از آن مى‏ترسند مستجاب گردان اى معبود حق‏

 ذَاالْجَلالِ وَالْأِكْرامِ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.

و اى صاحب جلالت و بزرگوارى اى مهربانترين مهربانان

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:25 توسط زهرا الیکائی| |

 اِلهى‏ لا تُؤَدِّبْنى‏ بِعُقوُبَتِكَ، وَلا تَمْكُرْ بى‏ فى‏ حيلَتِكَ، مِنْ اَيْنَ لِىَ الْخَيْرُ

خدايا مرا به مجازات و عقوبتت ادب مكن و مكر مكن به من با حيله‏ات از كجا خيرى بدست آورم‏

 يا رَبِّ، وَلا يوُجَدُ اِلاَّ مِنْ عِنْدِكَ، وَمِنْ اَيْنَ لِىَ النَّجاةُ، وَلا

اى پروردگار من با اينكه خيرى يافت نشود جز در پيش تو و از كجا نجاتى برايم باشد با

 تُسْتَطاعُ اِلاَّ بِكَ، لاَ الَّذى‏ اَحْسَنَ اسْتَغْنى‏ عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ،

اينكه نجاتى نتوان يافت جز به كمك تو نه آن‏كس كه نيكى كند بى‏نياز است از كمك تو و رحمتت

 وَلاَ الَّذى‏ اَسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَيْكَ، وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ‏

و نه آنكس كه بد كند و دليرى بر تو كند و خوشنوديت نجويد از تحت قدرت تو بيرون رود

 قُدْرَتِكَ، يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ (بگويد تا آنكه نفس قطع شود) [بِكَ‏] عَرَفْتُكَ،

اى پروردگار من ... بوسيله خودت من ترا شناختم‏

 وَاَنْتَ دَلَلْتَنى‏ عَلَيْكَ، وَدَعَوْتَنى‏ اِلَيْكَ، وَلَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ،

و تو مرا برخود راهنمايى كردى و بسوى خود خواندى و اگر تو نبودى من ندانستم كه تو كسيتى‏

 اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ اَدْعوُهُ فَيُجيبُنى‏، وَاِنْ كُنْتُ بَطيئاً حينَ يَدْعوُنى‏،

ستايش خدايى‏را كه مى‏خوانمش و او پاسخم دهد و اگرچه وقتى مى‏خواندم بكندى به درگاهش روم‏

 

وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ اَسْئَلُهُ فَيُعْطينى‏، وَاِنْ كُنْتُ بَخيلاً حينَ يَسْتَقْرِضُنى‏،

و ستايش خدايى را كه مى‏خواهم از او و به من عطا مى‏كند و اگرچه در هنگامى كه او از من چيزى قرض خواهد من بخل كنم‏

 وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ اُناديهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتى‏، وَاَخْلوُ بِهِ حَيْثُ شِئْتُ‏

و ستايش خدايى را كه هرگاه براى حاجتى بخواهم او را ندا كنم و هر زمان بخواهم براى‏

 لِسِرِّى‏ بِغَيْرِ شَفيعٍ فَيَقْضى‏ لى‏ حاجَتى‏، اَلْحَمْدُللَّهِ‏ِ الَّذى‏ لا اَدْعُو غَيْرَهُ،

راز و نياز بدون واسطه با او خلوت كنم و او حاجتم را برآورد ستايش خدايى را كه جز او

 وَلَوْ دَعَوْتُ غَيْرَهُ، لَمْ يَسْتَجِبْ لى‏ دُعآئى‏، وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ لا اَرْجُو

كسى را نخوانم و اگر غير او ديگرى را مى‏خواندم دعايم را مستجاب نمى‏كرد و ستايش خدايى را كه بجز او

 غَيْرَهُ، وَلَوْ رَجَوْتُ غَيْرَهُ، لَأَخْلَفَ رَجآئى‏، وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ وَكَلَنى‏

اميد ندارم و اگر به غير او اميدى داشتم نااميدم مى‏كرد و ستايش خدايى‏را كه مرا به حضرت خود

 اِلَيْهِ فَاَكْرَمَنى‏، وَلَمْ يَكِلْنى‏ اِلَى النَّاسِ فَيُهينُونى‏، وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏

واگذار كرده و از اين‏رو به من اكرام كرده و به مردم واگذارم نكرده كه مرا خواركنند و ستايش خدايى را كه‏

 تَحَبَّبَ اِلَىَّ وَهُوَ غَنِىٌّ عَنّى‏، وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ يَحْلُمُ عَنّى‏، حَتّى‏ كَاَ نّى‏

با من دوستى كند در صورتى كه از من بى‏نياز است و ستايش خدايى را كه نسبت به من بردبارى كند تا به جايى كه‏

 لا ذَنْبَ لى‏، فَرَبّى‏ اَحْمَدُ شَى‏ءٍ عِنْدى‏ وَاَحَقُّ بِحَمْدى‏، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَجِدُ

گويا گناهى ندارم پس پروردگار من ستوده‏ترين چيزها است نزد من و به ستايش من سزاوارتر است خدايا من همه راههاى‏

 سُبُلَ الْمَطالِبِ اِلَيْكَ مُشْرَعَةً وَمَناهِلَ الرَّجآءِ اِلَيْكَ مُتْرَعَةً،

مقاصد را به سوى تو باز مى‏بينم و چشمه‏هاى اميد را بسويت سرشار مى‏يابم‏

 وَالْأِسْتِعانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ اَمَّلَكَ مُباحَةً، وَاَبْوابَ الدُّعآءِ اِلَيْكَ‏

و يارى جستن به فضل تو براى آرزومندانت مباح و بى‏مانع است و درهاى دعاى بسوى تو براى‏

 لِلصَّارِخينَ مَفْتوُحَةً، وَاَعْلَمُ اَنَّكَ لِلرَّاجى‏ بِمَوْضِعِ اِجابَةٍ، وَلِلْمَلْهوُفينَ‏

فريادكنندگان باز است و به خوبى مى‏دانم كه تو براى اجابت شخص اميدوار آماده‏اى و براى فريادرسى اندوهگينان‏

 بِمَرْصَدِ اِغاثَةٍ، وَاَنَّ فِى اللَّهْفِ اِلى‏ جوُدِكَ وَالرِّضا بِقَضآئِكَ عِوَضاً

مهياى فريادرسى هستى و براستى مى‏دانم كه در پناهندگى به جود و كرمت و خوشنودى به قضا و قدرت عوضى است‏

 مِنْ مَنْعِ الْباخِلينَ، وَمَنْدوُحَةً عَمَّا فى‏ اَيْدِى الْمُسْتَاْثِرينَ، وَاَنَ‏

از جلوگيرى كردن بخيلان و گشايشى است از احتياج بدانچه در دست دنياطلبان است و براستى‏

 الرَّاحِلَ اِلَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ، وَاَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ، اِلاَّ اَنْ‏

كوچ‏كننده به درگاهت راهش نزديك است و مسلماً تو از خلق خود در حجاب نشوى مگر آنكه‏

 تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَكَ، وَقَدْ قَصَدْتُ اِلَيْكَ بِطَلِبَتى‏، وَتَوَجَّهْتُ اِلَيْكَ‏

كردارشان ميان آنها و تو حاجب شود و من با مطلبى كه دارم قصد تو را كرده‏

 بِحاجَتى‏ وَجَعَلْتُ بِكَ اسْتِغاثَتى‏، وَبِدُعآئِكَ تَوَسُّلى‏ مِنْ غَيْرِ

و با حاجت خود رو به‏درگاه تو آوردم و استغاثه‏ام را به‏درگاه تو قرار دادم و دعاى تو را دست‏آويز خود كردم بى‏آنكه من‏

 اسْتِحْقاقٍ لاِسْتِماعِكَ مِنّى‏، وَلاَ اسْتيجابٍ لِعَفْوِكَ عَنّى‏، بَلْ لِثِقَتى‏

استحقاق داشته باشم كه تو از من بشنوى و نه مستوجب آنم كه از من بگذرى بلكه بدان اعتمادى كه من‏

 بِكَرَمِكَ، وَسُكوُنى‏ اِلى‏ صِدْقِ وَعْدِكَ، وَلَجَائ‏ اِلىَ الْإيمانِ‏

به كرم تو دارم و آن اطمينانى كه به درستى وعده‏ات دارم و به خاطر پناهندگيم به ايمان‏

 بِتَوْحيدِكَ، وَيَقينى‏ بِمَعْرِفَتِكَ مِنّى‏ اَنْ لا رَبَّ [لى‏] غَيْرُكَ، وَلا اِلهَ اِلاَّ

و اعتقادى كه بر يگانگى تو دارم و يقينى كه به معرفت و شناسايى تو دارم كه مى‏دانم پروردگارى غير

 اَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ، اَللّهُمَّ اَنْتَ الْقائِلُ وَقَوْلُكَ حَقٌّ، وَوَعْدُكَ‏

تو نيست و معبودى جز تو وجود ندارد يگانه‏اى كه شريكى برايت نيست خدايا تو فرمودى و گفتارت حق و وعده‏ات‏

 صِدْقٌ، وَاسْئَلوُا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً، وَلَيْسَ مِنْ‏

راست است (كه فرمودى) «و درخواست كنيد خدا را از فضلش كه براستى او به شما مهربان است» و رسم تو چنان نيست‏

 صِفاتِكَ يا سَيِّدى‏ اَنْ تَاْمُرَ بِالسُّؤالِ وَتَمْنَعَ الْعَطِيَّةَ وَاَنْتَ الْمَنّانُ‏

اى آقاى من كه دستور سؤال بدهى ولى از عطا و بخشش دريغ نموده و خوددارى كنى و تويى بخشاينده‏

 بِالْعَطِيَّاتِ عَلى‏ اَهْلِ مَمْلَكَتِكَ، وَالْعائِدُ عَلَيْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَاْفَتِكَ، اِلهى‏

به عطايا بر اهل كشور خود و متوجه بدانها به مهربانى و رأفتت خدايا

 رَبَّيْتَنى‏ فى‏ نِعَمِكَ وَاِحْسانِكَ صَغيراً، وَنَوَّهْتَ بِاسْمى‏ كَبيراً، فَيامَنْ‏

مرا در خردسالى در نعمتها و احسان خويش پروريدى و در بزرگى نامم را بر سر زبانها بلند كردى پس اى كه‏

 رَبَّانى‏ فِى الدُّنْيا بِاِحْسانِهِ وَتَفَضُّلِهِ وَنِعَمِهِ، وَاَشارَ لى‏ فِى الْأخِرَةِ

در دنيا مرا به احسان و فضل و نعمتهاى خود پروريدى و براى آخرتم‏

 اِلى‏ عَفْوِهِ وَكَرَمِهِ، مَعْرِفَتى‏ يا مَوْلاىَ دَليلى‏ عَلَيْكَ، وَحُبّى‏ لَكَ شَفيعى‏

به‏عفو وكرم اشارت فرمودى اى‏مولاى من شناساييم به‏تو راهنماى‏من بسوى‏تو است و محبتى كه به تو دارم شفيع من است‏

 اِلَيْكَ، وَاَنَا واثِقٌ مِنْ دَليلى‏ بِدَلالَتِكَ وَساكِنٌ مِنْ شَفيعى‏ اِلى‏

به درگاهت و من از راهنمايى كردن اين دليلم بسوى تو مطمئنم و از پذيرفتن شفيعم از جانب تو

 شَفاعَتِكَ، اَدْعوُكَ يا سَيِّدى‏ بِلِسانٍ قَدْ اَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ، رَبِّ اُناجيكَ‏

آسوده خاطرم مىخوانمت اى آقاى من به زبانى كه گناه لالش كرده پروردگارا با تو راز گويم‏

 بِقَلْبٍ قَدْ اَوْبَقَهُ جُرْمُهُ، اَدْعوُكَ يا رَبِّ راهِباً راغِباً راجِياً خآئِفاً، اِذا

بوسيله دلى كه جنايت به هلاكتش كشانده مى‏خوانمت اى پروردگار من هراسان و خواهان‏و اميدوار و ترسان،

 رَاَيْتُ مَوْلاىَ ذُنوُبى‏ فَزِعْتُ، وَاِذا رَاَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ، فَاِنْ عَفَوْتَ‏

اى مولاى من هنگامى‏كه گناهانم را مشاهده مى‏كنم هراسان شوم و چون بزرگوارى تو را بينم به طمع افتم خدايا اگر بگذرى‏

 فَخَيْرُ راحِمٍ، وَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظالِمٍ، حُجَّتى‏ يا اَللَّهُ فى‏ جُرْاَتى‏ عَلى‏

بهترين مهرورزى و اگر عذاب كنى ستم نكرده‏اى، دليل و بهانه من اى خدا در اينكه دليرى كنم‏

 مَسْئَلَتِكَ مَعَ اِتْيانى‏ ما تَكْرَهُ جُودُكَ وَكَرَمُكَ، وَعُدَّتى‏ فى‏ شِدَّتى‏ مَعَ‏

در سؤال كردن از تو با اينكه رفتارم خوشايند تو نيست همان جود و كرم تو است و ذخيره من در سختيم با

 قِلَّةِ حَيائى‏ رَاْفَتُكَ وَرَحْمَتُكَ، وَقَدْ رَجَوْتُ اَنْ لا تَخيبَ بَيْنَ ذَيْنِ‏

بى‏شرمى من همان رأفت و مهربانى تو است و براستى اميدوارم كه نوميد مكنى ميان اين وآ ن آروزيم را

 وَذَيْنِ مُنْيَتى‏، فَحَقِّقْ رَجآئى‏، وَاسْمَعْ دُعآئى‏، يا خَيْرَ مَنْ دَعاهُ داعٍ،

پس اميدم را صورت عمل ده و دعايم را شنيده گير اى بهترين كسى كه خوانندگان بخوانندش‏

 وَاَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ، عَظُمَ يا سَيِّدى‏ اَمَلى‏، وَسآءَ عَمَلى‏، فَاَعْطِنى‏

و برتر كسى كه اميدواران بدو اميد دارند اى آقايم آرزويم بزرگ و عملم زشت است پس تو

 مِنْ عَفْوِكَ بِمِقْدارِ اَمَلى‏، وَلا تُؤاخِذْنى‏ بِاَسْوَءِ عَمَلى‏، فَاِنَّ كَرَمَكَ‏

از عفو خويش به اندازه آرزويم به‏من بده و مرا به بدترين عملم مؤاخذه مكن زيرا كرم تو برتر است‏

 يَجِلُّ عَنْ مُجازاةِ الْمُذْنِبينَ، وَحِلْمَكَ يَكْبُرُ عَنْ مُكافاةِ الْمُقَصِّرينَ،

از مجازات گنهكاران و بردباريت بزرگتر است از مكافات تقصيركاران‏

 وَاَ نَا ياسَيِّدى‏ عائِذٌ بِفَضْلِكَ، هارِبٌ مِنْكَ اِلَيْكَ مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَ‏

و من اى آقايم به فضلت پناهنده گشته و از تو بسوى خودت گريخته‏ام و خواستارم آنچه را وعده كردى از

 الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِكَ ظَنّاً، وَما اَ نَا يا رَبِّ وَما خَطَرى‏، هَبْنى‏

چشم‏پوشى نسبت به كسى كه خوش‏گمان به تو است، من چه‏ام پروردگارا؟ و چه اهميتى دارم؟ مرا

 بِفَضْلِكَ، وَتَصَدَّقْ عَلَىَّ بِعَفْوِكَ، اَىْ رَبِّ جَلِّلْنى‏ بِسَِتْرِكَ، وَاعْفُ عَنْ‏

به فضل خويش ببخش با عفو خود بر من نيكى كن و منت‏گذار، پروردگارا مرا به پوشش خود بپوشان‏

 تَوْبيخى‏ بِكَرَمِ وَجْهِكَ، فَلَوِ اطَّلَعَ الْيَوْمَ عَلى‏ ذَنْبى‏ غَيْرُكَ ما فَعَلْتُهُ،

و به كرم ذاتت از سرزنش كردن من درگذر پس اگر ديگرى جز تو بر گناهم آگاه مى‏شد آن گناه را انجام نمى‏دادم‏

 وَلَوْ خِفْتُ تَعْجيلَ الْعُقوُبَةِ لاَ اجْتَنَبْتُهُ، لا لِأَنَّكَ اَهْوَنُ النَّاظِرينَ، وَاَخَفُ‏

و اگر از زود به كيفر رسيدن مى‏ترسيدم باز هم خوددارى مى‏كردم و اينكه با اين وصف گناه كردم نه براى آن بود كه تو سبكترين بينندگانى‏

 الْمُطَّلِعينَ، [عَلَىَّ ]بَلْ لِأَنَّكَ يارَبِّ خَيْرُ السَّاتِرينَ، وَاَحْكَمُ الْحاكِمينَ،

و يا بى‏مقدارترين مطلعين هستى بلكه براى آن بود كه تو اى پروردگار من بهترين پوشندگان و حكم‏كننده‏ترين حاكمان‏

 وَاَكْرَمُ الْأَكْرَمينَ، سَتَّارُ الْعُيوُبِ، غَفَّارُ الذُّنوُبِ، عَلاَّمُ الْغُيوُبِ، تَسْتُرُ

و گرامى‏ترين گراميان و پوشاننده عيوب و آمرزنده گناهانى گناه را به كرمت مى‏پوشانى‏

 الذَّنْبَ بِكَرَمِكَ، وَتُؤَخِّرُ الْعُقوُبَةَ بِحِلْمِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلى‏ حِلْمِكَ بَعْدَ

و كيفر را به واسطه بردباريت به تأخير اندازى پس تو را ستايش سزا است بر بردباريت پس‏

 عِلْمِكَ، وَعَلى‏ عَفْوِكَ بَعْدَ قُدْرَتِكَ، وَيَحْمِلُنى‏ وَيُجَرِّئُنى‏ عَلى‏

از دانستن و بر گذشتت پس از توانايى داشتن و همين گذشت تو از من مرا وادار كرده و دلير ساخته بر

 مَعْصِيَتِكَ حِلْمُكَ عَنّى‏، وَيَدْعوُنى‏ اِلى‏ قِلَّةِ الْحَيآءِ سَِتْرُكَ عَلَىَّ،

نافرمانيت و همان پرده پوشيت بر من مرا به بى‏شرمى واداشته‏

 وَيُسْرِعُنى‏ اِلَى التَّوَثُّبِ عَلى‏ مَحارِمِكَ مَعْرِفَتى‏ بِسَعَةِ رَحْمَتِكَ،

و همان معرفتى كه من به فراخى رحمتت دارم و بزرگى عفوت مرا بدست زدن به كارهاى حرام شتابان مى‏كند

 وَعَظيمِ عَفْوِكَ، يا حَليمُ يا كَريمُ، يا حَىُّ يا قَيُّومُ يا غافِرَ الذَّنْبِ، يا

اى بردبار اى بزرگوار اى زنده و اى پاينده اى آمرزنده گناه اى‏

 قابِلَ التَّوْبِ، يا عَظيمَ الْمَنِّ، يا قَديمَ الْأِحسانِ، اَيْنَ سَِتْرُكَ الْجَميلُ،

پزيرنده گناه اى بزرگ نعمت اى ديرينه احسان كجاست پرده‏پوشى زيبايت؟

 اَيْنَ عَفْوُكَ الْجَليلُ، اَيْنَ فَرَجُكَ الْقَريبُ، اَيْنَ غِياثُكَ السَّريعُ، اَيْنَ‏

كجاست گذشت بزرگت؟ كجاست گشايش نزديكت؟ كجاست فريادرسى فوريت؟ كجاست‏

 رَحْمَتُكَ الْواسِعَةُ، اَيْنَ عَطاياكَ الْفاضِلَةُ اَيْنَ مَواهِبُكَ الْهَنيئَةُ، اَيْنَ‏

رحمت وسيعت؟ كجاست عطاهاى برجسته‏ات؟ كجاست بخششهاى دلچسبت؟ كجاست‏

 صَنائِعُكَ السَّنِيَّةُ، اَيْنَ فَضْلُكَ الْعَظيمُ، اَيْنَ مَنُّكَ الْجَسيمُ، اَيْنَ‏

نيكى‏هاى شايانت؟ كجاست فضل عظيمت؟ كجاست نعمت بزرگت؟ كجاست‏

 اِحْسانُكَ الْقَديمُ، اَيْنَ كَرَمُكَ يا كَريمُ بِهِ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ فَاسْتَنْقِذْنى‏

احسان ديرينه‏ات؟ كجاست كرمت؟ اى كريم بدان(چه گفتم) و به محمد و آل محمد مرا نجات ده‏

 وَبِرَحْمَتِكَ فَخَلِّصْنى‏، يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ، يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ، لَسْتُ اَتَّكِلُ فِى‏

و به رحمتت خلاصم كن اى نيكو اى نيكو بخش اى نعمت‏ده اى زياده‏بخش چنان نيست كه من براى‏

 النَّجاةِ مِنْ عِقابِكَ عَلى‏ اَعْمالِنا، بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنا، لِأَنَّكَ اَهْلُ التَّقْوى‏

نجات از عقاب تو به كارهامان تكيه كنم بلكه به فضلى كه بر ما دارى تكيه زنم زيرا تو اهل تقوى‏

 وَاَهْلُ الْمَغْفِرَةِ، تُبْدِئُ بِالْأِحْسانِ نِعَماً، وَتَعْفوُ عَنِ الذَّنْبِ كَرَماً، فَما

و شايسته آمرزشى آغاز كنى به احسان از روى نعمت‏بخشى و گذشت كنى از گناه از روى كرم و بزرگوارى و با اين وضع‏

 نَدْرى‏ ما نَشْكُرُ اَجَميلَ ما تَنْشُرُ، اَمْ قَبيحَ ما تَسْتُرُ اَمْ عَظيمَ ما اَبْلَيْتَ‏

ما ندانيم كداميك را سپاس گوييم: آن نيكيها كه پراكنده‏كنى يا زشتيها كه بپوشانى يا بزرگ آزمايشت‏

 وَاَوْلَيْتَ، اَمْ كَثيرَ ما مِنْهُ نَجَّيْتَ وَعافَيْتَ، يا حَبيبَ مَنْ تَحَبَّبَ اِلَيْكَ،

و شايستگى نعمتت يا آن همه چيزهايى كه ما را از آن نجات داده و عافيت دادى اى دوست كسى كه با تو دوستى كند

 وَيا قُرَّةَ عَيْنِ مَنْ لاذَبِكَ وَانْقَطَعَ اِلَيْكَ اَنْتَ الْمُحْسِنُ وَنَحْنُ‏

و اى نور ديده كسى كه پناه به تو آرد و از ديگران ببرد تويى نيكوكار و  ماييم‏

 الْمُسيئوُنَ، فَتَجاوَزْ يا رَبِّ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدَنا بِجَميلِ ما عِنْدَكَ، وَاَىُ‏

گنهكار پس درگذر اى پروردگار از زشتيهاى ما به نيكيهاى خود و كدام‏

 جَهْلٍ يا رَبِّ لا يَسَعُهُ جوُدُكَ، اَوْ اَىُّ زَمانٍ اَطْوَلُ مِنْ اَناتِكَ، وَما قَدْرُ

نادانى است اى پروردگار كه جود تو فرايش نگيرد و چه روزگارى درازتر از زمان بردبارى تو است و چه ارزشى دارد

 اَعْمالِنا فى‏ جَنْبِ نِعَمِكَ، وَكَيْفَ نَسْتَكْثِرُ اَعْمالاً نُقابِلُ بِها كَرَمَكَ، بَلْ‏

اعمال ما در جنب نعمتهايت و چگونه زياد بشمريم اعمال (بدمان) را كه بتوانيم آنها را برابر با كرم تو كنيم بلكه‏

 كَيْفَ يَضيقُ عَلَى الْمُذْنِبينَ ما وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِكَ، يا واسِعَ‏

چگونه ممكن است ميدان بر گنهكاران تنگ شود با آن رحمت وسيعت‏

 الْمَغْفِرَةِ، يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ فَوَ عِزَّتِكَ يا سَيِّدى‏ لَوْ نَهَرْتَنى‏

كه ايشان را فراگرفته اى وسيع آمرزش اى دو دستت به رحمت باز سوگند به عزتت اى آقاى من اگرچه برانيم‏

 ما بَرِحْتُ مِنْ بابِكَ، وَلا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا انْتَهى اِلَىَّ مِنَ‏

من از در خانه‏ات برنخيزم و از تملق و چاپلوسيت دست برندارم چون‏

 الْمَعْرِفَةِ بِجوُدِكَ وَكَرَمِكَ، وَاَنْتَ الْفاعِلُ لِما تَشآءُ، تُعَذِّبُ مَنْ تَشآءُ،

اطلاع از جود و كرمت پيدا كرده‏ام و تويى كننده هرچه بخواهى عذاب كنى هركه را خواهى‏

 بِما تَشآءُ كَيْفَ تَشآءُ، وَتَرْحَمُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ كَيْفَ تَشآءُ، لا

