مدرسه قرآنی حضرت مریم (س)

 

آداب خوردن گوشت در اسلام

 

 

انتخاب سر دست یا قسمت های جلو

* امام علی (ع): دوست داشتنی ترین عضو گوسفند برای پیامبر(ص)، سر دست بود.(التاریخ الکبیر،ج6،ص391)

* امام باقر(ع): پیامبر خدا، سردست را خوش می داشت.(الکافی،ج6،ص315،ح2)

* مسند ابن حنبل ـ به نقل از یحیی بن ابی اسحاق، از مردی از بنی غفارـ : فلان کس برایم نقل کرد که برای پیامبر خدا، غذایی از نان و گوشت آوردند. فرمود: «سردست آن را به من بده ».سر دست، به ایشان داده شد و ایشان آن را خوردند.

یحیی می گوید: از این خبر فقط به همین صورت، آگاهی دارم.(مسند ابن حنبل،ج2،ص305،ح5089،البدایة والنهایة،ج6،ص121)

 

شستن گوشت پیش از پختن آن

* پیامبر خدا(ص): برادرم عیسی، از شهری گذر کرد و دید که رنگ چهره های مردم آنجا زرد و چشم هایشان کبود است. آنان از بیماری هایی که داشتند، نزد وی اظهار ناراحتی کردند. گفت:«درمان شما نزد خودتان است. شما گوشت را نمی شویید و می پزید و همانطور آن را می خورید. در حالی که هیچ چیزی بدون نوعی جنابت، از دنیا نمی رود».

این مردم از آن پس ،گوشت های مصرفیِ خود را شستند و در نتیجه بیماری هایشان از بین رفت.(بحار الانوار،ج14،ص321،ح28 و ج62،ص161،ح6)

 

نهی از خوردن گوشت خام

* امام باقر(ع): پیامبر خدا از این که گوشت، خام خورده شود، نهی کرده و می فرمودند: " تنها درندگان، چنین گوشتی می خورند.گوشت را هنگامی بخورید که آفتاب یا آتش، آن را دگرگون ساخته باشد".(الکافی،ج6،ص313،ح1)

*الکافی - به نقل از هشام بن سالم- : از امام صادق(ع) دربار? خوردن گوشت خام پرسیدم.فرمود:" این، خوراک درندگان است".(الکافی،ج6،ص314،ح2)

* امام رضا(ع): خوردن گوشت خام،در شکم، کِرم پدید می آورد.(بحارالانوار،ج62،ص321)

هرکس چهل روز پیوسته گوشت بخورد،سنگ دل می شود و هرکس چهل روز آن را اصلاً نخورد، بدخوی می گردد.

 

پرهیز از خوردن گوشت به طور پیوسته و زیاد

*پیامبر خدا(ص): هر کس چهل روز پیوسته گوشت بخورد، سنگ دل میشود.(بحار الانوار،62،ص294)

*امام علی(ع): شکم هایتان را گورستان جانوران نکنید.(شرح نهج البلاغة،ج1،ص26)

*امام صادق(ع): علی (ع) اعتیاد به خوردن گوشت را بد می شمرد و آن را اعتیادی همچون اعتیاد به شراب می دانست».(بحار الانوار،ج66،ص69،ح57)

* در حدیث است که:«هرکس چهل روز پیوسته گوشت بخورد،سنگ دل می شود و هرکس چهل روز،آن را اصلاً نخورد،بدخوی می گردد».(ربیع الابرار،ج2،ص706)

 

نهی از نخوردن گوشت به مدّت چهل روز

*پیامبرخدا (ص): هر کس چهل روز گوشت نخورد، بدخوی می شود.گوشت بخورید؛چرا که بر شنوایی تان می افزاید.(الفردوس،ج3،ص627،ح5960عن الامام علی(ع) )

*پیامبر خدا(ص): بر شما باد خوردن گوشت؛ چرا که گوشت بدن آدم را می رویاند. هر کس چهل روز گوشت نخورد،بدخوی می شود.(بحار الانوار ،ج66،ص56،ح1و ص58،ح6)