بهرچه خواهى بهرطور كه خواهى و رحم كنى هر كه را خواهى بهرچه خواهى هرطور كه خواهى‏

 تُسْئَلُ عَنْ فِعْلِكَ، وَلا تُنازَعُ فى‏ مُلْكِكَ، وَلا تُشارَكُ فى‏ اَمْرِكَ، وَلا

بازپرسى از كار تو نشود و نزاعى در فرمانرواييت رخ ندهد و شريكى در كارت نباشد

 تُضآدُّ فى‏ حُكْمِكَ، وَلا يَعْتَرِضُ عَلَيْكَ اَحَدٌ فى‏ تَدْبيرِكَ، لَكَ الْخَلْقُ‏

و ضدّيتى در حكمت نباشد و كسى نيست كه در تدبير تو بر تو اعتراض كند آفرينش‏

 وَالْأَمْرُ، تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ، يا رَبِّ هذا مَقامُ مَنْ لاذَبِكَ‏

و دستور از تو است برتر است خدا پروردگار جهانيان پروردگارا اين جايگاه كسى است كه به تو

 وَاسْتَجارَ بِكَرَمِكَ، وَاَلِفَ اِحْسانَكَ وَنِعَمَكَ، وَاَنْتَ الْجَوادُ الَّذى‏

روى آورده و به كرمت پناه جسته و به احسان و نعمتت خو گرفته و تويى بخشاينده اى كه‏

 لايَضيقُ عَفْوُكَ، وَلا يَنْقُصُ فَضْلُكَ، وَلا تَقِلُّ رَحْمَتُكَ وَقَدْ تَوَثَّقْنا

تنگ نايد عفوت و كاهش نيابد فضل و بخششت و كم نگردد مهر و رحمتت و ما

 مِنْكَ بِالصَّفْحِ الْقَديمِ، وَالْفَضْلِ الْعَظيمِ، وَالرَّحْمَةِ الْواسِعَةِ، اَفَتَُراكَ يا

بدان چشم‏پوشى ديرينه و فضل عظيمت و رحمت پهناورت اعتماد كرده‏ايم آيا چنان مى‏بينى‏

 رَبِّ تُخْلِفُ ظُنوُنَنا اَوْ تُخَيِّبُ آمالَنا، كَلاَّ يا كَريمُ فَلَيْسَ هذا ظَنُّنا بِكَ،

پروردگارا كه برخلاف گمانهاى ما رفتار كنى يا آرزوهايمان نوميد كنى؟ هرگز! اى كريم چون ما چنين گمانى به تو نداريم‏

 وَلا هذا فيكَ طَمَعُنا، يا رَبِّ اِنَّ لَنا فيكَ اَمَلاً طَويلاً كَثيراً، اِنَّ لَنا فيكَ‏

و طمع ما درباره تو اينگونه نيست پروردگارا براستى ما درباره تو آرزوى دراز و بسيارى داريم براستى ما نسبت به تو

 رَجآءً عَظيماً، عَصَيْناكَ وَنَحْنُ نَرْجوُ اَنْ تَسْتُرَ عَلَيْنا وَدَعَوْناكَ وَنَحْنُ‏

اميد بزرگ و زيادى داريم، تو را نافرمانى كرديم ولى اميدواريم كه تو بپوشانى بر ما و خوانديم تو را و اميدواريم‏

 نَرْجوُ اَنْ تَسْتَجيبَ لَنا، فَحَقِّقْ رَجآئَنا مَوْلانا، فَقَدْ عَلِمْنا ما نَسْتَوْجِبُ‏

كه‏تو اجابت كنى مارا پس اميد ما را تحقق بخش اى مولاى ما كه براستى ما مى‏دانيم كه به اعمالمان مستوجب چه(پاداشى)

 بِاَعْمالِنا، وَلكِنْ عِلْمُكَ فينا وَعِلْمُنا بِاَنَّكَ لا تَصْرِفُنا عَنْكَ، وَاِنْ كُنَّا

هستيم ولى علم تو درباره ما و علم ما درباره تو اين است كه ما را از درگاهت نرانى و اگرچه ما

 غَيْرَ مُسْتَوْجِبينَ لِرَحْمَتِكَ، فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجوُدَ عَلَيْنا، وَعَلَى الْمُذْنِبينَ‏

مستوجب رحمت تو نيستيم ولى تو شايسته آنى كه بر ما بخشش كنى و بر گنهكاران‏

 بِفَضْلِ سَعَتِكَ، فَامْنُنْ عَلَيْنا بِما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَجُدْ عَلَيْنا فَاِنَّا مُحْتاجوُنَ‏

به فضل وسيعت توجه فرمايى پس بر ما منت‏گذار بدانچه تو شايسته آنى و بر ما جود كن كه ما نيازمند

 اِلى‏ نَيْلِكَ، يا غَفَّارُ بِنوُرِكَ اهْتَدَيْنا وَبِفَضْلِكَ اسْتَغْنَيْنا وَبِنِعْمَتِكَ‏

عطاى توييم اى آمرزنده به نور تو راه يافتيم و به فضل تو بى‏نيازى جستيم و به نعمت تو

 اَصْبَحْنا وَاَمْسَيْنا، ذُنوُبُنا بَيْنَ يَدَيْكَ، نَسْتَغْفِرُكَ الَّلهُمَّ مِنْها وَنَتوُبُ‏

صبح و شام كرديم گناهان ما پيش روى تو است كه ما از آنها آمرزش خواهيم و بسويت توبه كنيم‏

 اِلَيْكَ، تَتَحَبَّبُ اِلَيْنا بِالنِّعَمِ وَنُعارِضُكَ بِالذُّنوُبِ، خَيْرُكَ اِلَيْنا نازِلٌ،

تو با نعمتهايت بر ما دوستى كنى و ما به گناهان با تو معارضه و برابرى كنيم خير تو بر ما نازل گردد

 

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:8 توسط زهرا الیکائی| |

 اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ‏بِرَحْمَتِكَ الَّتى‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِقُوَّتِكَ الَّتى‏  قَهَرْتَ‏

خدايا من از تو مى‏خواهم‏بحق آن رحمتت كه همه چيز را فرا گرفته و به آن نيرويت كه همه چيز را بوسيله آن مقهور

 بِها كُلَّشَىْ‏ءٍ، وَخَضَعَ لَها كُلُّ شَىْ‏ءٍ، وَذَلَّ لَها كُلُّ شَىْ‏ءٍ، وَبِجَبَرُوتِكَ الَّتى‏ غَلَبْتَ‏

خويش كردى و همه چيز در برابر آن خاضع و همه در پيش آن خوار است و به جبروت تو كه بوسيله آن چيره گشتى‏

 بِها كُلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِعِزَّتِكَ الَّتى‏ لا يَقُومُ لَها شَىْ‏ءٌ، وَبِعَظَمَتِكَ الَّتى‏ مَلَأَتْ كُلَ‏

بر هر چيز و به عزتت كه چيزى در برابرش نه‏ايستد و به آن عظمت و بزرگيت كه پركرده هر

 شَىْ‏ءٍ،وَبِسُلْطانِكَ الَّذى‏ عَلا كُلَّشَىْ‏ءٍ، وَبِوَجْهِكَ الْباقى‏ بَعْدَ فَنآءِ كُلِّشَىْ‏ءٍ،

چيز را و به آن سلطنت و پادشاهيت كه بر هر چيز برترى گرفته و به ذات پاكت كه پس از نابودى هر چيز

 وَبِأَسْمائِكَ الَّتى‏ مَلَأَتْ اَرْكانَ كُلِّشَىْ‏ءٍ، وَبِعِلْمِكَ الَّذى‏ اَحاطَ بِكُلِّشَىْ‏ءٍ، وَبِنُورِ

باقى است و به نامهاى مقدست كه اساس هر موجودى را پركرده و به آن علم و دانشت كه احاطه يافته به هر چيز و به نور

 وَجْهِكَ الَّذى‏ اَضآءَ لَهُ كُلُّشىْ‏ءٍ، يا نُورُ يا قُدُّوسُ، يا اَوَّلَ الْأَوَّلِينَ، وَيا اخِرَ

ذاتت كه روشن شد در پرتوش هر چيز اى نور حقيقى و اى منزه از هر عيب اى آغاز موجودات اولين و اى پايان‏

 الْأخِرينَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَهْتِكُ الْعِصَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ‏

آخرين خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را كه پرده‏ها را بدرد خدايا بيامرز برايم آن‏

 الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ النِّقَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُغَيِّرُ النِّعَمَ، اَللّهُمَ‏

گناهانى را كه عقاب و كيفرها را فرو ريزد خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را كه نعمت‏ها را تغيير دهد

 اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَحْبِسُ الدُّعآءَ،اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ‏

خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را كه از (اجابت) دعا جلوگيرى كند خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را كه بلا نازل كند

 الْبَلاءَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلى‏ كُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، وَكُلَّ خَطيئَةٍ اَخْطَاْتُها، اَللّهُمَ‏

 خدايا بيامرز برايم هر گناهى كه كرده‏ام و هر خطايى كه از من سر زده‏

 اِنّى‏ اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ بِذِكْرِكَ، وَاَسْتَشْفِعُ بِكَ اِلى‏ نَفْسِكَ، وَاَسْئَلُكَ بِجُودِكَ اَنْ‏

خدايا من به سوى تو تقرب جويم بوسيله ذكر تو و شفيع آورم بدرگاهت خودت را و به جود و كرمت از تو مى‏خواهم كه‏

 تُدْنِيَنى‏مِنْ‏قُرْبِكَ، وَاَنْ تُوزِعَنى‏ شُكْرَكَ، وَاَنْ تُلْهِمَنى‏ ذِكْرَكَ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ‏

مرا به مقام قرب خويش نزديك سازى و شكر و سپاسگذاريت را بر من روزى كنى و ذكر خود را به من الهام كنى خدايا از تو

 سُؤالَ خاضِع ٍ مُتَذَلِّل ٍ خاشِع ٍ، اَنْ تُسامِحَنى‏ وَتَرْحَمَنى‏، وَتَجْعَلَنى‏ بِقَِسْمِكَ‏

درخواست‏مى‏كنم‏درخواست‏شخص‏فروتن‏خوارترسان‏كه‏بر من آسان‏گيرى وبه‏من‏رحم‏كنى‏ومرابه‏آنچه‏برايم‏قسمت كرده‏اى‏

 راضِياً قانِعاً، وَفى‏ جَميعِ الْأَحْوالِ مُتَواضِعاً، اَللّهُمَّ وَاَسْئَلُكَ سُؤالَ مَنِ‏

راضى و قانعم سازى و در تمام حالات فروتنم كنى خدايا از تو درخواست كنم درخواست كسى كه سخت‏

 اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ، وَاَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدآئِدِ حاجَتَهُ، وَعَظُمَ فيما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ،

فقير و بى‏چيز شده و خواسته‏اش را هنگام سختيها پيش تو آورده و اميدش بدانچه نزد تو است بسيار بزرگ است‏

 اَللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُكَ، وَعَلا مَكانُكَ، وَخَفِىَ مَكْرُكَ، وَظَهَرَ اَمْرُكَ،

خدايا سلطنت و پادشاهيت بس بزرگ و مقامت بسى بلند است مكر و تدبيرت در كارها پنهان و امر و فرمانت آشكار است‏

 وَغَلَبَ قَهْرُكَ، وَجَرَتْ قُدْرَتُكَ، وَلا يُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ، اَللّهُمَّ لا

 قهرت غالب و قدرت و نيرويت نافذ است و گريز از تحت حكومت تو ممكن نيست خدايا نيابم

 اَجِدُ لِذُنُوبى‏ غافِراً، وَلالِقَبائِحى‏ ساتِراً، وَلالِشَىْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبيحِ‏

براى گناهانم آمرزنده‏اى و نه براى كارهاى زشتم پرده‏پوشى و نه كسى را كه عمل زشت‏

 بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَكَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ وَبِحَمْدِكَ ظَلَمْتُ نَفْسى‏،

مرا به كار نيك تبديل كند جز تو، نيست معبودى جز تو منزهى تو و به حمد تو مشغولم من به خويشتن‏

 وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلى‏، وَسَكَنْتُ اِلى‏ قَديمِ ذِكْرِكَ لى‏، وَمَنِّكَ عَلَىَّ، اَللّهُمَ‏

ستم كردم و در اثر نادانيم دليرى كردم و به اينكه هميشه از قديم به ياد من بوده وبر من لطف و بخشش داشتى آسوده خاطرنشستم اى خدا

 مَوْلاىَ كَمْ مِنْ قَبيحٍ سَتَرْتَهُ، وَكَمْ مِنْ فادِحٍ مِنَ الْبَلاءِ اَقَلْتَهُ، وَكَمْ مِنْ عِثارٍ

اى مولاى من چه بسيار زشتيها كه از من‏پوشاندى و چه بسيار بلاهاى سنگين كه از من بازگرداندى و چه بسيار لغزشها

 وَقَيْتَهُ، وَكَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَكَمْ مِنْ ثَنآءٍ جَميلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ‏

كه از آن نگهم داشتى و چه بسيار ناراحتيها كه از من دور كردى و چه بسيار مدح و ثناى خوبى كه‏من‏شايسته‏اش‏نبودم‏و تو آن را

 نَشَرْتَهُ، اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى‏، وَاَفْرَطَ بى‏ سُوءُ حالى‏، وَقَصُرَتْ بى‏ اَعْمالى‏،

منتشر ساختى خدايا بلاى من بسى بزرگ است و بدى حالم از حد گذشته و اعمالم نارسا است

 وَقَعَدَتْ بى‏ اَغْلالى‏، وَحَبَسَنى‏ عَنْ نَفْعى‏ بُعْدُ اَمَلى‏، وَخَدَعَتْنِى الدُّنْيا

و زنجيرهاى علايق مرا خانه‏نشين و آرزوهاى دور و دراز مرا از رسيدن به منافعم بازداشته و دنيا با ظواهر

 بِغُرُورِها، وَنَفْسى‏ بِجِنايَتِها وَمِطالى‏، يا سَيِّدى‏ فَاَسْئَلُكَ بِعِزَّتِكَ اَنْ لا يَحْجُبَ‏

فريبنده‏اش مرا گول زد و نفسم بوسيله جنايتش و به مسامحه گذراندم اى آقاى من پس از تو مى‏خواهم به عزتت كه بدى رفتار و كردار

 عَنْكَ دُعآئى‏، سُوءُ عَمَلى‏ وَفِعالى‏، وَلا تَفْضَحْنى‏ بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ‏

 من دعايم را از اجابتت جلوگيرى نكند و رسوا نكنى مرا به آنچه از اسرار پنهانى من‏

 سِرّى‏، وَلا تُعاجِلْنى‏ بِالْعُقُوبَةِ عَلى‏ ما عَمِلْتُهُ فى‏ خَلَواتى‏، مِنْ سُوءِ فِعْلى‏

اطلاع دارى و شتاب نكنى در عقوبتم براى رفتار بد و كارهاى بدى كه در خلوت انجام دادم

 وَاِسآئَتى‏، وَدَوامِ تَفْريطى‏ وَجَهالَتى‏، وَكَثْرَةِ شَهَواتى‏ وَغَفْلَتى‏، وَ كُنِ اللَّهُمَ‏

و ادامه دادنم به تقصير و نادانى و زيادى شهوت‏رانى و بى‏خبريم و خدايا

 بِعِزَّتِكَ لى‏ فى‏ كُلِّ الْأَحْوالِ رَؤُفاً، وَعَلَىَّ فى‏ جَميعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً، اِلهى‏

به عزتت سوگند كه در تمام احوال نسبت به من مهربان باش و در تمام امور بر من عطوفت فرما اى معبود من و

 وَرَبّى‏ مَنْ لى‏ غَيْرُكَ، اَسْئَلُهُ كَشْفَ ضُرّى‏ وَالنَّظَرَ فى‏ اَمْرى‏، اِلهى‏

اى پروردگار من جز تو كه را دارم كه رفع گرفتارى و توجه در كارم را از او درخواست كنم اى خداى من و

 وَمَوْلاىَ اَجْرَيْتَ عَلَىَّ حُكْماً اِتَّبَعْتُ فيهِ هَوى‏ نَفْسى‏، وَلَمْ اَحْتَرِسْ فيهِ مِنْ‏

اى مولاى من تو بر من حكمى را مقرر داشتى كه در اجراى آن پيروى هواى نفسم را كردم و از فريبكارى دشمنم در اين باره

 تَزْيينِ عَدُوّى‏، فَغَرَّنى‏ بِما اَهْوى‏، وَاَسْعَدَهُ عَلى‏ ذلِكَ الْقَضآءُ، فَتَجاوَزْتُ‏

نهراسيدم پس او هم طبق دلخواه خويش گولم زد و قضا (و قدر) هم با او كمك‏كردودراثر همين ماجراى شومى كه بر سرم آمد

 بِما جَرى‏، عَلَىَّ مِنْ ذلِكَ بَعْضَ حُدُودِكَ، وَخالَفْتُ بَعْضَ اَوامِرِكَ، فَلَكَ‏

 نسبت به پاره‏اى از حدود و احكامت تجاوز كردم و در برخى از دستوراتت راه مخالفت را پيمودم پس در تمام آنچه‏

 الْحَمْدُ عَلَىَّ فى‏ جَميعِ ذلِكَ، وَلا حُجَّةَ لى‏ فيما جَرى‏ عَلَىَّ فيهِ قَضآؤُكَ،

پيش آمده تو را ستايش مى‏كنم و اكنون از حكمى كه درباره كيفر من جارى گشته و قضا و آزمايش تو

 وَاَلْزَمَنى‏ حُكْمُكَ وَبَلآؤُكَ، وَقَدْ اَتَيْتُكَ يا اِلهى‏ بَعْدَ تَقْصيرى‏ وَاِسْرافى‏

 مرا بدان ملزم ساخته حجت و برهانى ندارم و اينك اى معبود من در حالى به درگاهت آمده‏ام كه درباره‏ات كوتاهى كرده و

 عَلى‏ نَفْسى‏، مُعْتَذِراً نادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقيلاً، مُسْتَغْفِراً مُنيباً، مُقِرّاً مُذْعِناً

بر خودزياده‏روى‏نموده‏و عذرخواه و پشيمان و دل‏شكسته و پوزش‏جو و آمرزش طلب و بازگشت كنان و به گناه خويش اقرار و اذعان و

 مُعْتَرِفاً، لااَجِدُ مَفَرّاًمِمَّا كانَ مِنّى‏، وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيْهِ فى‏ اَمْرى‏، غَيْرَ قَبُولِكَ‏

اعتراف دارم و راه گريزى از آنچه از من سر زده نيابم و پناهگاهى كه بدان رو آورم در كار خويش ندارم جز اينكه‏

 عُذْرى‏، وَاِدْخالِكَ اِيَّاىَ فى‏ سَعَةِ رَحْمَتِكَ، اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى‏، وَارْحَمْ‏

تو عذرم بپذيرى و مرا در فراخناى رحمتت درآورى پس اى خداى من عذرم بپذير و بر سخت‏پريشانيم رحم كن

 شِدَّةَ ضُرّى‏، وَفُكَّنى‏ مِنْ شَدِّ وَثاقى‏، يارَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنى‏، وَرِقَّةَ جِلْدى‏،

و از بند سخت گناهانم رهائيم ده اى پروردگار من بر ناتوانى بدنم و نازكى پوست تنم‏

 وَدِقَّةَ عَظْمى‏، يا مَنْ بَدَءَ خَلْقى‏ وَذِكْرى‏، وَتَرْبِيَتى‏ وَبِرّى‏ وَتَغْذِيَتى‏، هَبْنى‏

و باريكى استخوانم رحم كن اى كسى كه آغاز كردى به آفرينش من‏وبه‏يادمن‏وبپرورشم‏وبه‏احسان‏وخوراك دادنم اكنون به همان بزرگوارى و

 لِابْتِدآءِ كَرَمِكَ، وَسالِفِ بِرِّكَ بى‏، يا اِلهى‏ وَسَيِّدى‏ وَرَبّى‏، اَتُراكَ‏

كرم نخستت و سابقه احسانى كه به من داشتى مرا ببخش اى معبود من و اى آقاى من و اى پروردگارم آيا تو به راستى‏

 مُعَذِّبى‏بِنارِكَ بَعْدَ تَوْحيدِكَ، وَبَعْدَ مَا انْطَوى‏ عَلَيْهِ قَلْبى‏ مِنْ مَعْرِفَتِكَ، وَلَهِجَ بِهِ‏

 چنانى كه مرا به آتش عذاب كنى پس از اينكه به يگانگيت اقرار دارم و دلم به نور معرفتت آباد گشته و

 لِسانى‏ مِنْ ذِكْرِكَ، وَاعْتَقَدَهُ ضَميرى‏ مِنْ حُبِّكَ، وَبَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافى‏

 زبانم به ذكر تو گويا شده و نهادم به دوستى تو پيوند شده و پس از اعتراف صادقانه و

 وَدُعآئى‏ خاضِعاً لِرُبُوبِيَّتِكَ، هَيْهاتَ اَنْتَ اَكْرَمُ مِنْ اَنْ تُضَيِّعَ مَنْ رَبَّيْتَهُ، اَوْ

دعاى خاضعانه‏ام به مقام بنده‏پرورى و ربوبيتت؟ بسيار دور است! تو بزرگوارتر از آنى كه از نظر دور دارى كسى را كه خود پروريده‏اى يا

 تُبْعِدَ مَنْ اَدْنَيْتَهُ، اَوْ تُشَرِّدَ مَنْ اوَيْتَهُ، اَوْ تُسَلِّمَ اِلَى الْبَلآءِ مَنْ كَفَيْتَهُ‏

 دور گردانى كسى را كه خود نزديكش كرده يا تسليم بلا و گرفتارى كنى كسى را كه خود سرپرستى كرده‏

 وَرَحِمْتَهُ، وَلَيْتَ شِعْرى‏ يا سَيِّدى‏ وَاِلهى‏ وَمَوْلاىَ، اَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلى‏

و به لطف پروريده‏اى و كاش مى‏دانستم اى آقا و معبود و مولايم آيا چيره مى‏كنى آتش دوزخ را بر

 وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِكَ ساجِدَةً، وَعَلى‏ اَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحيدِكَ صادِقَةً،

چهره‏هايى كه در برابر عظمتت به سجده افتاده و بر زبانهايى كه صادقانه به يگانگيت گويا شده و سپاسگزارانه

 وَبِشُكْرِكَ مادِحَةً، وَعَلى‏ قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِاِلهِيَّتِكَ مُحَقِّقَةً، وَعَلى‏ ضَمآئِرَ حَوَتْ‏

به شكرت باز شده و بر دلهايى كه از روى يقين به خدائيت اعتراف كرده‏اند و بر نهادهايى كه‏

 مِنَ الْعِلْمِ بِكَ حَتّى‏ صارَتْ خاشِعَةً، وَعَلى‏ جَوارِحَ سَعَتْ اِلى‏ اَوْطانِ‏

علم و معرفتت آنها را فرا گرفته تا به جايى كه در برابرت خاشع گشته و بر اعضاء و جوارحى كه مشتاقانه به پرستشگاهايت‏

 تَعَبُّدِكَ طآئِعَةً، وَاَشارَتْ بِاسْتِغْفارِكَ مُذْعِنَةً، ما هكَذَا الظَّنُّ بِكَ، وَلا

شتافته و با حال اقرار به گناه جوياى آمرزش تو هستند چنين گمانى به تو نيست و

 اُخْبِرْنا بِفَضْلِكَ عَنْكَ يا كَريمُ يا رَبِّ، وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفى‏ عَنْ قَليلٍ مِنْ بَلاءِ

از فضل تو چنين خبرى به ما نرسيده اى خداى كريم اى پروردگار من و تو ناتوانى مرا در مقابل اندكى از بلاى‏

 الدُّنْيا وَعُقُوباتِها، وَمايَجْرى‏ فيها مِنَ الْمَكارِهِ عَلى‏ اَهْلِها، عَلى‏ اَنَّ ذلِكَ‏

دنيا و كيفرهاى ناچيز آن و ناملايماتى كه معمولاً بر اهل آن مى‏رسد مى‏دانى در صورتى‏كه اين‏

 بَلاءٌ وَمَكْرُوهٌ قَليلٌ مَكْثُهُ، يَسيرٌ بَقآئُهُ، قَصيرٌ مُدَّتُهُ، فَكَيْفَ احْتِمالى‏ لِبَلاءِ

بلا و ناراحتى دوامش كم است و دورانش اندك و مدتش كوتاه است‏

الْاخِرَةِ، وَجَليلِ وُقُوعِ الْمَكارِهِ فيها، وَهُوَ بَلاءٌ

آخرت و آن ناملايمات بزرگ را در آنجا دارم در صورتى‏كه آن بلا

 تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَيَدُومُ مَقامُهُ، وَلا يُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ، لِأَنَّهُ لا يَكُونُ اِلاَّ عَنْ‏

مدتش طولانى و دوامش هميشگى است و تخفيفى براى مبتلايان به آن نيست زيرا آن بلا از

 غَضَبِكَ وَاْنتِقامِكَ وَسَخَطِكَ، وَهذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَالْاَرْضُ،

خشم و انتقام و غضب تو سرچشمه گرفته و آن هم چيزى است كه آسمانها و زمين

 يا سَيِّدِى‏، فَكَيْفَ لى‏ وَاَنَا عَبْدُكَ الضَّعيفُ الذَّليلُ الْحَقيرُ الْمِسْكينُ‏

تاب تحمل آن را ندارند اى آقاى من تا چه رسد به من بنده ناتوان خوار ناچيز مستمند بيچاره!

 الْمُسْتَكينُ، يا اِلهى‏ وَرَبّى‏ وَسَيِّدِى‏ وَمَوْلاىَ لِأَىِّ الْأُمُورِ اِلَيْكَ اَشْكُو،

اى معبود و پروردگار و آقا و مولاى من آيا براى كداميك از گرفتاريهايم به تو شكايت كنم‏

 وَلِما مِنْها اَضِجُّ وَاَبْكى‏، لِأَليمِ‏الْعَذابِ وَشِدَّتِهِ، اَمْ لِطُولِ الْبَلاءِ وَمُدَّتِهِ،

و براى كداميك از آنها شيون و گريه‏كنم؟ آيا براى عذاب دردناك و سخت يا براى بلاى طولانى و مديد

 فَلَئِنْ صَيَّرْتَنى‏ لِلْعُقُوباتِ مَعَ اَعْدآئِكَ، وَجَمَعْتَ بَيْنى‏ وَبَيْنَ اَهْلِ بَلائِكَ،

 پس اگر بنا شود مرا بخاطر كيفرهايم در زمره دشمنانت اندازى و مرا با گرفتاران در بلا

 وَفَرَّقْتَ‏بَيْنى‏وَبَيْنَ‏اَحِبَّآئِكَ وَاَوْليآئِكَ، فَهَبْنى‏ يا اِلهى‏ وَسَيِّدِى‏ وَمَوْلاىَ وَرَبّى‏،

و عذابت در يكجا گردآورى و ميان من و دوستانت جدايى اندازى گيرم كه اى معبود و آقا و مولا و پروردگارم من بر عذاب تو

 صَبَرْتُ عَلى‏ عَذابِكَ، فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلى‏ فِراقِكَ، وَهَبْنى‏ صَبَرْتُ عَلى‏ حَرِّ

صبر كنم اما چگونه بر دورى از تو طاقت آورم و گيرم كه اى معبود من حرارت

 نارِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى‏ كَرامَتِكَ، اَمْ كَيْفَ اَسْكُنُ فِى النَّارِ

آتشت را تحمل كنم اما چگونه چشم پوشيدن از بزرگواريت را بر خود هموار سازم يا چگونه در ميان آتش‏

 وَرَجآئى‏ عَفْوُكَ، فَبِعِزَّتِكَ يا سَيِّدى‏ وَمَوْلاىَ اُقْسِمُ صادِقاً، لَئِنْ تَرَكْتَنى‏

بمانم با اينكه اميد عفو تو را دارم پس به عزتت سوگند اى آقا و مولاى من براستى سوگند مى‏خورم كه اگر زبانم را

 ناطِقاً، لَأَضِجَّنَّ اِلَيْكَ بَيْنَ اَهْلِها ضَجيجَ الْأمِلينَ، وَلَأَصْرُخَنَّ اِلَيْكَ صُراخَ‏

 در آنجا بازبگذارى حتماً در ميان دوزخيان شيون را بسويت سر دهم شيون اشخاص آرزومند و مسلماً چون فريادرس‏

 الْمَسْتَصْرِخينَ، وَلَاَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكآءَ الْفاقِدينَ، وَلَأُنادِيَنَّكَ اَيْنَ كُنْتَ يا

خواهان به درگاهت فرياد برآرم و قطعاً مانند عزيز گمگشتگان بر دورى تو گريه و زارى كنم و با صداى بلند تو را مى‏خوانم و مى‏گويم كجايى‏

 وَلِىَّ الْمُؤْمِنينَ، يا غايَةَ امالِ الْعارِفينَ، ياغِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، يا حَبيبَ‏

اى يار و نگهدار مؤمنان اى منتهاى آرمان عارفان اى فريادرس درماندگان اى محبوب‏

 قُلُوبِ‏الصَّادِقينَ، وَيااِلهَ الْعالَمينَ، اَفَتُراكَ سُبْحانَكَ يا اِلهى‏ وَبِحَمْدِكَ، تَسْمَعُ‏

دل راستگويان و اى حيران كننده عالميان آيا براستى چنان مى‏بينى اى منزه و معبودم كه به ستايشت مشغولم كه بشنوى‏

 فيها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فيها بِمُخالَفَتِهِ، وَذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِيَتِهِ،

در آن آتش صداى بنده مسلمانى را كه در اثر مخالفتش در آنجا زندانى شده و مزه عذاب آتش را به خاطر نافرمانيش‏

 وَحُبِسَ بَيْنَ‏اَطْباقِهابِجُرْمِهِ وَجَريرَتِهِ، وَهُوَ يَضِجُّ اِلَيْكَ ضَجيجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِكَ،

چشيده و در ميان طبقات دوزخ به واسطه جرم و جنايتش گرفتار شده و در آن حال به درگاهت شيون كند شيون شخصى كه آرزومند رحمت‏

 وَيُناديكَ بِلِسانِ اَهْلِ تَوْحيدِكَ، وَيَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ، يا مَوْلاىَ‏

تو است و به زبان يگانه‏پرستان تو را فرياد زند و به بنده پروريت متوسل گردد اى مولاى من‏

 فَكَيْفَ يَبْقى‏ فِى الْعَذابِ وَهُوَ يَرْجُوا ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ، اَمْ كَيْفَ تُؤْلِمُهُ‏

پس چگونه در عذاب بماند با اينكه به بردبارى سابقه دارت چشم اميد دارد يا چگونه‏

 النَّارُ وَهُوَ يَأْمَلُ فَضْلَكَ وَرَحْمَتَكَ، اَمْ كَيْفَ يُحْرِقُهُ لَهيبُها وَاَنْتَ تَسْمَعُ‏

آتش او را بيازارد با اينكه آرزوى فضل و رحمت تو را دارد يا چگونه شعله آتش او را بسوزاند با اينكه تو صدايش را بشنوى‏

 صَوْتَهُ وَتَرى‏ مَكانَهُ، اَمْ كَيْفَ يَشْتَمِلُ عَلَيْهِ زَفيرُها وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ، اَمْ‏

و جايش را ببينى يا چگونه شراره‏هاى آتش او را دربرگيرد با اينكه تو ناتوانيش دانى يا

 كَيْفَ يَتَقَلْقَلُ بَيْنَ اَطْباقِها وَاَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ، اَمْ كَيْفَ تَزْجُرُهُ زَبانِيَتُها وَهُوَ

چگونه در ميان طبقات آتش دست و پا زند با اينكه تو صدق و راستگوئيش را دانى يا چگونه موكلان دوزخ او راباتندى‏برانندبااينكه تو را به‏

 يُناديكَ يا رَبَّهُ، اَمْ كَيْفَ يَرْجُو فَضْلَكَ فى‏ عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُكُهُ فيها، هَيْهاتَ‏

پروردگارى‏بخواندياچگونه‏ممكن‏است‏كه‏اميدفضل‏تورادرآزادى‏خويش‏داشته باشد ولى تو او را به حال خود واگذارى چه بسيار از تو دور است‏

 ما ذلِكَ الظَّنُ‏بِكَ،وَلَاالْمَعْرُوفُ‏مِنْ‏فَضْلِكَ، وَلا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدينَ‏

و چنين گمانى به تو نيست و فضل تو اينسان معروف نيست و نه شباهت با رفتار تو نسبت به يگانه‏پرستان دارد

 مِنْ بِرِّكَ وَاِحْسانِكَ، فَبِالْيَقينِ اَقْطَعُ لَوْ لا ما حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذيبِ‏

 با آن نيكى و احسانت كه نسبت بدانها دارى و من بطور قطع مى‏دانم كه اگر فرمان تو در معذب ساختن‏

 جاحِديكَ، وَقَضَيْتَ بِهِ مِنْ اِخْلادِ مُعانِديكَ، لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّها بَرْداً

منكرانت صادر نشده بود و حكم تو به هميشه ماندن در عذاب براى دشمنانت در كار نبود حتماً آتش دوزخ را هر چه بود به تمامى سرد

 وَسَلاماً، وَما كانَ لِأَحَدٍ فيها مَقَرّاً وَلا مُقاماً، لكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ،

 و سالم مى‏كردى و هيچكس در آن منزل و مأوا نداشت ولى تو اى خدايى كه تمام نامهايت مقدس است

 اَقْسَمْتَ اَنْ تَمْلَأَها مِنَ الْكافِرينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ اَجْمَعينَ، وَاَنْ تُخَلِّدَ فيهَا

سوگند ياد كرده‏اى كه دوزخ را از كافران از پريان و آدميان پركنى و دشمنانت را براى هميشه در آن جا دهى و تو كه‏

 الْمُعانِدينَ، وَاَنْتَ جَلَّ ثَناؤُكَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً، وَتَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعامِ مُتَكَرِّماً،

حمد ثنايت برجسته است در ابتداء بدون سابقه فرمودى و به اين انعام از روى بزرگوارى تفضل كردى‏

 «اَفَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً، لا يَسْتَوُونَ» اِلهى‏ وَسَيِّدى‏ فَاَسْئَلُكَ‏

(كه فرمودى) «آيا كسى‏كه مؤمن است مانند كسى است كه فاسق است؟ نه يكسان نيستند» اى معبود من و اى آقاى‏

 بِالْقُدْرَةِ الَّتى‏ قَدَّرْتَها، وَبِالْقَضِيَّةِ الَّتى‏ حَتَمْتَها وَحَكَمْتَها، وَغَلَبْتَ مَنْ‏

من بحق آن نيرويى كه مقدرش كردى و به فرمانى كه مسلمش كردى و صادر فرمودى‏

 عَلَيْهِ اَجْرَيْتَها، اَنْ تَهَبَ لى‏ فى‏ هذِهِ اللَّيْلَةِ وَفى‏ هذِهِ السَّاعَةِ، كُلَّ جُرْمٍ‏

و بر هر كس آن را اجرا كردى مسلط گشتى از تو مى‏خواهم كه ببخشى بر من در اين شب و در اين ساعت هر جرمى را

 اَجْرَمْتُهُ، وَكُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، وَكُلَّ قَبِيحٍ اَسْرَرْتُهُ، وَكُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ، كَتَمْتُهُ‏

را كه مرتكب شده‏ام و هر گناهى را كه از من سرزده و هر كار زشتى را كه پنهان كرده‏ام و هر نادانى كه كردم چه

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:8 توسط زهرا الیکائی| |

 زیارت عاشورا

 

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو

يا خِيَرَةَ اللَّهِ وَابْنَ خِيَرَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، وَابْنَ سَيِّدِ

اى برگزيده خدا و فرزند برگزيده‏اش سلام بر تو اى فرزند امير مؤمنان و فرزند آقاى‏

الْوَصِيّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

اوصياء سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانيان سلام بر تو اى كه خدا خونخواهيش كندو فرزند چنين كسى و

ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتى‏

اى كشته‏اى كه انتقام كشته‏گانت نگرفتى سلام بر تو و بر روانهائى كه فرود آمدند به آستانت، بر شما

حَلَّتْ بِفِنآئِكَ، عَلَيْكُمْ مِنّى‏ جَميعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ،

همگى از جانب من سلام خدا باد هميشه تا من برجايم و برجا است شب و روز اى‏

يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا، وَعَلى‏

ابا عبداللّه براستى بزرگ شد سوگوارى تو و گران و عظيم گشت مصيبت تو بر ما و بر

جَميعِ اَهْلِ‏الْإِسْلامِ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ، عَلى‏

همه اهل اسلام و گران و عظيم گشت مصيبت تو در آسمانها بر

جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ

همه اهل آسمانها پس خدا لعنت كند مردمى را كه ريختند شالوده ستم و بيدادگرى‏

عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ، وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ، وَاَزالَتْكُمْ عَنْ‏

را بر شما خاندان و خدا لعنت كند مردمى را كه كنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور كردند شما را از

مَراتِبِكُمُ الَّتى‏ رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها، وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ، وَلَعَنَ اللَّهُ‏

آن مرتبه‏هائى كه خداوند آن رتبه‏ها را به شما داده بود و خدا لعنت كند مردمى كه شما را كشتند و خدا لعنت كند

الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَاِلَيْكُمْ مِنْهُمْ‏

آنانكه تهيه اسباب كردند براى كشندگان شما تا آنها توانستند با شما بجنگند بيزارى جويم بسوى خدا و بسوى شما

وَمِنْ اَشْياعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِيآئِهِم، يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ، اِنّى‏ سِلْمٌ لِمَنْ‏

از ايشان و از پيروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان اى اباعبداللّه من تسليمم و در صلحم‏

سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ اِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ، وَلَعَنَ اللَّهُ آلَ زِيادٍ

با كسى كه با شما در صلح است و در جنگم با هر كس كه با شما در جنگ است تا روز قيامت و خدا لعنت كند خاندان زياد

وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللَّهُ بَنى‏ اُمَيَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ‏

و خاندان مروان را و خدا لعنت كند بنى‏اميه را همگى و خدا لعنت كند فرزند مرجانه (ابن زياد) را و

اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ، وَلَعَنَ اللَّهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ‏

خدا لعنت كند عمر بن سعد را و خدا لعنت كند شمر را و خدا لعنت كند مردمى را كه اسبها را زين كردند و دهنه زدند

وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ، بِاَبى‏ اَنْتَ وَاُمّى‏ لَقَدْ عَظُمَ مُصابى‏ بِكَ، فَاَسْئَلُ اللَّهَ‏

و به راه افتادند براى پيكار با تو پدر و مادرم بفدايت كه براستى بزرگ شد مصيبت تو بر من پس مى‏خواهم از

الَّذى‏ اَكْرَمَ مَقامَكَ وَاَكْرَمَنى‏ بِكَ اَنْ يَرْزُقَنى‏ طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ‏

آن خدائى كه گرامى داشت مقام تو را و گرامى داشت مرا بخاطر تو كه روزيم گرداند خونخواهى تو را در ركاب آن امام‏

مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَللّهُمَّ اجْعَلْنى‏

يارى شده از خاندان محمد صلى اللّه عليه و آله خدايا قرار ده مرا

عِنْدَكَ وَجيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ، يا اَبا

نزد خودت آبرومند بوسيله حسين عليه‏السلام در دنيا و آخرت اى ابا

عَبْدِاللَّهِ اِنّى‏ اَتَقَرَّبُ اِلى‏ اللَّهِ وَاِلى‏ رَسُولِهِ، وَاِلى‏  اميرِالْمُؤْمِنينَ، وَ اِلى‏ فاطِمَةَ

عبداللّه من تقرب جويم به درگاه خدا و پيشگاه رسولش و اميرالمؤمنين و فاطمه‏

وَاِلَى الْحَسَنِ، وَاِلَيْكَ بِمُوالاتِكَ، وَبِالْبَرآئَةِ [مِمَّنْ قاتَلَكَ وَ

و حسن و شما بوسيله دوستى تو و بوسيله بيزارى از كسى‏كه با تو مقاتله كرد و

نَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ، وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ

جنگ با تو را برپا كرد و به بيزارى جستن از كسى كه شالوده ستم و ظلم‏

عَلَيْكُمْ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلى‏ رَسُولِهِ‏] مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِكَ، وَبَنى‏

بر شما را ريخت و بيزارى جويم بسوى خدا و بسوى رسولش از كسى‏كه پى‏ريزى كرد شالوده اين كار را و پايه‏گذارى كرد

عَلَيْهِ بُنْيانَهُ، وَجَرى‏ فى‏ ظُلْمِهِ، وَجَوْرِهِ عَلَيْكُمْ وَعلى‏ اَشْياعِكُمْ، بَرِئْتُ‏

بر آن بنيانش را و دنبال كرد ستم و ظلمش را بر شما و بر پيروان شما بيزارى جويم‏

اِلَى اللَّهِ وَاِلَيْكُمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ، ثُمَّ اِلَيْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ وَمُوالاةِ

بدرگاه خدا و به پيشگاه شما از ايشان و تقرب جويم بسوى خدا سپس بشما بوسيله دوستيتان و دوستى‏

وَلِيِّكُمْ، وَبِالْبَر آئَةِ مِنْ اَعْدآئِكُمْ وَالنَّاصِبينَ لَكُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَر آئَةِ

دوستان شماو به بيزارى از دشمنانتان و برپا كنندگان (و آتش افروزان) جنگ با شما و به بيزارى‏

مِنْ اَشْياعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ، اِنّى‏ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ‏

از ياران و پيروانشان من در صلح و سازشم با كسى كه با شما در صلح است و در جنگم با كسى كه با شما

حارَبَكُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاكُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ، فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى‏

در جنگ است و دوستم با كسى كه شما را دوست دارد و دشمنم با كسى كه شما را دشمن دارد و درخواست كنم از خدائى كه‏

اَكْرَمَنى‏ بِمَعْرِفَتِكُمْ، وَمَعْرِفَةِ اَوْلِيآئِكُمْ، وَرَزَقَنِى الْبَرآئَةَ مِنْ اَعْدآئِكُمْ،

مرا گرامى داشت بوسيله معرفت شما و معرفت دوستانتان و روزيم كند بيزارى جستن از دشمنانتان را

اَنْ يَجْعَلَنى‏ مَعَكُمْ فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ، وَاَنْ يُثَبِّتَ لى‏ عِنْدَكُمْ قَدَمَ‏

به اينكه قرار دهد مرا با شما در دنيا و آخرت و پابرجا دارد براى من در پيش شما گام‏

صِدْقٍ فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ، وَاَسْئَلُهُ اَنْ يُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ‏

راست و درستى (و ثبات قدمى) در دنيا و آخرت و از او خواهم كه برساند مرا به مقام پسنديده شما

عِنْدَ اللَّهِ، وَ اَنْ يَرْزُقَنى‏ طَلَبَ ثارى‏، مَعَ‏اِمامٍ هُدىً ظاهِرٍ ناطِقٍ [بِالْحَقِ‏]

در پيش خدا و روزيم كند خونخواهى شما را با امام راهنماى آشكار گوياى [به حق‏]

مِنْكُمْ، وَاَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى‏ لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ يُعْطِيَنى‏

كه از شما (خاندان) است و از خدا خواهم به حق شما و بدان منزلتى كه شما نزد او داريد كه عطا كند

بِمُصابى‏ بِكُمْ اَفْضَلَ ما يُعْطى‏ مُصاباً بِمُصيبَتِهِ مُصيبَةً ما اَعْظَمَها

به من بوسيله مصيبتى كه از ناحيه شما به من رسيده بهترين پاداشى را كه مى‏دهد به‏يك مصيبت‏زده از مصيبتى‏كه ديده براستى چه‏

وَاَعْظَمَ رَزِيَّتَها فِى الْإِسْلامِ، وَفى‏ جَميعِ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ، اَللّهُمَ‏

مصيبت بزرگى و چه داغ گرانى بود در اسلام و در تمام آسمانها و زمين خدايا

اجْعَلْنى‏ فى‏ مَقامى‏ هذا، مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ،

چنانم كن در اينجا كه ايستاده‏ام از كسانى باشم كه برسد بدو از ناحيه تو درود و رحمت و آمرزشى‏

اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَمَماتى‏ مَماتَ‏

خدايا قرار ده زندگيم را زندگى محمد و آل محمد و مرگم را مرگ‏

مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، اَللّهُمَّ اِنَّ هذا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو اُمَيَّةَ، وَابْنُ آكِلَةِ

محمد و آل محمد خدايا اين روز روزى است كه مبارك و ميمون دانستند آنرا بنى‏اميه و پسر آن زن‏

الْأَكبادِ، اللَّعينُ ابْنُ اللَّعينِ عَلى‏ لِسانِكَ وَلِسانِ نَبِيِّكَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ‏

جگرخوار (معاويه) آن ملعون پسر ملعون (كه لعن شده) بر زبان تو و زبان پيامبرت - كه درود خدا بر او

وَآلِهِ، فى‏ كُلِّ مَوْطِنٍ وَمَوْقِفٍ وَقَفَ فيهِ نَبِيُّكَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ‏

و آلش باد - در هر جا و هر مكانى كه توقف كرد در آن مكان پيامبرت - صلى‏اللّه عليه و آله -

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْيانَ وَمُعوِيَةَ وَ يَزيدَ بْنَ مُعاوِيَةَ، عَلَيْهِمْ مِنْكَ‏

خدايا لعنت كن ابوسفيان و معاويه و يزيد بن معاويه را كه لعنت بر

اللَّعْنَةُ اَبَدَ الْأبِدينَ، وَهذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيادٍ وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ‏

ايشان باد از جانب تو براى هميشه و اين روز روزى است كه شادمان شدند به اين روز دودمان زياد و دودمان مروان بخاطر كشتنشان‏

الْحُسَيْنَ، صَلَواتُ‏اللَّهِ عَلَيْهِ، اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَالْعَذابَ‏

حضرت حسين صلوات اللّه عليه را خدايا پس چندين برابر كن بر آنها لعنت خود

[الْأَليمَ‏]، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ فى‏ هذَاالْيَوْمِ، وَفى‏ مَوْقِفى‏ هذا،

و عذاب دردناك را خدايا من تقرب جويم بسوى تو در اين روز و در اين جائى كه هستم‏

وَاَيَّامِ حَيوتى‏ بِالْبَرآئَهِ مِنْهُمْ، وَاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِيِّكَ وَآلِ‏

و در تمام دوران زندگيم به بيزارى جستن از اينها و لعنت فرستادن بر ايشان و بوسيله دوست داشتن پيامبرت و خاندان‏

نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ اَلسَّلامُ.

پيامبرت كه بر او و بر ايشان سلام باد


پس مى‏گوئى صد مرتبه:


اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ

 خدايا لعنت كن نخستين‏

ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى‏ ذلِكَ، اَللّهُمَ‏

ستمگرى را كه بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرين كسى كه او را در اين زور و ستم پيروى كرد خدايا

الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى‏ جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ، وَشايَعَتْ وَبايَعَتْ وَتابَعَتْ‏

لعنت كن بر گروهى كه پيكار كردند با حسين‏عليه السلام و همراهى كردند و پيمان بستند و از هم پيروى كردند

عَلى‏ قَتْلِهِ، اَللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً.

براى كشتن آن حضرت خدايا لعنت كن همه آنها را


پس مى‏گوئى صد مرتبه:


اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

سلام بر تو اى‏

اَبا عَبْدِ اللَّهِ، وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتى‏ حَلَّتْ بِفِنآئِكَ، عَلَيْكَ مِنّى‏ سَلامُ اللَّهِ‏

ابا عبداللّه و بر روانهائى كه فرود آمدند به آستانت، بر تو از جانب من سلام خدا باد

[اَبَداً] ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى‏

هميشه تا من زنده‏ام و برپا است شب و روز و قرار ندهد اين زيارت را خداوند آخرين بار

لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ، وَعَلى‏ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَعَلى‏

زيارت من از شما سلام بر حسين و بر على بن الحسين و بر

اَوْلادِ الْحُسَيْنِ، وَعَلى‏ اَصْحابِ الْحُسَيْنِ. * پس مى‏گوئى: اَللّهُمَّ خُصَ‏

فرزندان حسين و بر اصحاب و ياران حسين  * * * * * * خدايا مخصوص گردان‏

اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى‏، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً، ثُمَّ الثَّانِىَ وَالثَّالِثَ وَالرَّابِعَ،

نخستين ستمگر را به لعنت من و آغاز كن بدان لعن اولى را و سپس دومى و سومى و چهارمى را

اَللَّهُمَّ الْعَنْ يَزيدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيادٍ وَابْنَ مَرْجانَةَ،

خدايا لعنت كن يزيد را در مرتبه پنجم و لعنت كن عبيداللّه پسر زياد و پسر مرجانه را

وَعُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَشِمْراً، وَآلَ اَبى‏ سُفْيانَ وَآلَ زِيادٍ وَآلَ مَرْوانَ، اِلى‏

و عمر بن سعد و شمر و دودمان ابوسفيان و دودمان زياد و دودمان مروان را تا

يَوْمِ الْقِيمَةِ.

روز قيامت


پس به سجده مى‏روى ومى‏گوئى:

 

اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ

خدايا مخصوص تو است ستايش‏

الشَّاكِرينَ لَكَ عَلى‏ مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ عَظيمِ رَزِيَّتى‏، اَللّهُمَ‏

سپاسگزاران تو بر مصيبت‏زدگى آنها، ستايش خداى را بر بزرگى مصيبتم خدايا

ارْزُقْنى‏ شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى‏ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ‏

روزيم گردان شفاعت حسين‏عليه السلام را در روز ورود (به صحراى قيامت) و ثابت بدار گام راستيم را در نزد خودت‏

مَعَ‏الْحُسَيْنِ،وَاَصْحابِ الْحُسَيْنِ، الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ.