*پیامبر خدا(ص): بر شما باد گوشت؛ چرا که گوشت می رویاند.هر کس بر او چهل صبح بگذرد وگوشت نخورد،بدخوی می شود.هر کس بدخوی شد،به او گوشت بخورانید.هر کس چربی آن را بخورد،آن چربی برای او بیماری فرود می آورد.(بحار الانوار،ج66،ص67،ح43)

*پیامبر خدا(ص): بر شما باد گوشت؛ چرا که هر کس گوشت را چهل روز واگذارد،بدخوی می شود وهر کس بدخوی شود،خویش را می آزارد و هر کس خویش را آزُرد، در گوش وی اذان بگویید.(بحار الانوار،ج66،ص75،ح71)

*پیامبرخدا(ص): هر کس بر او چهل روز بگذرد و گوشت نخورد،باید به امید خداوند وام بگیرد و گوشت[بخرد و]بخورد.(بحار الانوار، ج66،ص65،ح36)

* امام علی(ع): گوشت بخورید؛چرا که گوشت،از گوشت است و گوشت، گوشت می رویاند.هر کس چهل روز گوشت نخورد،بدخوی میشودو اگر کسی از شما(خواه از انسان ها و خواه از چارپایان) بدخوی شد،در گوشش اذانی کامل بگویید.(بحار الانوار،ج66،ص67،ح45 و ج84،ص151،ح46)

*امام صادق(ع): گوشت، گوشت می رویاند.هر کس گوشت را چهل روز واگذارد،بد خوی می شود و هر کس بدخوی شد، در گوشش اذان بگویید.(بحار الانوار،ج62،ص293)

*امام صادق(ع): گوشت،از گوشت است.هر کس آن را چهل روز واگذاردبدخوی میشود.آن را بخورید؛چرا که بر قدرت شنوایی و بینایی می افزاید.(بحار الانوار،ج66،ص66،ح37 و ج2،ص145،ح511)

*امام صادق(ع): گوشت، گوشت می رویاند وعقل را افزون می سازد.هر کس آن را وا گذارد،عقلش تباه می شود.(بحار الانوار،ج66،ص72،ح68)

*الکافی - به نقل از حسین بن خالد- : به امام رضا(ع) گفتم : مردم می گویند که هر کس سه روز گوشت نخورد،بدخوی میشود. فرمود:« دروغ گفته اند. امّا هر کس چهل روز گوشت نخورد،خوی و بدن او دگرگون می شود، چرا که نطفه در مدّت چهل روز [از حالتی به حالت دیگر] تغییر می یابد».(بحارالانوار،ج66،ص67،ح46)


دفعات خوردن گوشت

*امام صادق(ع): در هر هفته، یک بار گوشت بخورید و خود و فرزندانتان را بدان عادت ندهید؛ زیرا موجب اعتیادی همچون اعتیاد به شراب می گردد.نیز آنان را بیش از چهل روز، از آن محروم مدارید؛ چرا که آنان را بدخوی می کند.(الاصول الستة عشر، ص12عن زید الزرّاد)

*المحاسن- به نقل از ادریس بن عبداللّه- : نزد امام صادق(ع) بودم. از خوردن گوشت سخن به میان آورد و فرمود:«[غذا را] یک روز با گوشت بخور، یک روز با شیر، و یک روز با چیزی دیگر».(بحار الانوار،ج66،ص70،ح59)

تکمله

*شهید در الدروس گفته است:

مکروه بودن اعتیاد به خوردن گوشت، روایت شده است و نیز این که اعتیادی همچون اعتیاد به شراب می آورد. همچنین مکروه بودن نخوردن گوشت به مدّت چهل روز و این که در هر سه روز یک بار خوردن آن مستحب است، روایت شده است. البته اگر به دلیل بیماری یا به سبب روزه داشتن ، دو هفته پیوسته گوشت بخورد، اشکالی ندارد. دو بار خوردن گوشت در یک روز هم مکروه است.

 

نهی از خوردن مغز استخوان

پیامبر خدا(ص): بَدانِ امّت من، کسانی هستند که مغز استخوان را می خورند.(بحار الانوار،ج62،ص293)

پیامبرخدا(ص): نرم? سر استخوان های پرندگان را نخورید؛چرا که سِل می آورد.(کنز العمّال،ج15،ص264،ح40889)

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:54 توسط زهرا الیکائی| |

تأثیر تغذیه بر اخلاق

 

در روایات متعددى مى خوانیم : یكى از شرایط استجابت دعا پرهیز از غذاى حرام است؛ از جمله، در حدیثى آمده است كه شخصى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و عرض كرد: «احب ان یستجاب دعائى؛ دوست دارم دعاى من مستجاب شود!» پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «طهر ماكلك ولاتدخل بطنك الحرام ، غذاى خود را پاك كن و از غذاى حرام پرهیز نما!»

همین معنى از همان بزرگوار با تعبیر دیگرى آمده است، مى فرماید: «من احب ان یستجاب دعائه فلیطیب مطعمه و مكسبه; كسى كه دوست دارد دعایش مستجاب شود، طعام و كسب خود را از حرام پاك كند!»

با توجه به این كه در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «ان الله لایستجیب دعاء بظهر قلب قاس; خداوند دعایى را كه از قلب قساوتمند برخیزد مستجاب نمى كند!» مى توان نتیجه گرفت كه غذاى ناپاك و حرام، قلب را تاریك و قساوتمند مى كند; و به همین دلیل، دعاى حرام خواران مستجاب نمى شود و از اینجا به رابطه نزدیكى كه در میان ناپاكى درون و تغذیه حرام وجود دارد، مى توان پى برد.

در حدیث معروف امام حسین علیه السلام در روز عاشورا آمده است كه بعد از ایراد آن سخنان داغ و پر محتوا و گیرا در برابر لشكر لجوج و قساوتمند كوفه، هنگامى كه ملاحظه كرد آنها حاضر به سكوت و گوش دادن به سخنانش نیستند، فرمود: (آرى! شما حاضر به شنیدن سخن حق نیستید زیرا ملئت بطونكم من الحرام فطبع الله على قلوبكم; شكمهاى شما از غذاهاى حرام پر شده است، در نتیجه خداوند بر دلهاى شما مهر زده است (و هرگز حقایق را درك نمى كنید!)»

2- در روایات دیگرى آمده است; كه رابطه اى در میان خوردن غذاى حرام و عدم قبول نماز و روزه و عبادات، وجود دارد; از جمله، در حدیثى از پیامبراكرم صلى الله علیه و آله مى خوانیم: «من اكل لقمة حرام لن تقبل له صلوة اربعین لیلة، و لم تستجب له دعوة اربعین صباحا و كل لحم ینبته الحرام فالنار اولى به و ان اللقمة الواحدة تنبت اللحم; هركسى لقمه اى از غذاى حرام بخورد تا چهل شب نماز او قبول نمى شود،و تا چهل روز دعاى او مستجاب نمى گردد; و هر گوشتى كه از حرام بروید، آتش دوزخ براى آن سزاوارتر است; و حتى یك لقمه نیز باعث روییدن گوشت مى شود!»

بدیهى است براى قبولى نماز، شرایط زیادى لازم است، از جمله حضور قلب و پاكى دل، اما غذاى حرام پاكى قلب و صفاى دل را از انسان مى گیرد.

3- در روایات متعدد دیگرى از پیامبراكرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام آمده است كه: «من ترك اللحم اربعین صباحا ساء خلقه;كسى كه چهل روز گوشت را ترك كند، اخلاق او بد مى شود

از این احادیث بخوبى استفاده مى شود كه در گوشت ماده اى است كه اگر براى مدت طولانى از بدن انسان قطع شود،در روحیات و اخلاق او اثر مى گذارد،و كج خلقى و بد اخلاقى به بار مى آورد.

البته استفاده زیاد از گوشت حیوانات نیز در بعضى از روایات مزموم شمرده شده، ولى از ترك آن براى مدت طولانى نیز در بسیارى از روایات نهى شده است.

4- در روایات زیادى كه در كتاب «اطعمه و اشربه » آمده است، رابطه اى میان بسیارى از غذاها و اخلاق خوب و بد، بیان گردیده به عنوان نمونه:

در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى خوانیم: «علیكم بالزیت فانه یكشف المرة .... و یحسن الخلق; بر شما لازم است كه از زیت (زیت به معنى روغن زیتون  یا هرگونه روغن مایع است) استفاده كنید، زیرا صفرا را از بین مى برد... و اخلاق انسان را نیكو مى كند!»