با حسين‏عليه السلام و ياران حسين آنانكه بى‏دريغ دادند جان خود را در راه حسين عليه‏السلام

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:8 توسط زهرا الیکائی| |

 

 اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمينَ،

ستايش خاص خدا پروردگار جهانيان است‏

 وَصَلَّى اللَّهُ عَلى‏ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَآلِهِ، وَسَلَّمَ تَسْليماً، اَللّهُمَّ لَكَ‏

و درود خدا بر آقاى ما محمد پيامبرش و بر آل او و سلام كاملى بر ايشان باد خدايا از آن تو است‏

 الْحَمْدُ عَلى‏ ما جَرى‏ بِهِ قَضآئُكَ فى‏ اَوْلِيآئِكَ، الَّذينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ‏

ستايش بر آنچه جارى شد بدان قضا و قدر تو درباره بندگان مقربت آنانكه خالص گردانيدى آنان را

 لِنَفْسِكَ وَدينِكَ، اِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَكَ مِنَ النَّعيمِ الْمُقيمِ،

براى خود و دين خود چون انتخاب كردى براى آنها آن نعمت شايان و پايدارى كه نزد تو است‏

 الَّذى‏ لا زَوالَ لَهُ وَلاَ اضْمِحْلالَ، بَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فى‏

آن نعمتى كه زوال و نابودى برايش نيست، (و اين) پس از آنى (بود كه) با آنها شرط كردى تا كناره گيرند از

 دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ،

درجات (و رياستهاى) اين دنياى پست و از زيب و زيورش و آنها نيز اين شرط تو را پذيرفتند

 وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفآءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ، وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِىَّ،

و تو نيز وفاى آنان را به اين شرط دانستى و پذيرفتيشان و مقرب درگاهشان كردى و مقرر داشتى از پيش براى ايشان نامى بلند

 وَالثَّنآءَ الْجَلِىَّ، وَاَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلآئِكَتَكَ، وَكَرَّمْتَهُمْ‏بِوَحْيِكَ،

و ثنائى آشكار و فرو فرستادى برايشان فرشتگانت را و گرامى داشتى آنان را به وحى خود

 وَرَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ، وَجَعَلْتَهُمُ الذَّريعَةَ اِلَيْكَ، وَالْوَسيلَةَ اِلى‏ رِضْوانِكَ،

و ياريشان كردى به علم خود و قرارشان دادى واسطه درگاهت و وسيله‏اى بسوى خوشنوديت‏

 فَبَعْضٌ اَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ اِلى‏ اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها، وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فى‏

پس برخى را در بهشت جا دادى تا آنگاه كه از آنجا بيرونش آوردى و برخى را در كشتى خود سوار كردى‏

 فُلْكِكَ وَنَجَّيْتَهُ وَمَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِرَحْمَتِكَ، وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ‏

و او و همراهانش را كه ايمان آورده بودند به مهر خود از هلاكت نجات دادى و برخى را براى خود

 لِنَفْسِكَ خَليلاً، وَسَئَلَكَ لِسانَ صِدْقٍ فِى الْأخِرينَ فَاَجَبْتَهُ، وَجَعَلْتَ‏

خليل گرفتى و او از تو درخواست كرد نام نيك را در امتهاى آينده و تو اجابت كردى و نام او را

 ذلِكَ عَلِيّاً، وَبَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْليماً، وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيهِ‏

بلند گرداندى و با برخى از ميان درخت بطور مخصوصى سخن گفتى و براى او برادرش را

 رِدْءاً وَوَزيراً، وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيْرِ اَبٍ، وَآتَيْتَهُ الْبَيِّناتِ، وَاَيَّدْتَهُ‏

ياور و وزير گردانيدى و برخى را بدون پدر بوجود آوردى و نشانه‏هاى آشكارى به او دادى‏

 بِرُوحِ الْقُدُسِ، وَكُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً، وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَتَخَيَّرْتَ‏

و به روح القدس (جبرئيل) يارى فرمودى و براى همه آنها دين و قانونى مقرر داشتى و برايش طريقه و برنامه‏اى قرار دادى‏

 لَهُ اَوْصِيآءَ مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ اِلى‏ مُدَّةٍ، اِقامَةً لِدينِكَ،

و اوصيائى براى او انتخاب كردى تا يكى پس از ديگرى نگهبان باشد از زمانى تا زمانى تا برپا ماند دين تو

 وَحُجَّةً عَلى‏ عِبادِكَ، وَلِئَلاَّ يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّه، وَيَغْلِبَ الْباطِلُ‏

و حجتى باشند بر بندگانت و تا زائل نگردد (دين) حق از جاى خود و تا پيروز نگردد باطل‏

 عَلى‏ اَهْلِهِ، وَلا يَقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَيْنا رَسُولاً مُنْذِراً، وَاَقَمْتَ لَنا

بر اهل حق و كسى نگويد چرا نفرستادى بسوى ما پيامبرى كه ما را بترساند و چرا بپا نداشتى‏

 عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْزى‏، اِلى‏ اَنِ انْتَهَيْتَ‏

پرچمى راهنما تا پيروى كنيم از آيات تو پيش ازآنكه خوار و رسوا گرديم تا اينكه رساندى‏

 بِالْأَمْرِ اِلى‏ حَبيبِكَ وَنَجيبِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَكانَ كَمَا

كار را بدست حبيب خود و برگزيده‏ات (حضرت) محمد صلى اللّه عليه و آله و او چنان بود كه او را

 انْتَجَبْتَهُ سَيِّدَ مَنْ‏خَلَقْتَهُ، وَصَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَيْتَهُ، وَاَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَيْتَهُ،

برگزيدى بزرگ آفريدگانت و برگزيده برگزيدگانت و برترين انتخاب شدگانت‏

 وَاَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ، قَدَّمْتَهُ عَلى‏ اَنْبِيآئِكَ، وَبَعَثْتَهُ اِلَى الثَّقَلَيْنِ مِنْ‏

و گرامى‏ترين معتمدين تو بود و او را بر پيمبرانت مقدم داشتى و بسوى جن و انس از

 عِبادِكَ، وَاَوْطَاْتَهُ مَشارِقَكَ وَمَغارِبَكَ، وَسَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ، وَعَرَجْتَ‏

بندگانت مبعوث فرمودى و مشرقها و مغربهاى عالم را زير پايش گذاردى و براق را مسخر او گرداندى‏

 بِرُوْحِهِ [بِهِ‏] اِلى‏ سَمآئِكَ، وَاَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما كانَ وَما يَكُونُ اِلَى انْقِضآءِ

و به آسمان خود او را بالا بردى و علم گذشته و آينده را تا هنگام پايان‏

 خَلْقِكَ، ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ، وَحَفَفْتَهُ بِجَبْرَئيلَ وَميكآئيلَ، وَالْمُسَوِّمينَ‏

آفرينش به اوسپردى آنگاه او را بوسيله ترس و رعب (در دل‏دشمنش) يارى كردى و گرداگردش جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان‏

 مِنْ مَلآئِكَتِكَ، وَوَعَدْتَهُ اَنْ تُظْهِرَ دينَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ‏

نشاندارت را واداشتى و به او وعده دادى كه دينش را بر همه دينها پيروز گردانى اگرچه مشركان‏

 الْمُشْرِكُونَ، وَذلِكَ بَعْدَ اَنْ بَوَّئْتَهُ مُبَوَّءَ صِدْقٍ مِنْ اَهْلِهِ، وَجَعَلْتَ لَهُ‏

خوش نداشته باشند، و اين جريان پس از آنى بود كه جايگيرش كردى در جايگاه راستى از خاندانش (يعنى آنان را براى حفظ

 وَلَهُمْ اَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ، لَلَّذى‏ بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمينَ،

دينش معين كردى) و قرار دادى براى او و خاندانش نخستين خانه‏اى را كه براى مردم بنا شد كه مكه است و مايه بركت و موجب‏

 فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ، مَقامُ اِبْراهيمَ، وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً، وَقُلْتَ «اِنَّما يُريدُ

راهنمايى جهانيان است و درآن نشانه‏هاى آشكارى است چون مقام ابراهيم و هر كه در آن درآيد ايمن است، و فرمودى: «جز اين‏

 اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»، ثُمَّ جَعَلْتَ‏

نيست كه خدا اراده فرموده تا دور كند از شما خاندان پليدى را و بخوبى شما را پاك گرداند» آنگاه‏

 اَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فى‏ كِتابِكَ، فَقُلْتَ قُلْ لا

مزد محمد را - كه درودهاى تو بر او و آلش باد - دركتاب خود دوستى و مودت ايشان قراردادى و فرمودى: «بگو من‏

 اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى‏، وَقُلْتَ ما سَئَلْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ

از شما براى رسالت مزدى نخواهم جز دوستى خويشانم» و فرمودى: «آنچه مزد از شما خواستم‏

 فَهُوَلَكُمْ وَقُلْتَ ما اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِلاَّ مَنْ‏شآءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلى‏

آن هم بسود شما است» و فرمودى: «من از شما براى رسالت مزدى نخواهم مگر كسى كه بخواهد بسوى پروردگار خويش‏

 رَبِّهِ سَبيلاً، فَكانُوا هُمُ السَّبيلَ اِلَيْكَ، وَالْمَسْلَكَ اِلى‏ رِضْوانِكَ، فَلَمَّا

راهى پيش گيرد» و اينها بودند آن راه بسوى تو و طريقه سلوك بسوى خوشنوديت و چون‏

 انْقَضَتْ اَيَّامُهُ، اَقامَ وَلِيَّهُ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِما

روزگار آن حضرت سپرى شد برگماشت على بن ابيطالب را - كه درودهاى تو بر هر دوى آنها

 وَآلِهِما هادِياً، اِذْ كانَ هُوَ الْمُنْذِرَ، وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ، فَقالَ وَالْمَلَأُ اَمامَهُ‏

و بر آلشان باد - براى راهنمائى زيرا كه آن جناب بيم‏دهنده و راهنماى هر ملتى بود، و در همين باره در برابر مردمى‏

 مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَعادِ مَنْ عاداهُ‏

كه‏نزدش حاضربودند فرمود: هر كه من مولا و سرپرست اويم على مولا و سرپرست او است خدايا دوست دار هر كه دوستش دارد

 وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَقالَ مَنْ كُنْتُ اَ نَا نَبِيَّهُ فَعَلِىٌ‏

و دشمن  دار هر كه دشمنش باشد و يارى كن هر كه ياريش كند و خوار كن هر كه دست از ياريش بردارد، و فرمود: هر كه من پيامبر

 اَميرُهُ، وَقالَ اَ نَا وَعَلِىٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ، وَسائِرُالنَّاسِ مِنْ شَجَرٍ

او هستم على امير و فرمانرواى او است، و فرمود: من و على هر دو از يك درخت هستيم و ساير مردم از درختهاى‏

 شَتّى‏، وَاَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى‏، فَقال لَهُ اَنْتَ مِنّى‏ بِمَنْزِلَةِ

متفرقى هستند، و رتبه او را نسبت به خود چون رتبه هارون نسبت به موسى قرار داد و بدو فرمود: مقام تو

 هارُونَ مِنْ مُوسى‏، اِلاَّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى‏، وَزَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيِّدَةَ نِسآءِ

در پيش من مانند مقام هارون است از موسى جز اينكه پيامبرى پس از من نيست و تزويج كرد به او دخترش بانوى زنان‏

 الْعالَمينَ، وَاَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ لَهُ، وَسَدَّ الْأَبْوابَ اِلاَّ بابَهُ، ثُمَ‏

جهانيان را وحلال‏كرد براى او از مسجدش آنچه براى خود او حلال بود، و ببست درهاى مسجد را جزدرخانه على را، سپس‏

 اَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَحِكْمَتَهُ، فَقالَ اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِىٌّ بابُها، فَمَنْ اَرادَ

علم و حكمت خود را به او سپرد و فرمود: من شهر علمم و على دَرِ آن شهر است پس هر كه خواهد بدين‏

 الْمَدينَةَ وَالْحِكْمَةَ فَلْيَاْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ اَنْتَ اَخى‏ وَوَصِيّى‏

شهر درآيد و حكمت خواهد بايد از دَرِ آن درآيد، سپس فرمود: توئى برادر من و وصى من‏

 وَوارِثى‏، لَحْمُكَ مِنْ لَحْمى‏، وَدَمُكَ مِنْ دَمى‏، وَسِلْمُكَ سِلْمى‏،

و وارث من گوشتت از گوشت من و خونت از خون من است صلح تو صلح من‏

 وَحَرْبُكَ حَرْبى‏، وَالْأيمانُ مُخالِطٌ لَحْمَكَ وَدَمَكَ، كَما خالَطَ لَحْمى‏

و جنگ تو جنگ من است و ايمان با گوشت و خون تو آميخته شده چنانچه با گوشت‏

 وَدَمى‏، وَاَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَليفَتى‏ وَاَنْتَ تَقْضى‏ دَيْنى‏، وَتُنْجِزُ

و خون من آميخته و تو در فرداى محشر بر سر حوض (كوثر) جانشين منى و تو مى‏پردازى قرض مرا و وفا مى‏كنى‏

 عِداتى‏، وَشيعَتُكَ عَلى‏ مَنابِرَ مِنْ نُورٍ، مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلى‏

به وعده‏هاى من و شيعيانت بر منبرهائى از نور با روهاى (نورانى و) سفيد در بهشت اطراف‏

 فِى‏الْجَنَّةِ، وَهُمْ جيرانى‏، وَلَوْلا اَنْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ‏

منند و آنها همسايگان منند و اگر تو نبودى - اى على - مؤمنان پس از من شناخته نمى‏شدند،

 بَعْدى‏، وَكانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَنُوراً مِنَ الْعَمى‏، وَحَبْلَ اللَّهِ‏

و آن جناب پس از رسول خدا راهنماى گمراهى و روشنائى از كورى جهالت و رشته محكم خدا

 الْمَتينَ، وَصِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ، لا يُسْبَقُ بِقَرابَةٍ فى‏ رَحِمٍ، وَلا بِسابِقَةٍ فى‏

و راه راست او بود، كسى پيشى نگرفت بر او در نزديكى خويشاوندى به رسول خدا و نه از نظر سابقه در

 دينٍ، وَلا يُلْحَقُ فى‏ مَنْقَبَةٍ مِنْ مَناقِبِهِ، يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ‏

دين و نه كسى توانست در يكى از منقبتها به او برسد، همانند رسول خدا بود - كه درود خدا

 عَلَيْهِما وَآلِهِما، وَيُقاتِلُ عَلَى التَّاْويلِ، وَلا تَاْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لآئِمٍ،

بر هر دوى ايشان باد - و او بود كه بر طبق تأويل و باطن قرآن مى‏جنگيد و درباره خدا باكى از سرزنش ملامت‏كنندگان‏

 قَدْ وَتَرَ فيهِ صَناديدَ الْعَرَبِ، وَقَتَلَ اَبْطالَهُمْ، وَناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَاَوْدَعَ‏

نداشت در راه خدا خون بزرگان عرب را به خاك ريخت و دلاورانشان را بكشت و با گرگانشان در افتاد و همين سبب شد

 قُلُوبَهُمْ اَحْقاداً، بَدْرِيَّةً وَخَيْبَرِيَّةً وَحُنَيْنِيَّةً وَغَيْرَهُنَّ، فَاَضَبَّتْ عَلى‏

در دلهاى ايشان كينه‏ها بگذارد كينه‏هاى جنگ بدر و خيبر و حنين و غير آنها پس دشمنى او را

 عَداوَتِهِ، وَاَكَبَّتْ عَلى‏ مُنابَذَتِهِ، حَتّى‏ قَتَلَ النَّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ‏

به دل گرفتند و به جنگ و مخالفت با او برخاستند تا كشتار كرد با پيمان شكنان (طلحه و زبير و همراهان) و زورگويان‏

 وَالْمارِقينَ، وَلَمَّا قَضى‏ نَحْبَهُ، وَقَتَلَهُ اَشْقَى الْأخِرينَ يَتْبَعُ اَشْقَى‏

(معاويه و همدستانش) و از دين بيرون رفتگان (اصحاب نهروان) و چون درگذشت و شقى‏ترين مردم پسينيان كه پيروى‏

 الْأَوَّلينَ، لَمْ يُمْتَثَلْ اَمْرُرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فِى الْهادينَ‏

كرد از شقى ترين پيشينيان او را كشت امتثال نشد از دستور رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه در باره راهنمايان دين‏

 بَعْدَ الْهادينَ، وَالْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلى‏ مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَةٌ عَلى‏ قَطيعَةِ رَحِمِهِ،

يكى پس از ديگرى فرموده بود و امت پافشارى بر دشمنى آن حضرت كردند و گرد آمدند براى قطع رحم او

 وَاِقْصآءِ وُلْدِهِ، اِلَّا الْقَليلَ مِمَّنْ وَفى‏ لِرِعايَةِ الْحَقِّ فيهِمْ، فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ،

و تبعيد كردن (و آواره ساختن) فرزندانش جز اندكى از كسانى كه وفا كردند در رعايت كردن حق در ايشان و در نتيجه جمعى كشته‏

 وَسُبِىَ مَنْ سُبِى، وَاُقْصِىَ مَنْ اُقْصِىَ، وَجَرَى الْقَضآءُ لَهُمْ بِمايُرْجى‏

و گروهى اسير و دسته‏اى از وطن آواره گشتند و قلم تقدير و قضا طورى بر ايشان جارى شد

 لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ، اِذْ كانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشآءُ مِنْ عِبادِهِ،

كه اميد پاداش نيك در آن مى‏رود زيرا (كره) زمين از خدا است و به هر كه از بندگانش كه بخواهد آن را ارث دهد

 وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ وَسُبْحانَ رَبِّنا اِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً، وَلَنْ‏

و بدو واگذارد و سرانجام از آنِ پرهيزكاران است و منزه است پروردگار ما كه حتماً وعده پروردگارمان انجام شدنى است‏

 يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ، فَعَلَى الْأَطائِبِ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ‏

و خدا خلف وعده نمى‏كند و او است نيرومند فرزانه پس بر پاكيزگان از خاندان‏

 مُحَمَّدٍ وَعَلِىٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِما وَآلِهِما فَلْيَبْكِ الْباكُونَ، وَاِيَّاهُمْ‏

محمد و على - درود خدا بر هر دو ايشان و آلشان باد - بايد گريه كنندگان بگريند و بر آنها

 فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ، وَلِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوعُ، وَلْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ،

بايد زارى كنندگان زارى كنند و براى امثال آنها بايد اشكها روان گردد و فرياد زنندگان فرياد زنند

 وَيَضِجُّ الضَّآجُّونَ، وَيَعِجَّ الْعآجُّوَن، اَيْنَ الْحَسَنُ اَيْنَ الْحُسَيْنُ، اَيْنَ‏

و شيون كنندگان شيون كنند و خروش كنندگان خروش سر دهند كجاست حسن؟ و كجاست حسين؟ و كجايند

 اَبْنآءُ الْحُسَيْنِ، صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَصادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، اَيْنَ السَّبيلُ‏

فرزندان حسين؟ شايسته‏اى پس از شايسته ديگر و راستگوئى پس از راستگوى ديگر كجاست آن راه حق‏

 بَعْدَ السَّبيلِ، اَيْنَ الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ، اَيْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ، اَيْنَ‏

پس از راه ديگر؟ كجايند برگزيدگان (خدائى) هر يك پس از ديگرى؟ كجايند خورشيدهاى تابان؟ كجايند

 الْأَقْمارُ الْمُنيرَةُ، اَيْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ، اَيْنَ اَعْلامُ الدّينِ وَقَواعِدُ الْعِلْمِ،

ماههاى نور افشان؟ كجايند اختران فروزان؟ كجايند بزرگان دين و پايه‏هاى دانش؟

 اَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ الَّتى‏ لا تَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِيَةِ اَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ‏

كجا است بجامانده خدا كه بيرون از خاندان عترت راهنما(ى رسول خدا) نيست؟ كجاست آنكه‏آماده‏شده براى ريشه‏كن‏

 دابِرِ الظَّلَمَةِ، اَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَاْلعِوَجِ، اَيْنَ الْمُرْتَجى‏

ساختن ستمگران؟ كجاست آنكه چشم براهش هستند براى راست كردن نادرستيها و كجيها؟ كجاست‏

 لِأِزالَةِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ، اَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ الْفَرآئِضِ و َالسُّنَنِ،

آن مايه اميد براى از بين بردن ستم و تجاوز؟ كجاست آنكه ذخيره شده براى نو كردن فريضه‏ها و سنتهاى دين؟

 اَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِأِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّريعَةِ، اَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِأِحْيآءِ الْكِتابِ‏

كجاست آن كس كه انتخاب گشته براى برگرداندن كيش و آئين؟ كجاست آنكه آرزويش داريم براى زنده كردن قرآن‏

 وَحُدُودِهِ، اَيْنَ مُحْيى‏ مَعالِمِ‏الدّينِ وَاَهْلِهِ، اَيْنَ قاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدينَ،

و حدود آن؟ كجاست زنده كننده آثار دين و اهل دين؟ كجاست درهم شكننده شوكت زورگويان؟

 اَيْنَ هادِمُ اَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَالنِّفاقِ، اَيْنَ مُبيدُ اَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْيانِ‏

كجاست ويران كننده بناهاى شرك و دو روئى؟ كجاست نابود كننده اهل فسق و گناه‏

 وَالطُّغْيانِ، اَيْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ، اَيْنَ طامِسُ آثارِ الزَّيْغِ‏

و طغيان؟ كجاست آنكه شاخه‏هاى گمراهى و اختلاف را ببرد؟ كجاست محو كننده آثار كجروى‏

 وَالْأَهْوآءِ، اَيْنَ قاطِعُ حَبآئِلِ الْكِذْبِ وَالْأِفْتِرآءِ، اَيْنَ مُبيدُ الْعُتاةِ

و هوا و هوسها؟ كجاست پاره كننده دامهاى دروغ و بهتان؟ كجاست نابود كننده سركشان‏

 وَالْمَرَدَةِ،اَيْنَ مُسْتَاْصِلُ اَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْليلِ وَالْأِلْحادِ، اَيْنَ مُعِزُّ

و متمردان؟ كجاست ريشه كن كننده ستيزه جويان و گمراهان و بى‏دينان؟ كجاست عزت بخش‏

 الْأَوْلِيآءِ وَمُذِلُّ الْأَ عْدآءِ، اَيْنَ جامِعُ الْكَلِمَةِ عَلَى‏التَّقْوى‏، اَيْنَ بابُ اللَّهِ‏

دوستان و خوار كننده دشمنان؟ كجاست گردآورنده سخنان بر پرهيزكارى؟ كجاست آن درگاه خداوند

 الَّذى‏ مِنْهُ يُؤْتى‏، اَيْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى‏ اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِيآءُ، اَيْنَ السَّبَبُ‏

كه از آنجا بسوى خدا روند؟ كجاست آن آئينه خدائى كه بسويش توجه كنند اولياء؟ كجاست آن سبب خدائى‏

 الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَالسَّمآءِ، اَيْنَ صاحِبُ يَوْمِ الْفَتْحِ وَناشِرُ رايَةِ

كه پيوست است ميان زمين و آسمان؟ كجاست آن فرمانرواى روز فتح و پيروزى و برافرازنده پرچم‏

 الْهُدى‏، اَيْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا، اَيْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ‏

هدايت و راهنمائى؟ كجاست گردآورنده شايستگى و خوشنودى (حق)؟ كجاست خواهنده خون‏

 الْأَنْبِيآءِ وَاَبْنآءِ الْأَنْبِيآءِ، اَيْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلآءَ، اَيْنَ‏

پيمبران و فرزندان پيمبران؟ كجاست خواهنده خون كشته كربلا؟ كجاست آن‏

 الْمَنْصُورُ عَلى‏ مَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْهِ وَافْتَرى‏، اَيْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذى‏ يُجابُ‏

يارى شده و پيروزمند بر كسانى‏كه بر او ستم كردند و دروغ بستند؟ كجاست آن درمانده‏اى كه چون دعا كند

 اِذا دَعى‏، اَيْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى‏، اَيْنَ ابْنُ النَّبِىِ‏

به اجابت رسد كجاست صدر مخلوقات عالم آن نيكوكار با تقوى؟ كجاست فرزند پيامبر

 الْمُصْطَفى‏، وَابْنُ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى‏، وَابْنُ خَديجَةَ الْغَرَّآءِ، وَابْنُ فاطِمَةَ

برگزيده و فرزند على مرتضى و فرزند خديجه روشن سيما و فرزند فاطمه‏

 الْكُبْرى‏، بِاَبى‏ اَنْتَ وَاُمّى‏ وَنَفْسى‏ لَكَ‏الْوِقآءُ وَالْحِمى‏، يَا بْنَ السَّادَةِ

كبرى؟ پدر و مادرم بفدايت و خودم بلاگردان و سپر پيش روى تو باشم اى فرزند بزرگان‏

 الْمُقَرَّبينَ، يَا بْنَ النُّجَبآءِ الْأَكْرَمينَ، يَا بْنَ الْهُداةِ الْمَهْدِيّينَ، يَا بْنَ‏

مقرب درگاه حق اى فرزند نجيبان گرامى اى فرزند راهنمايان راه يافته اى فرزند

 الْخِيَرَةِ الْمُهَذَّبينَ يَا بْنَ الْغَطارِفَةِ الْأَنْجَبينَ، يَا بْنَ الْأَطآئِبِ‏

نيكان پاكيزه اى فرزند گراميان برگزيده اى فرزند پاكان‏

 الْمُطَهَّرينَ، يَا بْنَ الْخَضارِمَةِ الْمُنْتَجَبينَ، يَا بْنَ الْقَماقِمَةِ الْأَكْرَمينَ، يَا

,

ساعت 20:9 توسط زهرا الیکائی| |

للّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ‏

خدايا باش براى ولى خود

الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى‏ ابآئِهِ، فى‏

حضرت حجت فرزند امام حسن عسكرى درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد در

هذِهِ السَّاعَةِ، وَفى‏ كُلِّ ساعَةٍ، وَلِيّاً وَحافِظاً، وَقآئِداً وَناصِراً، وَدَليلاً

اين ساعت و در هر ساعت يار و مددكار و نگهبان و رهبر و ياور و راهنما

وَعَيْناً، حَتّى‏ تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً، وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً و مى‏خوانى نيز

و ديده‏بان تا او را از روى ميل و رغبت مردم در روى زمين سكونت دهى و بهره‏مندش سازى زمانى دراز

 

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:9 توسط زهرا الیکائی| |

به نام خداى بخشاينده مهربان‏

  لَكَ الْحَمْدُ يا ذَاالْجُودِ وَالْمَجْدِوَالْعُلى‏

تَبارَكْتَ تُعْطى‏ مَنْ تَشاءُ وَتَمْنَعُ‏

 ستايش تورا است اى صاحب جود و بزرگى و بلندى‏

بزرگى‏تو را است كه بهر كه خواهى بدهى و يا بازگيرى‏

 اِلهى‏ وَخَلاَّقى‏ وَحِرْزى‏ وَمَوْئِلى‏

اِلَيْكَ لَدَى الْإِعْسارِ وَالْيُسْرِ اَفْزَعُ‏

 اى معبود و آفريدگار و پناه و نگهدار من بدرگاه‏

تو در سختى و آسانى پناه برم‏

 اِلهى‏ لَئِنْ جَلَّتْ وَجَمَّتْ خَطيئَتى‏

فَعَفْوُكَ عَنْ ذَ نْبى‏ اَجَلُّ وَاَوْسَعُ‏

 خدايا اگر خطايم بزرگ و زياد است‏

ولى گذشت تو از گناه من بزرگتر و وسيعتر است‏

 اِلهى‏ لَئِنْ اَعْطَيْتُ نَفْسِىَ سُؤْلَها

فَها اَنَا فى‏ رَوْضِ النَّدامَةِ اَرْتَعُ‏

 خدايا اگر من از خواهش نفس پيروى كنم‏

پس در آن حال من در چراگاه پشيمانى مى‏چرم‏

 اِلهى‏ تَرى‏ حالى‏ وَفَقْرى‏ وَفاقَتى‏

وَاَنْتَ مُناجاتِى الخَفِيَّةَ تَسْمَعُ‏

 خدايا خود تو حال من و ندارى و تهيدستيم را بينى‏

و تو رازهاى پنهان مرا مى‏شنوى‏

 اِلهى‏ فَلا تَقْطَعْ رَجآئى‏ وَلا تُزِغْ‏

فُؤادى‏ فَلى‏ فى‏ سَيْبِ جُودِكَ مَطْمَعٌ‏

 خدايا پس اميدم را قطع مكن و منحرف مساز

به نوميدى دلم را كه من طمعكار باران سخايت‏هستم‏

 اِلهى‏ لَئِنْ خَيَّبْتَنى‏ اَوْ طَرَدْتَنى‏

فَمَنْ ذَااَّلذى‏ اَرْجُو وَمَنْ ذا اُشَفِّعُ‏

 خدايا اگر نوميدم سازى يا از درگاهت برانى‏

پس به چه كسى اميد داشته باشم و كه را شفيع‏گردانم‏

 اِلهى‏ اَجِرْنى‏ مِنْ عَذابِكَ اِنَّنى‏

اَسيرٌ ذَليلٌ خائِفٌ لَكَ اَخْضَعُ‏

 خدايا از عذاب خود پناهم ده كه براستى من‏

اسير و خوار و ترسان و خاضع درگاه توام‏

 اِلهى‏ فَآنِسْنى‏ بِتَلْقِينِ حُجَّتى‏

اِذا كانَ لى‏ فِى الْقَبْرِ مَثْوَىً وَمَضْجَعٌ‏

 خدايا بوسيله تلقين دليل و حجتم با من انس گير

در آن هنگام كه در گور منزل و مأوى گيرم‏

 اِلهى‏ لَئِنْ عَذَّبْتَنى‏ اَلْفَ حِجَّةٍ

فَحَبْلُ رَجآئى‏ مِنْكَ لا يَتَقَطَّعُ‏

 خدايا اگر هزار سال مرا عذاب كنى ولى‏

باز رشته اميد من از درگاه تو قطع نمى‏شود

 اِلهى‏ اَذِقْنى‏ طَعْمَ عَفْوِكَ يَوْمَ لا

بَنُونَ وَلا مالٌ هُنا لِكَ يَنْفَعُ‏

 خدايا مزه گذشتت را به من بچشان در آن‏روز

كه نه فرزندان و نه مال در آنجا سود بخشد

 اِلهى‏ لَئِنْ لَمْ تَرْعَنى‏ كُنْتُ ضائِعاً

وَاِنْ كُنْتَ تَرْعانى‏ فَلَسْتُ اُضَيَّعُ‏

 خدايا اگر تو مراعاتم نكنى يكسره از بين رفته‏ام‏

و اگر تو مراعاتم كنى ضايع نگردم‏

 اِلهى‏ اِذا لَمْ تَعْفُ عَنْ غَيْرِ مُحْسِنٍ‏

فَمَنْ لِمُسى‏ءٍ بِالْهَوى‏ يَتَمَتَّعُ‏

 خدايا اگر بنا شود جز از نيكوكار نگذرى‏

پس كيست اميد گنهكارى كه به هواى نفس كامرانى‏كرده‏

 اِلهى‏ لَئِنْ فَرَّطْتُ فى‏ طَلَبِ التُّقى‏

فَها اَنَا اِثْرَ الْعَفْوِ اَقْفُو وَاَتْبَعُ‏

 خدايا اگر در جستجوى پرهيزكارى كوتاهى كردم‏

ولى اينك بدنبال گذشت تو مى‏گردم و آنرامى‏جويم‏

 اِلهى‏ لَئِنْ اَخْطاْتُ جَهْلاً فَطالَما

رَجَوْتُكَ حَتّى‏ قيلَ ما هُوَ يَجْزَعُ‏

 خدايا اگر از روى نادانى خطا كردم پس چه بسيار اميدوار

به تو بوده‏ام بطورى كه درباره‏ام گفتند باك ندارد

 اِلهى‏ ذُنُوبى‏ بَذَّتِ الطَّوْدَ وَاْعتَلَتْ‏

وَصَفْحُكَ عَنْ دَنْبى‏ اَجَلُّ وَاَرْفَعُ‏

 خدايا گناهانم برتر و بلندتر از كوههاى بزرگ گشته‏

ولى چشم‏پوشى تو از گناه من بزرگتر و برتر است‏

 اِلهى‏ يُنَحّى‏ ذِكْرُ طَوْلِكَ لَوْعَتى‏

وَذِكْرُ الْخَطايَا الْعَيْنَ مِنّى‏ يُدَمِّعُ‏

 خدايا ياد بخشش تو سوز درونم را بِبَرد

و ياد گناهان چشمانم را اشگبار كند

 اِلهى‏ اَقِلْنى‏ عَثْرَتى‏ وَامْحُ‏حَوْبَتى‏

فَاِنّى‏ مُقِرٌّ خائِفٌ مُتَضَرِّعٌ‏

 خدايا لغزشم را ببخش و گناهم را محو كن‏

زيرا كه من به گناه اقرار داشته و ترسان و نالانم‏

 اِلهى‏ اَنِلْنى‏ مِنْك رَوْحاً وَراحَةً

فَلَسْتُ سِوى‏ اَبْوابِ فَضْلِكَ اَقْرَعُ‏

 خدايا صفا و آسايشى از جانب خود به من ببخش‏

كه من جز درهاى فضل تو را نكوبم‏

 اِلهى‏ لَئِنْ اَقْصَيْتَنى‏ اَوْ اَهَنْتَنى‏

فَما حيلَتى‏ يا رَبِّ اَمْ كَيْفَ اَصْنَعُ‏

 خدايا اگر دورم كنى يا بى‏اعتنائيم كنى‏

پس ديگر چه‏چاره كنم پروردگارا و يا چه بكنم؟

 اِلهى‏ حَليفُ الْحُبِّ فى‏ اللَّيْلِ ساهِرٌ

يُناجى‏ وَيَدْعُو وَالْمُغَفَّلُ يَهْجَعُ

 خدايا آنكه با دوستى تو دست بگريبانست شب را همه بيدار

و در مناجات و دعا است ولى غافل يكسره درخواب‏

 اِلهى‏ وَهذَا الْخَلْقُ ما بَيْنَ نائِمٍ‏

وَمُنْتَبهٍ فى‏ لَيْلِهِ يَتَضَرَّعُ‏

 خدايا اين مردم هم يك دسته شبها خواب‏

و دسته‏اى بيدار و به تضرع مشغولند

 وكُلُّهُمُ يَرجُو نَوالَكَ راجِياً

لِرَحْمَتِكَ الْعُظْمى‏ وَفِى الْخُلْدِ يَطْمَعُ‏

 و همگى به اميد عطاى توأند و اميدوار

به رحمت بزرگ تو و طمع بهشت برين دارند

 اِلهى‏ يُمَنّينى‏ رَجآئى‏ سَلامَةً

وَقُبْحُ خَطيئاتِى‏ عَلَىَّ يُشَنِّعُ‏

 خدايا اميد من مرا آرزومند سلامتى مى‏كند

ولى زشتى گناهانم مرا به رسوايى تهديد مى‏كند

 اِلهى‏ فَاِنْ تَعْفُو فَعَفْوُكَ مُنْقِذى‏

وَاِلاَّ فَبِالذَّنْبِ الْمُدَمِّرِ اُصْرَعُ‏

 خدايا اگر بگذرى گذشت تو نجات بخش من است‏

وگرنه من با اين گناه مهلك به نابودى درافتم‏

 اِلهى‏ بِحَقِّ الْهاشِمىِّ مُحَمَّدٍ

وَحُرْمَةِ اَطْهارٍ هُمُ لَكَ خُضَّعٌ‏

 خدايا به حق محمد هاشمى‏

و به حرمت پاكانى كه به درگاهت خاضعند

 اِلهى‏ بِحَقِّ الْمُصْطَفى‏ وَابْنِ عَمِّهِ‏

وَحُرْمَةِ اَبْرارٍ هُمُ لَكَ خُشَّعٌ‏

 خدايا به حق محمد مصطفى و پسر عمويش (على)

و به حرمت نيكانى كه بدرگاهت خاشعند

 اِلهى‏ فَاَنْشِرْنى‏ عَلى‏ دينِ اَحْمَدٍ

مُنيباً تَقِيّاً قانِتاً لَكَ اَخْضَعُ‏

 خدايا مرا بر دين احمد در قيامت برانگيز

در حال انابه و پرهيزكارى و فروتنى و خضوع‏

 وَلا تَحْرِمَنّى‏ يا اِلهى‏ وَسَيِّدى‏

شَفاعَتَهُ الْكُبْرى‏ فَذاكَ الْمُشَفَّعُ‏

 و مرا محروم مكن اى معبود و آقايم از

آن شفاعت بزرگش كه شفاعت او پذيرفته است‏

 وَصَلِّ عَلَيْهِمْ ما دَعاكَ مُوَحِّدٌ

وَناجاكَ اَخْيارٌ بِبابِكَ رُكَّعٌ‏

 و درود فرست بر ايشان تا زمانى كه يكتاپرستى به درگاهت‏

دعا كند و نيكان با تو در مناجات و به‏درگاهت در ركوعند

 

 و نيز در صحيفه علويّه مناجاتى ديگر منظوم از آنحضرت نقل كرده كه اوّل آن يا سامِعَ الدّعاء است چون مشتمل بر كلمات مشكله و لغات غريبه بود وبنابر اختصار است ما آنرا ذكر ننموديم‏

 

    ثلاثَ كَلماتٍ مِنْ مَوُلانا عَلىّ‏عليه السلام فِى المُناجات‏

    سه جمله از سرور ما على‏عليه السلام در مناجات‏

 اِلهى‏ كَفى‏ بى‏ عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَكَ‏عَبْداً، وَكَفى‏ بى‏ فَخْراً اَنْ تَكُونَ لى‏

خدايا اين عزت مرا بس است كه بنده تو باشم و اين افتخار برايم بس است كه تو

 رَبّاً، اَنْتَ كَما اُحِبُّ فَاجْعَلْنى‏ كَما تُحِبُّ .

 پروردگار منى تو چنانى كه من خواهم مرا همچنان كن كه تو خواهى.

 

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:9 توسط زهرا الیکائی| |

زیارت جامعه کبیره

 

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ‏ بَيْتِ النُّبُوَّةِ،وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ، وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ وَمَعْدِنَ‏

سلام بر شما اى خاندان نبوت و جايگاه رسالت و مركز رفت و آمد فرشتگان و جاى فرود آمدن وحى (الهى) و معدن‏

 الرَّحْمَةِ، وَخُزَّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَاُصُولَ الْكَرَمِ، وَقادَةَ الْأُمَمِ،

رحمت (حق) و گنجينه‏داران دانش و سرحد نهائى بردبارى و اصول و اساس كرم و بزرگوارى و پيشوايان ملتها

 وَاَوْلِيآءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الْأَبْرارِ، وَدَعآئِمَ الْأَخْيارِ، وَساسَةَ الْعِبادِ،

و در اختيار دارندگان نعمتها و ريشه و اصول نيكان و استوانه‏هاى خوبان و زمامداران بندگان‏

 وَاَرْكانَ الْبِلادِ، وَاَبْوابَ الْأيمانِ، وَاُمَنآءَ الرَّحْمنِ، وَسُلالَةَ النَّبِيّينَ،

و پايه‏ها و ستونهاى شهرها و بلاد و درهاى ايمان و امينهاى خداى رحمان و نژاد پيمبران‏

 وَصَفْوَةَالْمُرْسَلينَ، وَعِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ،

و زبده (اولاد) رسولان و عترت انتخاب شدگان پروردگار جهانيان، و رحمت خدا و بركاتش (نيز بر آنها باد)

 اَلسَّلامُ عَلى‏ اَئِمَّةِ الْهُدى‏، وَمَصابيحِ الدُّجى‏ وَاَعْلامِ التُّقى‏، وَذَوِى‏

سلام بر پيشوايان هدايت و چراغهاى تاريكى و نشانه‏هاى پرهيزكارى و صاحبان‏

 النُّهى‏، وَاُولِى‏الْحِجى‏، وَكَهْفِ الْوَرى‏، وَوَرَثَةِ الْأَنْبِيآءِ، وَالْمَثَلِ الْأَعْلى‏،

خرد و دارندگان عقل و فطانت و پناهگاه مردمان و وارثان پيمبران ونمونه اعلاى (الهى)

 وَالدَّعْوَةِ الْحُسْنى‏، وَحُجَجِ اللَّهِ عَلى‏ اَهْلِ الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ وَالْأُولى‏،

و اهل دعوت نيكو (كه مردم را به خدا مى‏خوانند) و حجتهاى خدا بر اهل دنيا و آخرت و اين جهان‏

 وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَحآلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ، وَمَساكِنِ بَرَكَةِ

و رحمت خدا و بركاتش (نيز بر ايشان باد) سلام بر جايگاههاى شناسائى خدا و مسكنهاى بركت‏

 

 

 اللَّهِ، وَمَعادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ، وَحَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ، وَحَمَلَةِ كِتابِ اللَّهِ، وَاَوْصِيآءِ

خدا و كانهاى حكمت و فرزانگى خدا و نگهبانان راز خدا و حاملان كتاب خدا و اوصياء

 نَبِىِّ اللَّهِ، وَذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ،

پيامبر خدا و فرزندان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله، و رحمت خدا و بركاتش (نيز بر ايشان باد)

 اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللّهِ وَالْأَدِلاَّءِ عَلى‏ مَرْضاتِ اللّهِ،

سلام بر خوانندگان بسوى خدا و رهنمايان بسوى موجبات خوشنودى خدا

 وَالْمُسْتَقِرّينَ فى‏ اَمْرِ اللَّهِ، وَالتَّآمّينَ فى‏ مَحَبَّةِ اللَّهِ، وَالْمُخْلِصينَ فى‏

و استقرار يافتگان در فرمان خدا و كاملان در دوستى و محبت خدا و مخلصان در

 تَوْحيدِ اللَّهِ، وَالْمُظْهِرينَ لاَِمْرِ اللَّهِ وَنَهْيِهِ، وَعِبادِهِ الْمُكْرَمينَ، الَّذينَ لا

يگانه‏پرستى خدا و آشكار كنندگان امر و نهى خدا و بندگان گرامى خدا آنانكه پيشى نگيرند

 يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ، وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ‏

بر خداوند در گفتار و آنانكه بدستورش عمل كنند، و رحمت خدا و بركاتش (بر ايشان باد) سلام‏

 عَلَى الْأَئِمَّةِ الدُّعاةِ وَالْقادَةِ الْهُداةِ، وَالسَّادَةِ الْوُلاةِ، وَالذَّادَةِ الْحُماةِ،

بر امامان دعوت كننده (بحق) و پيشوايان راهنما و آقايان سرپرست و دفاع كنندگان و حاميان (از دين خدا)

 وَاَهْلِ الذِّكْرِ وَاُولِى الْأَمْرِ، وَبَقِيَّةِ اللَّهِ وَخِيَرَتِهِ، وَحِزْبِهِ وَعَيْبَةِ عِلْمِهِ،

و اهل ذكر و فرمانداران و نمايندگان خدا و برگزيدگان او و گروه او و گنجينه دانشش‏

 وَحُجَّتِهِ وَصِراطِهِ وَنُورِهِ وَبُرْهانِهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ اَشْهَدُ اَنْ لا

و حجت او و راه او و نور او و دليل روشن او، و رحمت خدا و بركاتش (بر ايشان باد) گواهى دهم كه نيست‏

 اِلهَ اِلَّا اللَّهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ كَما شَهِدَ اللَّهُ لِنَفْسِهِ، وَشَهِدَتْ لَهُ‏

معبودى جز خداى يگانه كه شريك ندارد چنانچه گواهى داده خدا براى خودش و گواهى دادند براى او

 مَلائِكَتُهُ، وَاُولُوا الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ، لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ‏

فرشتگانش و دانشمندان از خلق او معبودى نيست جز او كه نيرومند و فرزانه است‏

 وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ وَرَسُولُهُ الْمُرْتَضى‏، اَرْسَلَهُ‏

و گواهى دهم كه محمد بنده انتخاب شده او است و رسول پسنديده او است كه فرستاد او را

 بِالْهُدى‏ وَدينِ الْحَقِّ، لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ،

با هدايت و آئين حق تا پيروزش كند بر همه آئينها و گرچه خوش نداشته باشند مشركان‏

 وَاَشْهَدُ اَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ، الْمَعْصُومُونَ‏

و گواهى دهم كه شمائيد پيشوايان راهبر راه يافته معصوم‏

 الْمُكَرَّمُونَ، الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقوُنَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطيعُونَ لِلَّهِ،

گرامى مقرب پرهيزكار راستگوى زبده فرمانبرداران خدا

 الْقَوَّامُونَ بِاَمْرِهِ، الْعامِلُونَ بِاِرادَتِهِ، الْفآئِزُونَ بِكَرامَتِهِ، اِصْطَفاكُمْ‏

و قيام كنندگان به فرمانش و انجام دهندگان خواسته‏اش و آنانكه به مقام كرامت او رسيدند، برگزيدتان‏

 بِعِلْمِهِ، وَارْتَضاكُمْ لِغَيْبِهِ، وَاخْتارَكُمْ لِسِرِّهِ، وَاجْتَبيكُمْ بِقُدْرَتِهِ، وَاَعَزَّكُمْ‏

به علم خود وپسنديدتان براى جريانات غيب (وپس پرده) خود وانتخابتان كرد براى راز خود و اختيارتان كرد به قدرتش و

 بِهُداهُ، وَخَصَّكُمْ بِبُرْهانِهِ، وَانْتَجَبَكُمْ لِنُورِهِ، وَاَيَّدَكُمْ بِرُوحِهِ، وَرَضِيَكُمْ‏

عزيزتان كرد به راهنمائى خود و مخصوصتان داشت به دليل روشنش و برگزيد شما را براى نور خود و تأييد كرد شما را به روح خود

 خُلَفآءَ فى‏ اَرْضِهِ، وَحُجَجاً عَلى‏ بَرِيَّتِهِ، وَاَنْصاراً لِدينِهِ، وَ حَفَظَةً لِسِرِّهِ،

و پسنديد شما را براى جانشينى در زمينش و تا كه حجتهائى باشيد بر مخلوقش و ياورانى براى دينش و نگهبانانى براى رازش‏

 وَخَزَنَةً لِعِلْمِهِ، وَمُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِهِ، وَتَراجِمَةً لِوَحْيِهِ، وَاَرْكاناً

و گنجينه دارانى براى دانشش و سپردگان حكمتش و مفسران وحيش و پايه‏هاى‏

 لِتَوْحيدِهِ، وَشُهَدآءَ عَلى‏ خَلْقِهِ، وَاَعْلاماً لِعِبادِهِ، وَمَناراً فى‏ بِلادِهِ،

يگانه شناسيش و گواهانى بر خلقش و نشانه‏هائى براى بندگانش و مشعلهائى در شهرها و بلادش‏

 وَاَدِلاَّءَ عَلى‏ صِراطِهِ، عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ، وَآمَنَكُمْ مِنَ‏الْفِتَنِ،

و راهنمايانى بر راهش، خداوند نگهداشت شما را از لغزش و ايمن داشت شما را از فتنه‏ها

 وَطَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ، وَاَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ، وَطَهَّرَكُمْ تَطْهيراً،

و آزمايشات و پاكتان كرد از چركى و دور كرد از شما پليدى را و بخوبى پاكيزه‏تان كرد،

 فَعَظَّمْتُمْ جَلالَهُ، وَاَكْبَرْتُمْ شَأْنَهُ، وَمَجَّدْتُمْ كَرَمَهُ، وَاَدَمْتُمْ ذِكْرَهُ، وَوَكَّدْتُمْ‏

شما نيز (در برابر) عظيم شمرديد شوكتش را و مقامش را بزرگ دانستيد و كرمش را ستوديد و به ذكر او ادامه داديد

 ميثاقَهُ، وَاَحْكَمْتُمْ عَقْدَ طاعَتِهِ، وَنَصَحْتُمْ لَهُ فِى السِّرِّ وَالْعَلانِيَةِ،

و پيمانش را محكم كرديد و آن عهدى را كه در فرمانبرداريش داشتيد سخت استوار كرديد و در پنهانى و آشكار

 وَدَعَوْتُمْ اِلى‏ سَبيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَبَذَلْتُمْ اَنْفُسَكُمْ‏

براى او خيرخواهى كرديد و مردم را با حكمت و پند نيكو به راهش دعوت كرديد و در راه خشنودى او

 فى‏ مَرْضاتِهِ، وَصَبَرْتُمْ عَلى‏ ما اَصابَكُمْ فى‏ جَنْبِهِ، وَاَقَمْتُمُ الصَّلوةَ،

بذل جان كرديد و در مقابل پيش‏آمدهاى ناگوار بخاطر او بردبارى كرديد، و نماز را بپا داشتيد

 وَآتَيْتُمُ الزَّكاةَ، وَاَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَجاهَدْتُمْ فِى‏

و زكات را پرداختيد و امر به معروف و نهى از منكر كرديد و در راه خدا آن طور كه بايد

 اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ، حَتّى‏ اَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ، وَبَيَّنْتُمْ فَرآئِضَهُ، وَاَقَمْتُمْ حُدُودَهُ‏