5- در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: كه از كلام پیامبر صلى الله علیه و آله چنین نقل مى كند «من سره ان یقل غیظه فلیاكل لحم الدراج; كسى كه دوست دارد خشم او كم شود گوشت دراج را بخورد!» (دراج پرنده‏اى است‏شبیه به كبك كه گوشت لذیدى دارد)

از این تعبیر بخوبى استفاده مى شود كه رابطه اى میان تغذیه و خشم و بردبارى وجوددارد.

6- در روایت مشروحى از تفسیر عیاشى از امام صادق علیه السلام نقل شده درباره این كه چرا خداوند خون را حرام كرده مى فرماید: «و اما الدم فانه یورث الكلب و قسوة القلب و قلة الرافة و الرحمة لا یؤمن ان یقتل ولده و والدیه ....; این كه خداوند خوردن خون را حرام كرده به خاطر آن است كه سبب جنون و سنگدلى و كمبود رافت و مهربانى مى شود ... تا آنجا كه ممكن است فرزند و یا پدر و مادرش را به قتل برساند!»

در بخش دیگرى از این روایت مى فرماید: «و اما الخمر فانه حرمها لفعلها و فسادها وقال ان مدمن الخمر كعابد الوثن و یورث ارتعاشا و یذهب بنوره و یهدم مروته; و اما شراب، خداوند آن را به خاطر تاثیر و فسادش حرام كرده است و فرمود شخص دائم الخمر مانند بت پرست است بدنش لرزان مى شود، و نور (معنویت) او را از بین مى برد، و شخصیت او را ویران مى سازد!»

7- در روایات متعددى كه در كافى درباره انگور  آمده است رابطه میان خوردن انگور و برطرف شدن غم و اندوه دیده مى شود; از جمله، در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «شكى نبى من الانبیاء الى الله عزوجل الغم فامره الله عزوجل باكل العنب; یكى از پیامبران الهى از غم و اندوه (و افسردگى) به پیشگاه خداوند متعال شكایت كرد; خداوند متعال به او دستور داد كه انگور بخورد!»

این حدیث تاكید بیشترى است بر مساله ارتباط تغذیه با مسائل اخلاقى.

8- در احادیث متعددى نیز رابطه خوردن انار  و از میان رفتن وسوسه هاى شیطانى و به وجود آمدن نورانیت قلب دیده مى شود; از جمله، در حدیث معتبرى از امام صادق علیه السلام آمده است كه مى فرمود: «من اكل رمانة على الریق انارت قلبه اربعین یوما; كسى كه یك انار را ناشتا بخورد، چهل روز قلبش را نورانى مى كند.»

9- در روایت متعددى در باب «خوردن » تعبیراتى دیده مى شود كه همه نشانه ارتباط تغذیه با روحیات و مسائل اخلاقى است; از جمله، در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى خوانیم كه به جعفر (ابن ابى طالب)علیهماالسلام فرمود: «یا جعفر كل السفرجل فانه یقوى القلب و یشجع الجبان; اى جعفر! « به  » بخور قلب را تقویت مى كند و ترسو را شجاع مى سازد!»

10- در بعضى از احادیث رابطه میان غذاى اضافى و سنگدلى و قساوت و عدم پذیرش موعظه دیده مى شود; از جمله، در كتاب «اعلام الدین » از پیغمبر اكرم نقل شده كه فرمود: «ایاكم و فضول المطعم فانه یسم القلب بالقسوة و یبطى ء بالجوارح عن الطاعة و یصم الهمم عن سماع الموعظة; از غذاى اضافى بپرهیزید كه قلب را پر قساوت مى كند و از اطاعت حق تنبل مى سازد و گوش را از شنیدن موعظه كر مى نماید!»

فضول الطعام (غذاى اضافى) ممكن است اشاره به پرخورى باشد یا غذاهاى باقى مانده و فاسد شده، و در هر حال از رابطه تغذیه و مسائل اخلاقى خبر مى دهد.

همین معنى در بحارالانوار از بعضى از روات اهل سنت از پیغمبراكرم صلى الله علیه و آله نقل شده است.

از این حدیث بخوبى استفاده مى شود كهغذاى اضافى سه پیامد سوء دارد: قساوت مى آورد; انسان را در انجام عبادات و طاعات تنبل مى كند; و گوش شنوا را در برابر مواعظ از انسان مى گیرد!

این مطلب كاملا محسوس است كه وقتى انسان غذاى زیاد و سنگین مى خورد عبادات را به زحمت به جا مى آورد و نشاطى براى عبادت ندارد بعكس هنگامى كه غذاى ساده و كم مى خورد قبل از اذان صبح بیدار است نشاط دارد و حالت مطالعه و عبادت دارد.

همچنین به تجربه رسیده است هنگامى كه انسان روزه مى گیرد رقت قلب پیدا مى كند و آمادگى بیشتر براى شنیدن مواعظ در او حاصل مى شود; بعكس هنگامى كه شكم پر است فكر انسان درست كار نمى كند و خودش را از خدا دور مى بیند.

11- در احادیث اسلامى در ارتباط نوشیدن عسل با صفاى قلب، از امیرمؤمنان على علیه السلام مى خوانیم: «العسل شفاء من كل داء و لا داء فیه یقل البلغم و یجلى القلب; عسل  شفاى تمام بیماریها است و در آن بیمارى نیت بلغم را كم مى كند و قلب را صفا مى بخشد.»

نتیجه:

از مجموع آنچه در بالا آوردیم و روایات فراوان دیگر كه ذكر آنها به طول مى انجامد بخوبى استفاده مى شود كه رابطه نزدیكى میان تغذیه و روحیات و اخلاقیات وجود دارد، هرگز نمى گوئیم غذاها علت تامه براى اخلاق خوب یا بد است، بلكه همین اندازه مى دانیم كه طبق روایات بالا یكى از عوامل زمینه ساز پاكى و اخلاق، تغذیه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها.

دانشمندان امروز نیز معتقدند بسیارى از پدیده هاى اخلاقى به خاطر هورمونهائى است كه غده هاى بدن تراوش مى كند و تراوش غده ها رابطه نزدیكى با تغذیه انسان دارد; بر همین اساس، بعضى معتقدند كه گوشت هر حیوانى حاوى صفات آن حیوان است، واز طریق غده ها و تراوش آنها در اخلاق كسانى كه از آن تغذیه مى كنند اثر مى گذارد. گوشت درندگان انسان را درنده خو مى كند، و گشت خوك صفت بى بندوبارى جنسى را كه از ویژگیهاى این حیوان است به خورنده آن منتقل مى سازد.

این از نظر رابطه طبیعى و مادى است، از نظر رابطه معنوى نیز آثار خوردن غذاى حرام غیر قابل انكار است، غذاى حرام قلب را تاریك و روح را ظلمانى مى كند و فضائل اخلاقى را ضعیف مى سازد.

این سخن با ذكر یك داستان تاریخى كه مورخ معروف مسعودى در «مروج الذهب » آورده پایان مى دهیم:

او از «فضل بن ربیع » نقل مى كند كه «شریك ابن عبدالله » روزى وارد بر «مهدى » خلیفه عباسى شد، مهدى به او گفت باید حتما یكى از سه كار را انجام دهى، شریك سؤال كرد كدام سه كار؟ گفت یا قضاوت را از سوى من بپذیرى و یا تعلیم فرزندم را برعهده بگیرى، و یا غذائى (با ما) بخورى! شریك فكرى كرد و گفت سومى از همه آسانتر است، مهدى او را نگهداشت و به آشپز گفت انواعى از خوراك مغز آمیخته با شكر و عسل براى او فراهم ساز.

هنگامى كه «شریك » از آن غذاى بسیار لذیذ و (طبعا حرام) فارغ شد، آشپز رو به خلیفه كرد و گفت این پیرمرد بعد از خوردن این غذا هرگز بوى رستگارى را نخواهد دید! فضل ابن ربیع مى گوید مطلب همین گونه شد، و شریك ابن عبدالله بعد از این ماجرا هم به تعلیم فرزندان آنها پرداخت و هم منصب قضاوت را از سوى آنها پذیرفت.