جهاد و مبارزه كرديد تا بالاخره دعوت حق را آشكار و واجبات او را بيان داشتيد و حدود و مقرراتش را

 وَنَشَرْتُمْ شَرايِعَ اَحْكامِهِ، وَسَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ، وَصِرْتُمْ فى‏ ذلِكَ مِنْهُ اِلَى‏

برپا داشتيد و دستورات و احكامش را منتشر ساختيد و روش او را مقرر داشتيد و در راه‏

 الرِّضا، وَسَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضآءَ، وَصَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضى‏، فَالرَّاغِبُ‏

رضاى او گام برداشتيد و تسليم قضا و قدر او شديد و پيمبران گذشته او را تصديق كرديد پس آنكه از شما رو گرداند

 عَنْكُمْ مارِقٌ، وَاللّازِمُ لَكُمْ لاحِقٌ، وَالْمُقَصِّرُ فى‏ حَقِّكُمْ زاهِقٌ، وَالْحَقُ‏

از دين خارج گشته و آنكه ملازم شما بود به حق رسيده و آنكه كوتاهى كرد در حق شما نابود گرديد، و حق‏

 مَعَكُمْ، وَفيكُمْ وَمِنْكُمْ وَاِلَيْكُمْ، وَاَنْتُمْ اَهْلُهُ وَمَعْدِنُهُ، وَميراثُ النُّبُوَّةِ

همراه شما و در ميان شما خاندان و از جانب شما است و بسوى شما بازگردد و شمائيد اهل حق ومعدن آن، وميراث نبوت‏

 عِنْدَكُمْ، وَاِيابُ الْخَلْقِ اِلَيْكُمْ، وَحِسابُهُمْ عَلَيْكُمْ، وَفَصْلُ الْخِطابِ‏

نزد شما است و بازگشت خلق خدا بسوى شما است و حسابشان با شما است و سخنى كه حق و باطل را جدا كند

 عِنْدَكُمْ، وَآياتُ اللَّهِ لَدَيْكُمْ، وَعَزآئِمُهُ فيكُمْ، وَنُورُهُ وَبُرْهانُهُ عِنْدَكُمْ،

نزد شما است و آيات خدا پيش شما است و تصميمات قطعى او (يا دستورات لازمش) درباره شما است و نور و دليل روشنش‏

 وَاَمْرُهُ اِلَيْكُمْ، مَنْ والاكُمْ فَقَدْ والَى اللَّهَ، وَمَنْ عاداكُمْ فَقَدْ عادَ اللَّهَ وَ

نزد شما است و امر امامتش محول به شما است، هر كه شما را دوست دارد خداى را دوست داشته و هر كه شما را دشمن دارد خداى را

 مَنْ اَحَبَّكُمْ فَقَدْاَحَبَ‏اللَّهَ، وَمَنْ اَبْغَضَكُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللَّهَ وَمَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ‏

دشمن داشته و هركس به شما محبت داشته باشد به خدا محبت داشته و هركس با شما كينه توزد با خدا كينه‏توزى كرده و هركه به شما

 فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ، اَنْتُمُ [السَّبيلُ الْأعْظَمُ و ]الصِّراطُ الْأَقْوَمُ وَشُهَدآءُ دارِ

چنگ زند به خدا چنگ زده شمائيد شاهراه و راه راست و گواهان در اين دار

 الْفَنآءِ، وَشُفَعآءُ دارِ الْبَقآءِ، وَالرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ وَالْأيَةُ الَْمخْزُونَةُ،

فانى (دنيا) و شفيعان در خانه پايدار (قيامت) و رحمت پيوسته (حق) و آن آيت و نشانه پنهان در گنجينه و آن امانتى‏

 وَالْأَمانَةُ الْمُحْفُوظَةُ، وَالْبابُ الْمُبْتَلى‏ بِهِ النَّاسُ، مَنْ اَتيكُمْ نَجى‏، وَمَنْ لَمْ‏

كه نگهدارى شده (يا حفظش بر مردم واجب است) و آن درگاهى كه مردم بدان آزمايش شوند هركه به‏نزد شما آمد نجات يافت وهركس‏

 يَاْتِكُمْ هَلَكَ، اِلَى اللَّهِ تَدْعُونَ، وَعَلَيْهِ تَدُلُّونَ، وَبِهِ تُؤْمِنُونَ، وَلَهُ‏

نيامد هلاك شد (شما مردم را) بسوى خدا مى‏خوانيد و بر او راهنمائى كنيد و به او ايمان داريد

 تُسَلِّمُونَ، وَبِاَمْرِهِ تَعْمَلُونَ، وَاِلى‏ سَبيلِهِ تُرْشِدُونَ، وَبِقَوْلِهِ تَحْكُمُونَ،

و تسليم اوهستيد و بدستورش عمل كنيد و بسوى راه او (مردم را) ارشاد  كنيد و به گفتار او حكم كنيد،

 سَعَدَ مَنْ والاكُمْ، وَهَلَكَ مَنْ عاداكُمْ، وَخابَ مَنْ جَحَدَكُمْ، وَضَلَّ مَنْ‏

نيك بخت شد هر كه شما را دوست دارد و به هلاكت رسيد هر كه شما را دشمن داشت و زيانكار شد آنكه منكر شما گشت و گمراه شد

 فارَقَكُمْ، وَفازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ، وَاَمِنَ مَنْ لَجَاَ اِلَيْكُمْ، وَسَلِمَ مَنْ‏

آنكه از شما جدا گشت و رستگار شد آن كه به شما چنگ زد و ايمن گشت آنكه بدرگاه شما پناه آورد و سلامت يافت‏

 صَدَّقَكُمْ، وَهُدِىَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ مَنِ اتَّبَعَكُمْ فَالْجَنَّةُ مَاْويهُ، وَمَنْ‏

هر كه شما را تصديق كرد و هدايت شد هر كه به شما چنگ زد، هر كه پيروى شما را كرد بهشت مأواى او است و هر كه‏

 خالَفَكُمْ فَالنَّارُ مَثْويهُ، وَمَنْ جَحَدَكُمْ كافِرٌ، وَمَنْ حارَبَكُمْ مُشْرِكٌ،

مخالفت شما را كرد دوزخ جايگاه او است، و هر كه منكر شما شد كافر و هر كه با شما جنگ كرد مشرك است‏

 وَمَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فى‏ اَسْفَلِ دَرَكٍ مِنَ الْجَحيمِ، اَشْهَدُ اَنَّ هذا سابِقٌ لَكُمْ‏

و هر كس شما را رد كرد در ته جهنم جاى دارد گواهى دهم كه اين مقام و منزلت در زمان‏

 فيما مَضى‏، وَجارٍ لَكُمْ فيما بَقِىَ، وَاَنَّ اَرْواحَكُمْ وَنُورَكُمْ وَطينَتَكُمْ‏

گذشته براى شما ثابت بوده و در آينده زمان نيز براى شما جارى است و همانا روانهاى شما ونورتان وسرشتتان‏

 واحِدَةٌ، طابَتْ وَطَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَكُمُ اللَّهُ اَنْواراً، فَجَعَلَكُمْ‏

يكى است همگى پاك و پاكيزه است و برخى از برخى ديگر گرفته شده خداوند شما را بصورت نورهائى آفريد

 بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ، حَتّى‏ مَنَّ عَلَيْنا بِكُمْ، فَجَعَلَكُمْ فى‏ بُيُوتٍ اَذِنَ اللَّهُ اَنْ‏

و گرداگرد عرش خود قرارتان داد تا آنگاه كه با آوردنتان در اين جهان بر ما منت گذارد و قرارتان داد در خانه‏هائى كه اجازه داد

 تُرْفَعَ، وَيُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ، وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَيْكُمْ وَما خَصَّنا بِهِ مِنْ‏

بلند گردند و نام او در آنها برده شود و مقرر داشت كه درودهاى ما بر شما و هم چنين آنچه را از دوستى شما براى‏

 وِلايَتِكُمْ، طيباً لِخَُلْقِنا، وَطَهارَةً لِأَنْفُسِنا، وَتَزْكِيَةً لَنا، وَكَفَّارَةً لِذُنُوبِنا

ما مخصوص داشته همه اينها موجب پاكى اخلاق ما و پاك شدن خود ما و تزكيه ما و كفاره گناهان ما باشد

 فَكُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمينَ بِفَضْلِكُمْ، وَمَعْرُوفينَ بِتَصْديقِنا اِيَّاكُمْ، فَبَلَغَ اللَّهُ‏

و ما در نزد خدا از زمره تسليم‏شدگان برترى شما و شناخته شدگان به تصديق مقام شما بوديم پس خداوند برساند

 بِكُمْ اَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمينَ، وَاَعْلى‏ مَنازِلِ الْمُقَرَّبينَ، وَاَرْفَعَ‏

شما را به شريفترين جايگاه گراميان و بلندترين منازل مقربان و بالاترين‏

 دَرَجاتِ الْمُرْسَلينَ، حَيْثُ لا يَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَلا يَفُوقُهُ فآئِقٌ، وَلا

درجات رسولان آنجا كه كسى بدان نرسد و فوق آن جايگاه كسى راه نيابد و

 يَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَلا يَطْمَعُ فى‏ اِدْراكِهِ طامِعٌ، حَتّى‏ لا يَبْقى‏ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ،

پيش روى بر آن پيشى نگيرد و براى رسيدن بدانجا كسى طمع نبندد، تا اينكه بجاى نماند فرشته مقربى‏

 وَلا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ، وَلا صِدّيقٌ وَلا شَهيدٌ، وَلا عالِمٌ وَلا جاهِلٌ، وَلا دَنِىٌ‏

و نه پيامبر مرسلى و نه صديق و نه شهيدى و نه عالم و نه جاهلى و نه پست‏

 وَلا فاضِلٌ، وَلا مُؤْمِنٌ صالِحٌ وَلا فِاجِرٌ طالِحٌ، وَلاجَبَّارٌ عَنيدٌ وَلا

و نه برترى و نه مؤمن نيك كردار و نه تبهكار بدكارى و نه گردنكش ستيزه‏جو و نه‏

 شَيْطانٌ مَريدٌ، وَلا خَلْقٌ فيما بَيْنَ ذلِكَ شَهيدٌ، اِلاَّ عَرَّفَهُمْ جَلالَةَ اَمْرِكُمْ،

اهريمن متمردى و نه خلق ديگرى كه در اين ميان گواه باشد جز آنكه بشناساند به او خداوند جلالت‏

 وَعِظَمَ خَطَرِكُمْ، وَكِبَرَ شَاْنِكُمْ، وَتَمامَ نُورِكُمْ، وَصِدْقَ مَقاعِدِكُمْ،

و قدر و عظمت مقام و بزرگى منزلت و كامل بودن نورتان را و درستى منصبها

 وَثَباتَ مَقامِكُمْ، وَشَرَفَ مَحَلِّكُمْ وَمَنْزِلَتِكُمْ عِنْدَهُ، وَكَرامَتَكُمْ عَلَيْهِ،

و پابرجا بودنتان را (در اطاعت حق) و شرافت همگان و منزلت شما را در پيش خود و مقام گرامى شما را

 وَخاصَّتَكُمْ لَدَيْهِ، وَقُرْبَ مَنْزِلَتِكُمْ مِنْهُ، بِاَبى‏ اَنْتُمْ وَاُمّى‏ وَاَهْلى‏

و خصوصيتى كه در نزد او داريد و جايگاه نزديكى كه نسبت به او داريد پدر و مادر و خاندان‏

 وَمالى‏ وَاُسْرَتى‏، اُشْهِدُ اللَّهَ وَاُشْهِدُكُمْ، اَنّى‏ مُؤْمِنٌ بِكُمْ وَبِما آمَنْتُمْ بِهِ،

و مال و فاميلم فداى شما گواه گيرم خدا را و گواه گيرم شما را كه من ايمان دارم به شما و بدانچه شما بدان ايمان داريد

 كافِرٌ بَعَدُوِّكُمْ وَبِما كَفَرْتُمْ بِهِ، مُسْتَبْصِرٌ بِشَاْنِكُمْ وَبِضَلالَةِ مَنْ‏

و كافرم نسبت به دشمن شما و بدانچه شما انكار آن را كرديد بينايم به مقام شما و به گمراهى آنكه‏

 خالَفَكُمْ، مُوالٍ لَكُمْ وَلِأَوْلِيآئِكُمْ، مُبْغِضٌ لِأَعْدآئِكُمْ وَمُعادٍ لَهُمْ، سِلْمٌ‏

با شما مخالفت كرد دوست‏دار شما و (دوستدار) دوستان شمايم و بغض دشمنانتان را در دل دارم و دشمن آنهايم صلحم‏

 لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ،مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِما

با هر كه با شما صلح كند و در جنگم با هركس كه با شما در جنگ است حق مى‏دانم آنچه را شما حق دانستيد و باطل دانم‏

 اَبْطَلْتُمْ، مُطيعٌ لَكُمْ عارِفٌ بِحَقِّكُمْ، مُقِرٌّ بِفَضْلِكُمْ، مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ،

آنچه را شما باطل دانستيد پيرو شمايم عارف به حق شمايم اقرار به برترى شما دارم بار علم دانش شما را تحمل كنم‏

 مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِكُمْ، مُعْتَرِفٌ بِكُمْ،مُؤْمِنٌ بِاِيابِكُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِكُمْ،

و از مهالك در پرده عهد و امان شما روم به شما (وحقتان) اعتراف دارم و به بازگشتتان ايمان دارم و رجعت شما را تصديق دارم‏

 مُنْتَظِرٌ لاَِمْرِكُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِكُمْ آخِذٌبِقَوْلِكُمْ، عامِلٌ بِاَمْرِكُمْ،

و چشم براه فرمان شما و منتظر دولت شمايم گفتارتان را بگيرم و دستورتان را انجام دهم‏

 مُسْتَجيرٌ بِكُمْ، زآئِرٌ لَكُمْ لائِذٌ عآئِذٌ بِقُبُورِكُمْ، مُسْتَشْفِعٌ اِلَى اللَّهِ‏

و به شما پناه جويم و شما را زيارت كنم و به قبرهاى شما پناه آرم و شما را بدرگاه خداى‏

 عَزَّوَجَلَّ بِكُمْ، وَمُتَقَرِّبٌ بِكُمْ اِلَيْهِ، وَمُقَدِّمُكُمْ اَمامَ طَلِبَتى‏، وَحَوآئِجى‏

عزوجل شفيع آرم و بوسيله شما به پيشگاهش تقرب جويم و شما را در پيش روى خواسته و حاجات‏

 وَاِرادَتى‏ فى‏ كُلِّ اَحْوالى‏ وَاُمُورى‏، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِيَتِكُمْ،

و اراده‏ام قرار دهم در همه حالات و كارهايم، ايمان دارم به نهان شما و آشكارتان‏

 وَشاهِدِكُمْ وَغآئِبِكُمْ، وَاَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، وَمُفَوِّضٌ فى‏ ذلِكَ كُلِّهِ اِلَيْكُمْ‏

و حاضرتان و غائبتان و اول و آخرتان و در اين باره كار را به خودتان وامى‏گذارم (و هيچگونه ايرادى به كارهاى شما ندارم)

 وَمُسَلِّمٌ فيهِ مَعَكُمْ، وَقَلْبى‏ لَكُمْ مُسَلِّمٌ، وَرَاْيى‏ لَكُمْ تَبَعٌ، وَنُصْرَتى‏

و تسليم شمايم و دلم نيز تسليم شما است و رأى من نيز تابع (راى) شما است و ياريم‏

 لَكُمْ مُعَدَّةٌ، حَتّى‏ يُحْيِىَ اللَّهُ تَعالى‏ دينَهُ بِكُمْ، وَيَرُدَّكُمْ فى‏ اَيَّامِهِ،

برايتان آماده است تا آنكه خداى تعالى دينش را بوسيله شما زنده كند و دوباره بازگرداند شما را در روزها (ى حكومت) خود

 وَيُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِهِ، وَيُمَكِّنَكُمْ فى‏ اَرْضِهِ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لامَعَ غَيْرِكُمْ،

و آشكارتان سازد براى عدل خود و پابرجايتان كند در روى زمينش، پس با شما باشم با شما نه با غير شما

 آمَنْتُ بِكُمْ، وَتَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِما تَوَلَّيْتُ بِهِ اَوَّلَكُمْ، وَبَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ‏

و ايمان دارم به شما و دوست دارم آخرين فرد شما را به همان دليل كه دوست دارم اولين شخص شما را و بيزارى جويم به‏

 عَزَّوَجَلَّ مِنْ اَعْدآئِكُمْ وَمِنَ الْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ، وَالشَّياطينِ‏

پيشگاه خداى عزوجل از دشمنانتان و از جبت و طاغوت (خلفاى ناحق) و شياطين‏

 وَحِزْبِهِمُ الظَّالِمينَ لَكُمْ وَالْجاحِدينَ‏لِحَقِّكُمْ، وَالْمارِقينَ مِنْ وِلايَتِكُمْ،

و پيروانشان (ساير غاصبين) آن ستمكاران بر شما و منكران حق شما و بيرون‏روندگان از زير بار ولايت و زمامدارى شما

 وَالْغاصِبينَ لِأِرْثِكُمْ، وَالشَّآكّينَ فيكُمْ، وَالْمُنْحَرِفينَ عَنْكُمْ، وَمِنْ كُلِ‏

و غصب كنندگان ميراث شما و شك كنندگان درباره شما و منحرف شدگان از طريقه شما و از هر همدم‏

 

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:4 توسط زهرا الیکائی| |

چگونه نماز بخوانیم؟

تکبیرة الاحرام

نماز  با گفتن الله اکبر آغاز می شود، گفتن الله اکبر در آغاز نماز به معنای جدایی از غیر خدا و پیوستن به اوست.
اعلام بزرگی پروردگار و دوری جستن از تمام قدرتهای دروغین است.
با این تکبیر به حریم نماز وارد می شویم و برخی کارها بر ما حرام می شود.
هنگامی که نماز را شروع می کنیم باید متوجه باشیم که چه نمازی را می خوانیم؛ مثلا نماز ظهر است یا عصر و آن را تنها برای اطاعت فرمان خداوند بجا آوریم که این همان نیت است و از اجزای اصلی نماز به شمار می آید.


از آغاز تا پایان نماز باید از این کارها که نماز را باطل می کند بپرهیزیم:

  •  خوردن و آشامیدن
  •  روی از قبله برگرداندن
  •  سخن گفتن
  • خندیدن
  •  گریستن
  •  بهم زدن صورت نماز. مثل راه رفتن
  •  کم یا زیاد کردن اجزای اصلی نماز؛ مانند رکوع.


هنگام گفتن الله اکبر مستحب است، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببریم.


قرائت
پس از گفتن الله اکبر سوره حمد را می خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ مَالِکِ
یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ

 
پس از سوره حمد، یک سوره دیگر از قرآن را می خوانیم به عنوان نمونه، می توان سوره توحید را خواند:

سوره توحید
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَد

پسرها و مردان باید نماز صبح و مغرب و عشا، حمد و سوره را (در رکعت اول و دوم) بلند بخوانند ولی دخترها وبانوان، اگر نا محرم صدای آنان را نشنوند می توانند بلند بخوانند و در نماز ظهر عصر همه باید حمد وسوره را آهسته بخوانند.

انسان باید نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند و کسی که اصلا نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید هر طور که می تواند بخواند و بهتر آن است که نماز را به جماعت بجا آورد.


رکوع
پس از تمام شدن حمد وسوره سر به رکوع خم می کنیم و دستها را به زانوها می گذاریم و می گوییم:
سبحان ربی العظیم وبحمده
و یا می گوییم: سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله



سجده
سپس سر از رکوع برداشته (می ایستیم) و آنگاه به سجده می رویم و هفت عضو بدن؛ یعنی پیشانی، کف دو دست، سر زانوها و نوک انگشتان بزرگ پا را بر زمین گذاشته و می گوییم:
سبحان ربی الاعلی وبحمده
یا سبحان الله را سه مرتبه تکرار می کنیم.


در سجده نماز، باید پیشانی را روی خاک یا سنگ یا چیزهای دیگری از زمین بگذاریم.
سجده بر چیزهایی که از زمین می روید و برای خوراک و پوشاک انسان مصرف نمی شود نیز صحیح است.
مهر نماز که بیشتر در بین ما معمول است، در حقیقت قطعه خاک پاکیزه ای است که نمازگزار همراه خود دارد تا برای سجده، پیشانی را روی آن بگذارد.


سجده دوم
پس از سجده اول ، می نشینیم و بار دیگر به سجده رفته و سجده دوم را مانند سجده اول بجا می آوریم.
با تمام شدن سجده دوم، یک رکعت نماز به پایان می رسد؛ یعنی تا بدینجا، رکعت اول نماز را خوانده ایم، بنابراین

رکعت دوم
پس از تمام شدن رکعت اول نماز، بدون آن که صورت نماز به هم بخورد و یا فاصله ای ایجاد شود، از جا برخاسته، بار دیگر می ایستیم و حمد و سوره را به همان ترتیبی که در رکعت اول نماز گفته شد، می خوانیم.

قنوت
در رکعت دوم نمازهای روزانه، بعد از تمام شدن حمد و سوره و قبل از رکوع، مستحب است، دستها را روبروی صورت گرفته ودعایی بخوانیم؛ این عمل را قنوت گویند.
در قنوت می توان این دعا را خواند:

ربنا آتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسنه وقنا عذاب النار


پس از قنوت، رکوع وسجده ها را مانند رکعت اول بجا می آوریم.


تشهد
در رکعت دوم هر نماز، پس از تمام شدن سجده دوم باید در حالی که رو به قبله نشسته ایم تشهد بخوانیم؛
یعنی بگوییم:

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علی محمد وال محمد


سلام
تا اینجا رکعت دوم نماز هم تمام می شود و اگر نماز دو رکعتی باشد؛ مانند نماز صبح، بعد از تشهد، با گفتن سلام، نماز را تمام می کنیم؛ یعنی می گوییم:

السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته
السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته



اکنون نماز صبح را فرا گرفتیم و چنانچه نمازی که می خوانیم سه رکعتی یا چهار رکعتی باشد، باید در رکعت دوم، بعد از خواندن تشهد، بدون آن که سلام نماز را بگوییم، بایستیم و رکعت سوم نماز را بخوانیم.

 

رکعت سوم
رکعت سوم نماز هم مانند رکعت دوم است، با این تفاوت که در رکعت دوم باید با حمد و سوره بخوانیم، ولی در رکعت سوم، سوره و قنوت ندارد و فقط حمد را می خوانیم و یا به جای حمد، سه مرتبه می گوییم:
سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ وَلا اِلهَ الاّ اللهُ واللهُ اکبر
پس اگز نماز مغرب می خوانیم، باید بعد از سجده دوم (در رکعت سوم) تشهد بخوانیم وبا سلام، نماز را پایان دهیم

.

رکعت چهارم
اگر نمازی که می خوانیم چهار رکعتی باشد؛ یعنی: نماز ظهر یا عصر یا عشا؛ پس از سجده ها (در رکعت سوم) بدون آن که تشهد یا سلام را بخوانیم، می ایستیم و رکعت چهارم را مانند رکعت سوم انجام می دهیم و در پایان نماز؛ یعنی پس از سجده دوم می نشینیم و تشهد و سلام را می خوانیم و نماز را تمام می کنیم
.

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 19:35 توسط زهرا الیکائی| |

نماز چيست ؟


نماز سرود عشق و آهنگ آسمانى است .

نماز سرود فضليت و پاكى است.

نماز ريسمانى است كه ما را به خداوند جهان متصل مى كند.

آن نيايش و پرستش و اين راز و نياز و كمك خواهى در زبان قرآن نماز ناميده مى شود. نماز، مراسم مخصوصى براى پرستش خدا و راز و نياز با اوست كه در آن جنبه هاى ارزنده و آموزنده خاصى در نظر گرفته شده است . نماز، سرود توحيد و يكتا پرستى ، پاكى وفضيلت است كه روح و جان ما را از شرك و آلودگى شستشو داده و بايد فكر و درون ما را در برابر عوامل شرك زا وآلوده كننده يى كه در زندگى روزمره با آنها سر و كار داريم پاك و يكتاپرست نگه مى دارد.

روح ما نيز در ميدان زندگى روزانه در معرض ‍ آلودگى است ، آلودگى به هوسها خودخواهيها و صدها آلودگى هاى ديگر. بنابراين بايد همانطور كه لباس و تن خود را مى شوييم و پاكيزه مى كنيم ، دل و جان را هم شستشو دهيم و پاكيزه كنيم ، خود را به خدا كه سرچشمه پاكى و كمال است نزديك سازيم ، لحظاتى را به ياد او، به نيايش او و راز و نياز با او بگذرانيم و روح آلوده را در چشمه صاف و زلال الهى شستشو دهيم .نمازهاى پنجگانه همين كار را مى كند با پنج نماز در روز، خداوند، لغزشها را از آدمى مى زدايد و او را پاكيزه مى كند.