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:48 توسط زهرا الیکائی| |

"طب غذا از منظر امام صادق (ع)"

آنچه دین مبین اسلام در اختیارمان قرار داده ، عین زندگی و قوانین آن روشنگر راه است .

در آیات قرآن واحادیث نبوی آنچه لازمه زندگی دیروز و امروز است، بیان شده که ازآن جمله می توان به مقوله غذا و خوردن اشاره نمود . احادیث متعددی درباره انواع غذاها وآداب خوردن از امام صادق (ع) موجود است. از آن جمله می توان به حدیثی در مورد تقسیم بندی مواد غذایی بر اساس مبدأ تولید آنها اشاره نمود که می فرمایند: انه ذکر ما یحل اکله و ما یحرم بقول مجمل فقال اما مایحل للانسان اکله مما اخرجت الارض فثلاثة صنوف من الاغذیة صنف منها جمیع صنوف الحب کله کالحنطة و الارز و القطینة و غیرها و الثانی صنوف الثمار کلها و الثالث صنوف البقول والنبات فکل شی من هذه الاشیاء فیه غذاء للانسان و منفعة و قوة فحلال اکله و ما کان منها فیه المضرة فحرام اکله الا فی حال التداوی به واما.....

حضرت ضمن اشاره به دو تقسیم بندی بزرگ غذایی« حلال و حرام» ، مختصراً به شرح غذاهای حلال شده بر انسان پرداخته، و دوباره آنها را به دو دسته بزرگ تقسیم می نمایند. آنها که از زمین روئیده و خارج می شوند و آنها که از حیوانات فراهم می شوند . سپس آنهایی را که از زمین خارج می شوند، به سه دسته حبوبات وغلات، میوه جات و سبزیجات تقسیم می کنند، که مطابق با تقسیم بندی در کتب نوین است.

ایشان در باب آداب خوردن می فرمایند: کل ما علمت انه یعرف مودة الرجل لاخیه با کله من طعامه- اعتبر حب الرجل باکله من طعام اخیه- اشدکم حبالنا احسنکم اکلا عندنا - کلوا فانما تستبین مودة الرجل لاخیه فی اکله – یعرف حب الرجل باکله من طعام اخیه....

بدین معنا که اگر به منزل یکی از دوستان صمیمی خود وارد شدید و برای خوردن چیزی آوردند، از آن تناول کنید تا معرفت و دوستی خود را نشان دهید . اعتبار دوستی ، به اهمیتی است که به خوراک او می دهید و نسبتی که از طعام او می خورید، آنکه ما را دوست تر دارد، بهتر نزد ما می خورد و آنکه می خورد مراتب دوستی خودش را برای برادرش روشن تر می سازد، دوستی ،نسبت به خوردن طعام دوست شناخته می شود و....

می بینیم که حضرت میل دارند، کسی که اظهار ارادت و دوستی به ایشان می کند، طعامی که در منزل ایشان آورده می شود، به شایستگی میل کند که آن غذا، بر اساس اصول اسلام و پاکیزه است و این نکته ای است که ما نیز در تهیه غذا، برای مهمانانمان باید به کار گیریم.

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:29 توسط زهرا الیکائی| |

تغذیه از نظر قرآن کریم

خداوند کریم در قرآن مجید برای بهتر و سالم ماندن جسم انسان ها دستوراتی فرموده و بوسیله پیامبر گرامی اش محمد مصطفی (ص) به بشریت ارزانی شده است.

قرآن کریم در سوره عبس آیه 24 چنین می فرماید:

« فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ »

یعنی آدمی باید به غذایش، خوراکش و به آنچه می خورد توجه داشته باشد که از هر نظر پاک و تمیز ، حلال، مباح و قابل خوردن باشد و از نظر بهداشت و سلامتی بایستی دقت کافی مبذول دارد که آنچه می خورد سالم باشد و چه از نظر ظاهر و چه از نظر باطن آلوده نباشد. حق کسی را نخورد و توجه داشته باشد که چه می خورد و به اندازه کافی بخورد و آیا آنچه می خورد، خوردنی است؟

و نیز بنگرد که آفرینش چقدر در به وجود آمدن این غذا از عناصر و عوامل مختلف استفاده کرده است و چه نیروهایی بکار رفته تا این غذا به صورت کنونی درآمده است.