در ابتدای سوره اسراء می خوانیم که خداوند بنده خویش را به معراج دعوت کرد و در این دعوت آسمانی هدایایی برای وی در نظر گرفت ، که بزرگترین این هدایا نماز می باشد . خداوند کریم در 103 جای کتاب خویش تاکید بر خواندن نماز کرده است  ودر آیه ی 103 سوره نساء آنرا حکمی واجب کرده است و به قول پیامبر (ص) نماز همانند نحری است که انسان هر روز 5 بار خود را در آن شستشو می دهد . نماز یعنی شکستن نفس و خود را در مقابل خالق خویش خوار دیدن ، وتسلیم او بودن است .

بایزید بسطامی (ره) روزی از خدا خواست که ابلیس را ببیند ، ابلیس به امر خدا در جلویش ظاهر گشت و به او گفت :که کجا بودی ؟ ابلیس به او گفت: به زیارت قبر آدم 1000 رکعت نماز خواندم . بایزید به او گفت : مگر تو نماز هم می خوانی ؟ ابلیس به او گفت: من از بندگی خلع شده ام ولی او از خدایی خلع نشده است .

نماز نزدیکترین و بهترین حالتی است که بنده می تواند با خدای خود گفتگو کند . البته از امام علی (ع) نقل شده است : که نماز واجب است ولی واجب تر از آن عمل به ان است .

در حد توان فکری مان نماز ،یک گزارش روزانه به خداست . حال ببین که موقع نماز چه چیزی به در گاه او می بری ...... 

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 15:27 توسط زهرا الیکائی| |

 وقت نماز شب
1) وقت خواندن نماز شب، بعد از نصفه شب (ساعت 12 نيمه شب) تا طلوع صبح صادق و هر چه به سحر نزديك اذان صبح (نماز صبح) نزديكتر باشد، بهتر است.

2) (افضل) بهتر است كه نماز شب به هنگام سحر خوانده شود و هنگام سحر و شب از ديدگاه شرع عبارت است از يك سوم آخر شب و هر قدر به صبح نزديكتر باشد بهتر است و فوايد آن بيشتر خواهد بود.

3) وقت نماز شب؛ نماز شب را در هر موقع شب ميتوان خواند، ولي بهتر است که در نزديکي اذان صبح خوانده شود. وقت نماز شب از نيمه شب تا فجر صادق است و هنگام سحر از ساير مواقع بهتر است.

احكام نماز شب
1) نماز شب مجموعاً يازده ركعت مي‌باشد كه ده ركعت آن هر دو ركعت به يك سلام خوانده مي‌شود و يك ركعت به يك سلام.
هشت ركعت از يازده ركعت را بايد به نيّت نماز شب و سپس دو ركعت ديگر به نيّت نماز شَفع و آنگاه يك ركعت نماز وَتر، كه با فضيلترين نماز شب، نماز وَتر و شَفع است و دو ركعت شَفع برتر از وَتر است.

2) نافله شب پيش از نماز صبح خوانده مي‌‏شود. و وقت آن بعد از گذشتن از نصف شب، به مقدار خواندن يازده ركعت نماز شب است. ولى احتياط آن است كه قبل از فجر اول نخوانند، مگر آن كه بعد از نافله شب بلافاصله بخوانند، كه‏ در اين صورت مانعى ندارد.
 

3) براي نماز شب مي‌توان به نماز شَفْع و وَتر اكتفا كرد، بلكه هنگام تنگي وقت مي‌توان تنها به نماز وتر اكتفا نمود.

4) وقت نماز شب از نيمه شب (ساعت 12 نيمه شب) تا فجر صادق است. و هنگام سحر از ساير مواقع بهتر (پُر فضيلتتر) است و تمامي ثلث آخر شب سحر محسوب مي‌شود. و افضل از آن خواندن نماز شب نزديكي‌هاي سحر خوانده شود.

5) جايز است انسان نماز شب را نشسته بخواند حتي در حال اختيار.
ولي اگر مي‌خواهد نشسته بخواند بهتر آن است كه هر دو ركعت نشسته را يك ركعت ايستاده حساب كند. بنابراين بايد هشت بار دو ركعت نشسته و هر دو ركعت به يك سلام كه جمعاً شانزده ركعت مي‌شود به نيت نماز شب بخواند و دوباره دو ركعت هر دو ركعت به يك سلام به نيت نماز شفع و دو بار يك ركعت هر يك ركعت به يك سلام به نيت نماز وتر، ولي در حال اضطرار و مريض همان يازده ركعت كفايت مي‌كند.

6) مسافر و كسى كه براى او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، مى‏تواند آن را در اول شب بجا آورد.

7) جواني كه مي‌ترسد خواب بماند و نماز شب از او فوت شود مي‌تواند نماز شب را پيش از نيمه شب (ساعت 12 نيمه شب به بعد) بخواند.

8) كساني كه براي خواندن نماز شب بعد از نيمه شب عذري دارند مانند پير مردان و يا كسي كه از سرد شدن هوا مي‌ترسد و يا از جنب شدن در خواب مي‌ترسد ... مي‌توانند نماز شب را قبل از نيمه شب بخوانند.

9) خواندن سوره در ركعتهاي نماز شب لازم نيست و مي‌تواند فقط به خواندن سوره حمد اكتفا كند. (گرچه با سوره فضيلت ديگرى دارد) هم چنين قنوت در ركعتهاي دوم مستحب است و مي‌تواند بدون قنوت بخواند.

10) نماز وَتر يك ركعت است و مي‌شود آن را بدون قنوت به جا آورد.

11) لازم نيست همه يازده ركعت را در يك مجلس بخواند، بلكه مي‌تواند در دو سه نوبت بخواند، بلكه تفريق افضل است، همان طور كه رسول خدا تهجد مي‌كرد.

12) مستحب است كه نماز شب را بلند بخواند تا اگر از خانواده‌اش كسي مي‌خواهد براي به نماز شب برخيزد بيدار شود.
بديهي است كه استحباب بلند خواندن نماز شب در جايي است كه امن از ريا و سُمعه باشد و اگر خداي ناخواسته خوف ريا و سُمعه در بلند خواندن باشد بايد آهسته بخواند.

13) بعد از فراغ از نماز شفع خواندن دعاى «الهى تعرض لك فى هذا الليل المتعرضون ...» مستحب است كه در مفاتيح در اعمال شب نيمه شعبان آمده است.

14) مستحب است كه انسان در قنوت آن از خوف خدا گريه كند و اگر گريه‏اش نيايد تباكى كند؛ يعنى انسان حالت گريه را به خود بگيرد.

15) مستحب است در قنوت نماز (وتر) براى چهل تن، از مؤمنان چنين دعا (كه كسى كه براى چهل مؤمن دعا كند دعايش مستجاب مى‏شود) كند: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِفُلاٰن) و به جاى كلمهٴ (فلان) مؤمنى را نام ببرد. و مستحب است، در قنوت، هفتاد بار استغفار كند، در حالى كه دست چپ خود را بلند نموده و با دست راست، استغفار را مىشمارد: (اَسْتَغْفِرُاللهَ رَبّي وَ أتوبُ إلَيْهِ) گرچه صد بار بهتر است. همچنين مستحب است، هفت بار بگويد: (هٰذٰا مَقٰامُ العٰائِذِ بِكَ مِنَ النٰارِ) و سيصد بار بگو: (اَلْعَفْو) و اگر كلمات (اَلْعَفْو) را به يكديگر متصل كند بهتر است، و آخر كلمه را به فتحه بخواند: (اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ ...).

16) مي‌توانيد در قنوت نماز وَتْر با استفاده از تسبيح يا (با انگشت دست راستتان) چهل مؤمن را به اينگونه دعا كنيد: مثلاً ( اللّهمَّ اغْفِرْ لِرُوح الله الخمينى و ...).

17) در نماز مستحب، شك ميان ركعت اول و دوم، نماز را باطل ‏نمي‌‏كند و نمازگزار مي‌‏تواند تصميم بر هر كدام بگذارد.

18) انجام كم و زيادهاى اشتباهى در نماز مستحب، سجده سهو ندارد.

19) می‌توان نماز شب را کوتاهتر و خلاصه‌ تر نيز خواند به اين صورت: دو رکعت به نيت شَفع و يك ركعت به نيت نماز وَتر يا اينكه فقط به يك ركعت نماز وتر اكتفا كرد.

20) براى نمازهاى واجب، بهتر است انسان به مسجد برود ولى در باره ‏نوافل، چنين دستورى نيست.
(اين ساده‏گيريها براى تشويق افراد به اين عبادت‏هاى سازنده‏ است. حتى اگر نماز مستحب را كسى در وقتش نتوانست‏ بخواند، قضاى‏ آنرا مى‏تواند انجام دهد،كه در اينصورت، طبق حديث، خداوند به فرشتگان مباهات كرده و مي‌‏فرمايد: به بنده‏ام بنگريد! چيزى را كه بر او واجب نكرده‏ام، قضا مى‏كند! (و در حديث ديگرى افزوده شده كه: شما را شاهد مى‏گيرم كه او را آمرزيدم).

21) در روايت صحيح از عبدالرحمن بن ابى نجران از آن حضرت عليه السلام نقل شده كه مى‌گويد: «درباره نماز شب هنگام در سفر، ميان كجاوه پرسيدم، فرمود: هرگاه روبه قبله نبودى به سوى قبله برگرد، سپس تكبير بگو و نماز بخوان به هر جا كه شترت تو را برد مانعى ندارد». در روايت صحيح از معاوية بن عمار از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «باكى نيست كه در سفر انسان نماز را در حال رفتن بخواند و اشكالى ندارد اگر نماز شبش را كه از او فوت شده، روز در حال رفتن رو به قبله كند و همان طور كه راه مى‌رود قضايش را بخواند. و هرگاه خواست ركوع برود، رو به قبله كند و ركوع و سجود را انجام دهد سپس راه برود.

22) قضاي نماز شب را نيز فضيلت بسيار است، چنانكه از امام صادق (ع) روايت است كه شخصي به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم چه بسا اتّفاق مي‌افتد كه يك، دو، يا سه ماه نماز شب از من فوت مي‌شود و من آن را به روز قضا مي‌كنم. آيا اين كار جايز است؟ فرمودند: به خدا قسم اين كار مايه روشني چشم تو است. و آني جمله را سه بار تكرار كرد.


رسول خدا (ص) فرمودند: خداي تعالي به بنده‌اي كه قضاي نماز شب را بجاي مي‌آورد مباهات مي‌كند و مي‌فرمايد:
اي فرشتگان، اين بنده چيزي را كه به او واجب نكرده‌ام قضا مي‌كند. گواه باشيد كه من او را آمرزيدم.


در روايت صحيح از حماد بن عثمان از امام كاظم (ع) نقل شده است كه درباره مردى كه نماز نافله مى‌خواند در حالى كه روى مركبش بين شهرها حركت مى‌كند، سؤ ال شد. فرمود: اشكالى ندارد).


در روايت صحيح از عبدالرحمن بن حجاج از آن حضرت نقل است كه مى‌گويد: «درباره نماز نافله در وطن، بر پشت مركب پرسيدم؛ هرگاه پگاه از كوفه خارج شدم و يا در شهر كوفه شتابان در پى كار بودم (چه كنم؟) فرمود: اگر شتابزده بودى و نتوانستى از مركب پياده شوى و مى‌ترسى كه اگر سواره نماز را نخوانى فوت شود، سواره بخوان، اگر نه نماز خواندنت روى زمين نزد من پسنديده‌تر است».

در روايت صحيح از عبدالرحمن بن ابى عبداللّه به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه مى‌فرمايد: «روى مركب كسى حق ندارد نماز واجب را بخواند مگر مريض كه مى‌بايد رو به قبله باشد و به قرائت (فاتحة الكتاب) اكتفا كند و در نماز واجب بر هر چه ممكن باشد صورتش را بنهد و در نماز نافله اشاره مخصوصى بكند».

در روايت صحيح از جميل به دراج از آن حضرت نقل شده كه مى‌گويد: شنيدم كه مى‌فرمود: «رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نماز واجب را در يك روز گل آلود و بارانى در كجاوه خواند».

23) اگر مشغول نماز شب بود و صبح طلوع کرد، اگر چهار رکعت از نماز شب را خوانده است و بعد صبح شد، بقيه نماز شب را به طور مخفف و بدون مستحباب مي‌خواند و اگر هنوز چهار رکعت از نماز شب نخوانده بعد صبح شد، همان دو رکعتی را که شروع کرده تمام مي‌کند و پس از آن دو رکعت نافله صبح را مي‌خواند و سپس دو رکعت نماز صبح واجب را مي‌خواند و پس از آن، باقيمانده نماز شب را قضا مي‌کند. اگر اصلا به نماز شب شروع نکرده و بعد صبح طلوع کرده باشد دو رکعت نماز نافله صبح را اول مي‌خواند و پس از آن نماز صبح را و پس از آن قضای نماز شب را بجا مي‌آورد.

تذکر: اگر نماز شب را در بين الطلوعين (يعنی بعد از اذان صبح و پيش طلوع آفتاب) مي‌خواند، بهتر است که نيت ادا يا قضا نکند، بلکه به نيت (ما فی الذمه) بخواند.
توضيح اينکه: (ما فی الذمه) به آن معنی است که نيت کند نماز شب مي‌خوانم (قربه الی الله) خواه ادا باشد خواه قضا، هر چه خدا و رسولش فرموده‌اند.

24) در مواردى كه تقديم نماز شب جايز است سزاوار است كه نيّت اداء نكند بلكه به نيّت (تعجيل) و جلو انداختن بخواند.

25) شخصي به امام صادق (ع) عرض كرد: فدايت شوم؛ من گاهى به خواندن نماز شب موفّق نمى‌شوم، آيا اجازه مى‌فرمائيد پس از خواندن نماز صبح پيش از آنكه آفتاب طلوع كند قضاى نماز شب را بخوانم؟
فرمود: آرى؛ امّا اهل خانه‌ات را از اين كار با خبر مكن زيرا آنان هم از تو ياد مى‌گيرند و اين كار را سنّت قرار مى‌دهند.

26) قضاى نماز شب را بر تقديم آن يعنى پيش از نيمه شب خواندن رجحان دارد. بنابر اين اگر مى‌داند كه قضاى نماز شب از او فوت نخواهد شد قضا اولويت دارد.

27) اگر وقت براى اداى نماز شب تنگ نباشد ولى انسان مى‌خواهد نماز وَتر را بخواند بايد آن را (رجائا) بخواند.

28) نماز وتر يك ركعت است، و كافى است در قنوت سه بار تسبيح گفتن.

29) مستحب است سوره‏هاى بزرگ، در ركعت اول و سوره‏هاى كوتاه را در ركعت دوم بخواند و در نماز (شفع) و (وتر) سوره‏هاى فلق، ناس و توحيد، قرائت كند و يا اينكه، در همهٴ آنها سورهٴ (قل هوالله احد) بخواند.

30) در نماز شَفع و وَتر بهتر است بعد از حمد سوره توحيد را بخواند تا ثواب يك ختم قرآن را ببرد.




نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 16:10 توسط زهرا الیکائی| |

فوايد نماز شب

  1) باعث خشنودي خدا و دوستي ملائكه است.

  2) باعث مباهات خداوند بر فرشتگان است.

  3) باعث درخشش براي اهل آسمان همانند ستارگان است.

  4) باعث روشني دل است.

  5) باعث استجابت سريع دعا است.

  6) باعث پزيرش توبه و پاك شدن از گناهان از جانب حضرت حق است.

  7) باعث كفاره گناهان است.

  8) باعث زيبايي صورت و شادابي چهره و نوراني شدن آن در طول روز است.

  9) باعث سلامتي و تندرستي و رفع انواع بيماريهاي جسمي و روحي است.

  10) باعث از بين رفتن غم و اندوه و تقويت نور چشم است.

  11) باعث تمسك يافتن به اخلاق انبياء و اولياي خداوند است.

  12) باعث انجام دادن سنّت پيامبران و صالحان است.

  13) باعث تابش نور خدا به او مي‌شود.

  14) باعث مهر و محبت و محبوب القلوب شدن بين مردم است.

  15) باعث افزايش عمر است.

  16) باعث جلب رزق و روزي فراوان و ادعاي قرض است.

  17) باعث نوعي صدقه است.

  18) باعث نوشته شدن چهار ثواب بزرگ براي خود است.

  19) خداوند نه صف از ملائكه پشت سر نمازگزار قرار مي‌دهد.

  20) كليد رفتن به بهشت و جواز عبور از پل صراط است.

  21) زينت آخرت و نور مؤمن در آخرت است.

  22) نماز شب همچون سايباني در روز قيامت است بر سرش.

  23) نماز شب لباس بدن نمازگزار است در روز قيامت درحاليكه همه عريانند.

  24) نماز شب در روز قيامت همچون نوري در برابرش است و چشم نمازگزار نماز شب در روز قيامت شادمان است.

  25) نماز شب ميان شخص نمازگزار و آتش جهنم همچون حائلي فاصله مي‌گذارد.

  26) ميزان اعمال خوب نمازگزار در روز قيامت سنگين است.

  27) نماز شب همچون تاجي در روز قيامت است بر سرش.

  28) چراغي است براي تاريكي قبر و برطرف كننده وحشت تاريكي قبر است.

  29) نماز شب همچون مشعلي نوراني است در تاريكي قبر.

  30) نماز شب، نمازگزار را از عذاب قبر ايمن مي‌كند و برات آزادي از آتش جهنم است.

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 16:6 توسط زهرا الیکائی| |

 
 
img/daneshnameh_up/1/1e/ramezan.jpg

 

ماه رمضان نهمين ماه از ماه هاي قمري و بهترين ماه سال است. واژه رمضان از ريشه «رمض» و به معني شدت تابش خورشيد بر سنگريزه است. 
اين ماه ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شب‌ قدر در آن قرار دارد. فضيلت ماه رمضان بسيار زياد و نامحدود است. 
به برخي از حوادث و رويدادهاي مهم اين ماه اشاره می‌شود:
وفات حضرت خديجه در دهم رمضان سال دهم بعثت.
ولادت امام حسن مجتبي عليه السلام نيمه رمضان سال دوم هجرت.
جنگ بدر در سال دوم هجرت.
فتح مکه در سال هشتم هجرت.
مراسم عقد اخوت و پيمان برادري ميان مسلمان، وايجاد اخوت اسلامي بين پيامبر و امام علي عليه السلام.
بيعت مردم به وليت‌عهدي امام رضا عليه السلام
در سال 201 قمري. 
 
فضيلت ماه رمضان:

 

ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شريف‌ترين ماه‌هاي سال است. در اين ماه درهاي آسمان و بهشت گشوده و درهاي جهنم بسته می‌شود، و عبادت در يکي از شب‌هاي آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در خطبه شعبانيه خود درباره فضيلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «اي بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوي شما روي آورده است؛ ماهي که نزد خداوند بهترين ماه‌ها است؛ روزهايش بهترين روزها، شب‌هايش بهترين شب‌ها و ساعاتش بهترين ساعات است.
بر مهماني خداوند فرا خوانده شديد و از جمله اهل کرامت قرار گرفتيد. در اين ماه، نفس‌هاي شما تسبيح، خواب شما عبادت، عمل‌هايتان مقبول و دعاهايتان مستجاب است.
پس با نيتی درست و دلي پاکيزه،‌ پروردگارتان را بخوانيد تا شما را بري روزه داشتن و تلاوت قرآن توفيق دهد. بدبخت کسي است که از آمرزش خدا در ين ماه عظيم محروم گردد. با گرسنگي و تشنگي در اين ماه، به ياد گرسنگي و تشنگي قيامت باشيد.»
آن گاه پيامبر اکرم وظيفه روزه‌داران را برشمرد و از صدقه بر فقيران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهرباني به يتيمان و نيز عبادت و سجده هاي طولاني، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضيلت اطعام در اين ماه سخن گفت.  فوايد روزه:

 

روزه فوايد جسمي و روحي فراوان دارد، شفا بخش جسم و توان بخش جان است، پاک کننده آدمي از رذايل حيواني، در ساختن فرد صالح و اجتماع بسامان بسيار موثر است، در تهذيب و تزکيه نفس و رهاندن انسان از روزمرگي و واماندگي در نياز هاي تن تأثير بسزايي دارد. فوايد طبي و بهداشتي روزه که از سودمنديهاي کوچک اين فريضه انسان ساز است به حدي است که شايد نياز به توضيح و تکرار نداشته باشد و بيشتر مردم کم و بيش از آن آگاهند. ما به اختصار به گوشه اي از اين فوايد انسان ساز اشاره ميکنيم: معده و دستگاه گوارش از اندام پرکار بدن آدمي است، با سه وعده غذا که معمول مردم است؛ تقريباً در همه ساعات دستگاه گوارش به هضم و تحليل و جذب و دفع مشغول است. روزه باعث ميشود از يکسو اين اعضا استراحت کنند و از فرسودگي مصون بمانند و نيروي تازه اي بگيرند و از سوي ديگر ذخاير چربي که زيانهاي مهلکي دارند تحليل رفته و کاسته شوند.

 

 در روايات اسلامي حتي به فوايد جسمي روزه نيز تصريح شده تا برخي از سست عنصران، اگر نه با ايمان کامل لااقل با توجه به فوايد بهداشتي روزه اين فريضه ثمر بخش را بجاي آورند و از سودمنديهاي گوناگون آن در حد خود بهره ور شوند. پيامبر گرامي اسلام در همين رابطه فرموده اند: «صوموا تصحوا» روزه بگيريد تا سالم بمانيد. و نيز در روايات بسياري پيشوايان گرامي اسلام فرموده اند: « معده آدمي خانه بيماريهاي اوست و پرهيز از غذا درمان آن است»

 

 بديهي است آنگاه فوايد بهداشتي روزه بهتر به دست ميآيد که روزه دار امساک روز را با زياده روي در شب تلافي نکند، که پر خوري خود موجب زيانهاي چشم گيري براي دستگاه گوارش است. با پيشرفت دانش پزشکي، برخي از پزشکان و متخصصان دريافته اند که امساک از خوردن و آشاميدن، عالي ترين روش درماني است، يکي از پزشکان ميگويد: « طرح درمان به وسيله روزه چنان معجزه آساست که بکار بستن آن ،مسير، طرحها و برنامه هاي طب عملي و جراحي را تغيير خواهد داد، زيرا روزه راه تازه اي به روي دانش پزشکي ميگشايد؛ و سلاح موثري براي مبارزه با بيماريها به اين دانش ميبخشد .سلاحي که  ميتوان آن را از راههاي گوناگون مورد استفاده قرار داد تا انسان را در مبارزه با علت بيماريها براي بهبود بيماران به نتيجه مطلوب و آشکار رسانند. »

 

با روزه و امساک ميتوان بيماريها را بهبود بخشيد و معالجه کرد البته در صورتي که با اعتدال و ميانه روي مقرون باشد و در هنگام سحر و افطار در خوردن و آشاميدن افراط نشود.بررسي فوايد بهداشتي و طبي روزه در اين مختصر نميگنجد، آنانکه به توضيح بيشتر علاقمندند ميتوانند به کتابهايي که در اين زمينه تأليف شده است مراجعه نمايند. بايد توجه داشت، بر خلاف تصور کوتاه انديشان، روزه هيچگونه ضرري براي افراد سالم مکلف ندارد و اگر کسي بيمار باشد و نتواند روزه بگيرد و با اين کار بيمار تر شود و يا روزه باعث گردد که بيماريش ادامه يابد کار حرامي مرتکب شده و روزه اش نزد خدا پذيرفته نيست، بيماري که روزه براي او ضرر دارد نبايد روزه بگيرد و فقط لازم است در روزهاي ديگر قضاي آن را بجا آورد و جبران کند.

 

 افراد سالم بايد بدانند که روزه نه تنها زياني برايشان ندارد بلکه چنان که گفتيم، موجب تندرستي و صحت مزاج است و بگفته برخي شکم پرستان که خود روزه نميگيرند و ديگران را نيز از روزه باز ميدارند و تلقين ميکنند که روزه موجب زخم معده ميشود، نبايد اعتنا کرد، اينگونه دروغها تنها بهانه افراد سست عنصري است که که اسير شکم خويشند و از عزم و اراده انساني در آنان خبري نيست. « روزه باعث استراحت معده است و در حال روزه اسيد معده بجاي غذا به وسيله صفرا خنثي ميشود و زخم ايجاد نميگردد»

 

اکثريت غريب به اتفاق مسلمانان متدين ماه مبارک رمضان را روزه ميدارند و به هيچ وجه شکايتي از اين بيماري ندارند و نسبت بيماري زخم معده روزه داران بيشتر از ديگران نيست همانطور که گفتيم فوايد جسمي و بهداشتي روزه اگرچه چشمگير و غير قابل انکار است ولي مهمترين فوايد روزه اثرات بهداشتي آن نيست، متأسفانه برخي در بررسي فوايد روزه تنها به همين اثرات بهداشتي آن بسنده کرده اند، درحاليکه فوايد برتر روزه به جنبه هاي معنوي آن مربوط ميشود، فوايد جسمي روزه با اثرات معنوي آن در سازندگي تربيت و تزکيه انسان قابل مقايسه نيست، اگر چه همان فوايد طبي هم گواهي است بر اصالت اسلام عزيز، چرا که اين آيين فطري و آسماني چهارده قرن پيش با ژرف بيني و احاطه اي که جز از خداي متعال نميتواند بود در محيط جاهليت عرب دستوراتي براي انسانها وضع کرده است که دانش پزشکي انسان متمدن عصر ما با پيشرفت خود روز به روز بر گوشه هايي از حکمت آن پي ميبرد.



نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 14:10 توسط زهرا الیکائی| |

وقتی روز شمار بندگی را ورق می زنی الطاف رحمت ایزدی را در لابه لای روزها می بینی بعضی از ماه ها شور و حال دیگری دارند . اصلا رنگ و بوی خدا در آنها نمایان تر است .

رجب، ماه خدا، ماه خالی شدن از غیر خدا، ماهی که ملائکه در زمین به دنبال جمع کردن استغفار مثل من و تو هستند . باید تخلیه شد باید دید روزها را چگونه گذرانده ایم . تپش قلبهایمان با کدام طنین موزون می نواخت .

آیا با نوای استغفار (استغفرالله و اسئله التوبه) در این میکده دل را گشوشده ای؟ ! و آیا . . .

گام ها را فراتر می نهیم تا به کعبه مقصود رسیم . شعبان از راه می رسد . آن هنگام که ظرف بندگی تو از تب هوای نفس اماره خالی شد شعبان با طلوعی سرشار از لبریز از شکوفه های محمدی و عطر ال الله از راه می رسد و قدم بر خانه دل می گذارد . می آید تا این منزل بود را به دسته گل های از ذکر و معنویت بیارآیی . هر چه گام به جلو برمی داریم احساس سبکی در ما ایجاد می شود .

و دیگر هنگامه جلای دل است . دلی که رجب را وقف پیرایش آن در شعبان را وقف آرایشش کرده ایم . مهربانا شکرت که این گونه مرا، اعضاء و جوارحم را، زبانم، چشمم را، گوشم را و همه وجودم را میهمان این خوان با کرامتت کرده ای، میهمانی که حتی چشم بر هم نهادن آن نیز عبادت است .

آرام آرام دلنشین و سبکبال پاسی را بر بال ملائک می گذاریم و دستان رمضان را در آغوش می گیریم پای بر شمارش معکوس دل می گذاریم و به سوی عشق و مستی در دست .

به میانه ماه خدا نزدیک شده ایم . نوای رحمت ایزدی به گوش می رسد . در قلب زمان اعظم ملائکه آسمان بر زمین می آیند تا بالهایشان را فرش پای ملکوتیان کنند . آمدند تا تو را بخرند . آیند تا تو را نزد آن معبودی ببرند که خریدار هر یوسف بد سرشت است .

لیالی قدر در انتظارند تا فانوس عشق و عاشقی را بنوازند . معشوقه دل عطر شفا و رحمت را می گستراند، دلبری می کند تا تو را که عاشقی و مجنون، ناز او را بخری .

آمده ام به کوی تو گر تو کنی نگاه من

ناز خرج ز روی تو گر تو دهی شفای من و آنجاست که این عبد سراپا تقصیر روی به سوی حقیقت عالم می کند و منشور آینده ای مبهم را از دست مولامان حجة بن الحسن (عج) بر می گیرد .

خدایا چه می شود ما را این شب، پر از رحمت و برکت، اما رسم مجنون شدن را نمی داینم، نمی دانیم که اگر لیلای عالم کاسه گدایی تو را می شکند . تو را دوست دارد و در انتظار یک نگاه پر از نیاز توست . شب قدر آمده است تا تویی که خسته عالم دنیایی، خسته بندگی تن شده ای . چنگ در ریسمان معنویت زنی و قرآن را که سرچشمه معنویات عالم است با زبان اشک بیارازی با زبانی که تحفه قدح بار است، با زبانی که کیمیای جلای دل است . آن محبوبه ای که شنزار گونه های عاشقان را آبیاری می کند تا نهال خوف و رجا در آن برویاند .

شبنمی که اگر لیلای مجنون، گوشه چشمی (نیم نگاهی) بر آن کند همه گناهانت اگر به عدد ستارگان آسمان باشد آمرزیده می شود . آری باید این اشک ها را تحفه قدم او کرد .

لطیفا! حال که در رحمتت را به روی ضعیفان و ثروتمندان معنویت گشوده ای و حال که من ناچیز قلب رمضان را که با شستن خون در رگها جاری می کند در آغوش خود می فشارم . چگونه می شود این عاشقی که در دام بلای دوست گرفتار است به خود واگذاری؟

چگونه می شود آن حال و هوای شبهای قدر را از من بستانی تا در این بحر فانی دست و پا زنم . . .

چگونه؟ !

ای الهه ناز! با همه نیاز، به درگاه تو آمد

وقتی روز شمار بندگی را ورق می زنی الطاف رحمت ایزدی را در لابه لای روزها می بینی بعضی از ماه ها شور و حال دیگری دارند . اصلا رنگ و بوی خدا در آنها نمایان تر است .

رجب، ماه خدا، ماه خالی شدن از غیر خدا، ماهی که ملائکه در زمین به دنبال جمع کردن استغفار مثل من و تو هستند . باید تخلیه شد باید دید روزها را چگونه گذرانده ایم . تپش قلبهایمان با کدام طنین موزون می نواخت .

آیا با نوای استغفار (استغفرالله و اسئله التوبه) در این میکده دل را گشوشده ای؟ ! و آیا . . .

گام ها را فراتر می نهیم تا به کعبه مقصود رسیم . شعبان از راه می رسد . آن هنگام که ظرف بندگی تو از تب هوای نفس اماره خالی شد شعبان با طلوعی سرشار از لبریز از شکوفه های محمدی و عطر ال الله از راه می رسد و قدم بر خانه دل می گذارد . می آید تا این منزل بود را به دسته گل های از ذکر و معنویت بیارآیی . هر چه گام به جلو برمی داریم احساس سبکی در ما ایجاد می شود .

و دیگر هنگامه جلای دل است . دلی که رجب را وقف پیرایش آن در شعبان را وقف آرایشش کرده ایم . مهربانا شکرت که این گونه مرا، اعضاء و جوارحم را، زبانم، چشمم را، گوشم را و همه وجودم را میهمان این خوان با کرامتت کرده ای، میهمانی که حتی چشم بر هم نهادن آن نیز عبادت است .

آرام آرام دلنشین و سبکبال پاسی را بر بال ملائک می گذاریم و دستان رمضان را در آغوش می گیریم پای بر شمارش معکوس دل می گذاریم و به سوی عشق و مستی در دست .

به میانه ماه خدا نزدیک شده ایم . نوای رحمت ایزدی به گوش می رسد . در قلب زمان اعظم ملائکه آسمان بر زمین می آیند تا بالهایشان را فرش پای ملکوتیان کنند . آمدند تا تو را بخرند . آیند تا تو را نزد آن معبودی ببرند که خریدار هر یوسف بد سرشت است .

لیالی قدر در انتظارند تا فانوس عشق و عاشقی را بنوازند . معشوقه دل عطر شفا و رحمت را می گستراند، دلبری می کند تا تو را که عاشقی و مجنون، ناز او را بخری .

آمده ام به کوی تو گر تو کنی نگاه من

ناز خرج ز روی تو گر تو دهی شفای من و آنجاست که این عبد سراپا تقصیر روی به سوی حقیقت عالم می کند و منشور آینده ای مبهم را از دست مولامان حجة بن الحسن (عج) بر می گیرد .

خدایا چه می شود ما را این شب، پر از رحمت و برکت، اما رسم مجنون شدن را نمی داینم، نمی دانیم که اگر لیلای عالم کاسه گدایی تو را می شکند . تو را دوست دارد و در انتظار یک نگاه پر از نیاز توست . شب قدر آمده است تا تویی که خسته عالم دنیایی، خسته بندگی تن شده ای . چنگ در ریسمان معنویت زنی و قرآن را که سرچشمه معنویات عالم است با زبان اشک بیارازی با زبانی که تحفه قدح بار است، با زبانی که کیمیای جلای دل است . آن محبوبه ای که شنزار گونه های عاشقان را آبیاری می کند تا نهال خوف و رجا در آن برویاند .

شبنمی که اگر لیلای مجنون، گوشه چشمی (نیم نگاهی) بر آن کند همه گناهانت اگر به عدد ستارگان آسمان باشد آمرزیده می شود . آری باید این اشک ها را تحفه قدم او کرد .

لطیفا! حال که در رحمتت را به روی ضعیفان و ثروتمندان معنویت گشوده ای و حال که من ناچیز قلب رمضان را که با شستن خون در رگها جاری می کند در آغوش خود می فشارم . چگونه می شود این عاشقی که در دام بلای دوست گرفتار است به خود واگذاری؟

چگونه می شود آن حال و هوای شبهای قدر را از من بستانی تا در این بحر فانی دست و پا زنم . . .

چگونه؟ !

ای الهه ناز! با همه نیاز، به درگاه تو آمده ام تا قلم عفو بر در دریای گناهانم بکشی که که با دیدگانی پاک به زیارت آقا حجة بن الحسن (عج) برسم .

ای محرم راز! با دل پر سوز و گداز، آمده ام تا به شب قدر حلقه گمشده انسانیتم را بیابم که مگر سالک راه تو شوم . ای خدای بی نیاز! با عطش و عشق و نیاز آمده ام تا به حق بهترین بندگانت، به حق سید رسولانت و به حق ناله های عصمت عالم ما را هم رنگی الهی بزنی تا خدایی خدایی شویم .

آمین یا رب العالمین

ه ام تا قلم عفو بر در دریای گناهانم بکشی که که با دیدگانی پاک به زیارت آقا حجة بن الحسن (عج) برسم .

ای محرم راز! با دل پر سوز و گداز، آمده ام تا به شب قدر حلقه گمشده انسانیتم را بیابم که مگر سالک راه تو شوم . ای خدای بی نیاز! با عطش و عشق و نیاز آمده ام تا به حق بهترین بندگانت، به حق سید رسولانت و به حق ناله های عصمت عالم ما را هم رنگی الهی بزنی تا خدایی خدایی شویم .

آمین یا رب العالمین

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 14:9 توسط زهرا الیکائی| |

دعاى روز اول ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ.

خدایا قرار بده روزه مرا در آن روزه‌داران واقعى و قیام و عبادتم در آن قیام شب‌زنده‌داران و بیدارم نما در آن از خواب بى‌خبران و ببخش به من جنایتم را در این روز اى معبود جهانیان و در‌گذر از من اى بخشنده جنایات‌کاران

 

دعاى روز دوم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ قَرّبْنی فیهِ الى مَرْضاتِکَ وجَنّبْنی فیهِ من سَخَطِکَ ونَقماتِکَ ووفّقْنی فیهِ لقراءةِ آیاتِکَ برحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمین.

خدایا نزدیک کن مرا در این ماه به سوى خوشنودیت و برکنارم دار در آن از خشم و انتقامت و توفیق ده مرا در آن براى خواندن آیات قرآن به رحمت خودت اى مهربانترین مهربانان

 

دعاى روز سوم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ.

خدایا روزى کن مرا در آنروز هوش و خودآگاهى را و دور بدار در آن روز از نادانى و گمراهى و قرار بده مرا بهره و فایده از هر چیزى که فرود آوردى در آن به بخشش خودت اى بخشنده‌ترین بخشندگان

 

دعاى روز چهارم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین.

خدایا نیرومندم نما در آن روز به پا داشتن دستور فرمانت و بچشان در آن شیرینى یادت را و مهیا کن مرا در آنروز راى انجام سپاس‌گذاریت به کـرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگاه‌داریت و پرده‌پوشى خودت اى بیناترین بینایان.

دعاى روز پنجم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین.

خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان و قرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته و فرمانبردارت و قرار بده مرا در این روز از دوستان نزدیکت به مهربانى خودت‌ اى مهربان‌ترین مهربانان

دعاى روز ششم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ لا تَخْذِلْنی فیهِ لِتَعَرّضِ مَعْصِتِکَ ولا تَضْرِبْنی بِسیاطِ نَقْمَتِکَ وزَحْزحْنی فیهِ من موجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنّکَ وأیادیکَ یا مُنْتهى رَغْبـةَ الرّاغبینَ.

خدایا وا مگذار مرا در این روز در پى نافرمانیت روم و مزن مرا با تازیانه کیفر و دور و برکنارم بدار از موجبات خشمت بحق احسان و نعمتهاى بى‌شمار تو اى حد نهایى علاقه و اشتیاق مشتاقان

دعاى روز هفتم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ اعنّی فیهِ على صِیامِهِ وقیامِهِ وجَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بِدوامِهِ بتوفیقِکَ یا هادیَ المُضِلّین.

خدایا یارى کن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبـادت و برکنارم دار در آن از بیهودگى و گناهان و روزیم کن در آن یادت را براى همیشه به توفیق خودت اى راهنماى گمراهان

دعاى روز هشتم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ ارْزُقنی فیهِ رحْمَةَ الأیتامِ وإطْعامِ الطّعامِ وإفْشاءِ السّلامِ وصُحْبَةِ الکِرامِ بِطَوْلِکَ یا ملجأ الآمِلین.

خدایا روزیم کن در آن ترحم بر یتیمان و طعام نمودن بر مردمان و افشاء سلام و مصاحبت کریمان به فضل خودت اى پناه آرزومندان.

دعاى روز نهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

االلهمّ اجْعَلْ لی فیهِ نصیباً من رَحْمَتِکَ الواسِعَةِ واهْدِنی فیهِ لِبراهِینِکَ السّاطِعَةِ وخُذْ بناصیتی الى مَرْضاتِکَ الجامِعَةِ بِمَحَبّتِکَ یا أمَلَ المُشْتاقین.

خدایا قرار بده برایم در آن بهره‌اى از رحمت فراوانـت و راهنمائیم کن در آن به برهان و راه‌هاى درخشانت و بگیر عنانم به سوى رضایت همه جانبه‌ات بدوستى خود اى آرزوى مشتاقان

دعاى روز دهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

االلهمّ اجْعلنی فیهِ من المُتوکّلین علیکَ واجْعلنی فیهِ من الفائِزینَ لَدَیْکَ واجْعلنی فیهِ من المُقَرّبینَ الیکَ بإحْسانِکَ یاغایَةَ الطّالِبین.

خدایا قرار بده مرا در این روز از متوکلان بدرگاهت و مقرر کن در آن از کامروایان حضرتت و مقرر فرما در آن از مقربان درگاهت به احسانت اى نهایت همت جویندگان.

دعاى روز یازدهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وکَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِکَ یا غیاثَ المُسْتغیثین.

خدایا دوست گردان بمن در این روز نیکى را و نـاپسند بدار در این روز فسق و نافرمانى را و حرام کن بر من در آن خشم و سوزندگى را به یاریت اى دادرس داد خواهان

 

دعاى روز دوازدهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی فیهِ على العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین.

خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش و پاکدامنى و بپوشانم در آن جامه قناعت و خوددارى و وادارم نما در آن بر عدل و انصاف و آسوده‌ام دار در آن از هر چیز که می‌ترسم به نگاهدارى خودت اى نگه‌دار ترسناکان .

 

دعاى روز سیزدهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ والأقْذارِ وصَبّرنی فیهِ على کائِناتِ الأقْدارِ ووَفّقْنی فیهِ للتّقى وصُحْبةِ الأبْرارِ بِعَوْنِکَ یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین.

خدایا پاکیزه‌ام کن در این روز از چرک و کثافت و شکیبائیم ده در آن به آنچه مقدر است شدنى‌ها و توفیقم ده در آن براى تقوى و هم‌نشینى با نیکان به یاریت اى روشنى چشم مستمندان.

دعاى روز چهاردهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ ولا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین.

خدایا مؤاخذه نکن مرا در ایـن روز به لغزشها و درگذر از من در آن از خطاها و بیهودگیها و قرار مده مرا در آن نشانه تیر بلاها و آفات اى عزت دهنده مسلمانان.

دعاى روز پانزدهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین.

خدایا روزى کن مرا در آن فرمانبردارى فروتنان و بگشا سینه‌ام در آن به بازگشت دلدادگان به امان دادنت اى امان ترسناکان.

دعاى روز شانزدهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین.

خدایا توفیقم ده در آن به سازش کردن نیکان و دورم دار در آن از رفاقت بدان و جایم ده در آن با مهرت به سوى خانه آرامش به خدایى خودت اى معبـود جهانیان

دعاى روز هفدهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.

خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهاى شایسته و اعمال نیک و برآور برایم حاجت‌ها و آرزوهایم اى که نیازى به سویت تفسیر و سؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه‌هاى جهانیان است درود فرست بر محمد و آل او پاکیزگان.

دعاى روز هجدهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ نَبّهْنی فیهِ لِبَرَکاتِ أسْحارِهِ ونوّرْ فیهِ قلبی بِضِیاءِ أنْوارِهِ وخُذْ بِکُلّ أعْضائی الى اتّباعِ آثارِهِ بِنورِکَ یا مُنَوّرَ قُلوبِ العارفین.

خدایا آگاهم نما در آن براى برکات سحرهایش و روشن کن در آن دلم را به پرتو انوارش و بکار به همه اعضایم به پیروى آثارش به نور خودت اى روشنى بخش دلهاى حق شناسان

دعاى روز نوزدهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ وفّرْ فیهِ حَظّی من بَرَکاتِهِ وسَهّلْ سَبیلی الى خَیْراتِهِ ولا تَحْرِمْنی قَبولَ حَسَناتِهِ یا هادیاً الى الحَقّ المُبین.

خدایا زیاد بگردان در آن بهره مرا از برکاتش وآسان کن راه مرا به سوى خیرهایش و محروم نکن ما را از پذیرفتن نیکی‌هایش اى راهنماى به سوى حـق آشکار

دعاى روز بیستم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَوَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین.

خدایا بگشا برایم در آن درهاى بهشت و ببند برایم درهاى آتش دوزخ را و توفیقم ده در آن براى تلاوت قرآن اى نازل‌کننده آرامش در دلهاى مؤمنان.

دعاى روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ الى مَرْضاتِکَ دلیلاً ولا تَجْعَل للشّیْطان فیهِ علیّ سَبیلاً واجْعَلِ الجَنّةِ لی منْزِلاً ومَقیلاً یا قاضی حَوائِجَ الطّالِبین.

خدایا قرار بده برایم در آن به سوى خوشنودی‌هایت راهنمایى و قرار مده شیطان را در آن بر من راهى و قرار بده بهشت را برایم منزل و آسایـشگاه اى برآورنده حاجت‌هاى جویندگان

دعاى روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ واسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین.

خدایا بگشا به رویم در این ماه درهاى فضلت و فرود آر برایم در آن برکاتت را و توفیقم ده در آن براى موجبات خوشنودیت و مسکنم ده در آن وسط‌هاى بهشت اى اجابت کننده خواسته‌ها و دعاهاى بیچارگان

 

دعاى روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ اغسِلْنی فیهِ من الذُّنوبِ وطَهِّرْنی فیهِ من العُیوبِ وامْتَحِنْ قَلْبی فیهِ بِتَقْوَى القُلوبِ یا مُقیلَ عَثَراتِ المُذْنِبین.

خدایا بشوى مرا در این ماه از گناه و پاکم نما در آن از عیب‌ها وآزمایش کن دلم را در آن به پرهیزکارى دل‌ها اى چشم پوش لغزش‌هاى گناهکاران.

دعاى روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ إنّی أسْألُکَ فیه ما یُرْضیکَ وأعوذُ بِکَ ممّا یؤذیک وأسألُکَ التّوفیقَ فیهِ لأنْ أطیعَکَ ولا أعْصیکَ یا جَوادَ السّائلین.

خدایا من از تو میخواهم در آن آنچه تو را خوشنود کند و پناه مى‌برم بتو از آنچه تو را بیازارد و از تو خواهم توفیق در آن براى اینکه فرمانت برم و نافرمانى تو ننمایم اى بخشنده سائلان.

دعاى روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ محبّاً لأوْلیائِکَ ومُعادیاً لأعْدائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیائِکَ یا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن.

خدایا قرار بده در این روز دوست دوستانت و دشمن دشمنانت و پیرو راه و روش خاتم پیغمبرانت اى نگهدار دل‌هاى پیامبران.

دعاى روز بیست وششم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْکوراً وذَنْبی فیهِ مَغْفوراً وعَملی فیهِ مَقْبولاً وعَیْبی فیهِ مَسْتوراً یا أسْمَعِ السّامعین.

خدایا قرار بده کوشش مرا در این ماه قدردانـى شده و گناه مرا در این ماه آمرزیده و کردارم را در آن مورد قبول و عیب مرا در آن پوشیده‌اى شنواترین شنوایان.

 

دعاى روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین.

خدایا روزى کن مرا در آن فضیلت شب قدر را و بگردان در آن کارهاى مرا از سختى به آسانى و بپذیر عذرهایم و بریز از من گناه و بار گران را اى مهربان به بندگان شایسته خویش

دعاى روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ وفّر حظّی فیهِ من النّوافِلِ واکْرِمْنی فیهِ بإحْضارِ المَسائِلِ وقَرّبِ فیهِ وسیلتی الیکَ من بینِ الوسائل یا من لا یَشْغَلُهُ الحاحُ المُلِحّین .

خدایا زیاد کن بهره مرا در آن از اقدام به مستحبات و گرامى دار در آن به حاضر کردن و یا داشتن مسائل و نزدیک گردان در آن وسیله‌ام به سویت از میـان وسیله‌ها اى آنکه سرگرمش نکند اصرار و سماجت اصرارکنندگان.

دعاى روز بیست ونهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَةِ وارْزُقْنی فیهِ التّوفیقِ والعِصْمَةِ وطَهّرْ قلْبی من غَیاهِبِ التُّهْمَةِ یا رحیماً بِعبادِهِ المؤمِنین.

خدایا بپوشان در آن با مهر و رحمت و روزى کن مرا در آن توفیق و خوددارى و پاک کن دلم را از تیرگیها و گرفتگى‌هاى تهمت اى مهربان به بندگان با ایمان خود.

 

دعاى روز سى ام ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ اجْعَلْ صیامی فیهِ بالشّکْرِ والقَبولِ على ما تَرْضاهُ ویَرْضاهُ الرّسولُ مُحْکَمَةً فُروعُهُ بالأصُولِ بحقّ سَیّدِنا محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین والحمدُ للهِ ربّ العالمین.

خدایا قرار بده روزه مرا در این ماه مورد قدردانى و قبول بر طبق خوشنودى تو و پسند رسول تو باشد و استوار باشد فرعش بر اصل به حق آقاى ما محمد و خاندان پاکش و ستایش خاص پروردگار جهانیان است

 

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 14:7 توسط زهرا الیکائی| |

چرا باید نماز و قرآن را به صورت عربی بخوانیم ؟


اول: اتحاد و یکپارچگی و یکنواختی همه مسلمین را در سراسر عالم بخصوص در هنگامی که به جماعت نماز می خوانند می توان یکی از حکمتهای مهم این مطلب خواند. همانطور که در همه ادیان و مذاهب رسمی و مهم جهان، نیایش های مخصوصی به زبان واحد ادا می شود.


دوم: زیبایی و رسایی و فصاحت و بلاغتی که در کلام عرب وجود دارد در هیچ یک از زبانهای دیگر به چشم نمی خورد.


سوم: چون زبان دین و قرآن ما، زبان عربی است، مسلمین با این عمل یک نوع شناخت اجمالی هر چند کم و مختصر با زبان دین و قرآن خود پیدا می کنند، باشد که خود تشویق و ترغیبی باشد برای ایجاد ذوق و شوق بیشتر برای یادگیری زبان قرآن.


چهارم: خواندن نماز به زبان واحد یکی از نشانه‌های جهانی بودن دین اسلام است زیرا جمعیتی که دریک صف قرار می گیرند و در یک جبهه واحد فعالیت می کنند. لازم است دارای وجه اشتراکی قوی باشند که زبان، یک فاکتور مهم در این‌باره است.


پنجم: اگر مجاز بود نماز به زبانهای دیگر خوانده شود بدون تردید مورد تصرف و تحریف و آمیخته شدن به خرافات بی‌اساس می شد که ادیان و کتب آسمانی دیگر نمونه‌های زنده و گویای این مطلب است.
البته ممکن است حکمت ها و فواید دیگری هم برای این پرسش وجود داشته باشد که ما به ذکر همین مقدار بسنده می‌کنیم.

 

ششم:در عبادات ما موظف به تعبد از شارع هستیم یعنی زمانی که انسان با عقل و تحقیق دین را پذیرفت لوازم آن را نیز باید بپذیرد که یکی از آنها تعبد نسبت به احکام الهی است.

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 14:6 توسط زهرا الیکائی| |

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
Design By : Night Melody