و نیز در سوره اعراف آیه 31 می فرماید:

« یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ »

ای فرزندان آدم زینت و آرایش خود را نزد هر مسجدی (در هر نمازی) فرا گیرید (بهترین و پاکیزه ترین جامه های خود را بپوشید) و بخورید و بیاشامید و در خوردن و آشامیدن زیاده روی نکنید که خدا آنان را که اسراف و زیاده روی می کنند دوست ندارد.

باز قرآن کریم برای برقراری بهداشت و محیط سالم در آیه 168 سوره بقره چنین می فرماید:

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ»

ای مردم از آنچه خدا در روی زمین از حلال ها و پاکیزه ها آفریده، بخورید و از گام ها (آثار و نشانه ها)ی شیطان پیروی نکنید.

در آیه 172 سوره بقره باز چنین می فرماید:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ كُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُواْ لِلّهِ إِن كُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ »

این آیه نیز دستور می دهد که از غذاهای پاک و پاکیزه و حلال ها و قابل خوردنی ها استفاده کنید و شکر نعمت های خدا را به جای آورید.

آیات قرآنی انسان را از تصرف خائنانه در غذاها، خراب کردن مواد غذایی مردم و آلوده کردن آنها، مواد خوب و بد را مخلوط کردن برای سودجویی شخصی، گران فروشی و ظلم و ستم بر مردم بازداشته و نهی فرموده است و آن را از زشتی ها و پلیدی ها می داند که در این باره آیه 81 سوره طه چنین می فرماید:

« كُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْكُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى»

یعنی از غذاهای پاکیزه که روزی اتان کردیم بخورید و در آن طغیان نکنید و از حد و اندازه تجاوز ننمایید (حلال آن را به حرام مبدل نکنید). سپاس گزار باشید و اسراف و زیاده روی نکنید که غضب و خشم من بر شما فرود می آید و غضب و خشم من بر هر که فرود آید محققاً هلاک و تباه خواهد شد.

برای به دست آوردن غذاهای پاکیزه و برای بدست آوردن سالم ترین غذاها در محل سکونت انسان ها (هم از نظر پاکی ظاهری و هم از نظر پاکی معنوی) آیه 19 سوره کهف چنین می فرماید:

«... فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْیَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ...»

یعنی با این پول هایتان که دارید، یکی را از میان خود به شهر بفرستید تا دقت کند و خوب بنگرد که غذای کدامیک از فروشندگان پاکیزه تر است و از آن غذای پاکیزه برای شما بیاورد.

از این آیات قرآنی چنین بر می آید که خداوند متعال و اسلام مبین برای بهداشت و سلامتی آدمیان دستورات بس گرانبهایی داده و خاطر نشان ساخته است که انسان ها بایستی از آلودگی های غذایی ، خوراکی، زندگی، آموزشی و به طور کلی از همه زشتی ها و پلیدی ها دوری گزینند و دور ناروایی ها نگردند.

از رسول گرامی و ائمه اطهار دستورات بهداشتی زیادی رسیده است. از جمله کتاب های بهداشتی پزشکی ائمه، کتاب طب النبی، طب الصادق و طب الرضا را می توان نام برد.

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:22 توسط زهرا الیکائی| |

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

يكى از جاهاى هولناك آخرت ((صراط)) است و آن جِسرى است كه بر روى جهنم مى كشند و تا كسى از آن نگذرد داخل بهشت نمى شود.
در روايات وارد شده است كه از مو باريك تر و از شمشير برنده تر و از آتش ‍ گرم تر است ، و مؤ منان خالص به راحتى مانند برق از آن مى گذرند و بعضى با دشوارى مى گذرند اما نجات مى يابند، و بعضى از عقبات آن ، به جهنم مى افتند و آن در آخرت ، نمونه صراط مستقيم دنيا است كه دين حق و راه ولايت و متابعت حضرت اميرالمؤ منين و ائمه طاهرين از ذريه او صلوات الله عليهم اجمعين است و هر كه از اين صراط عدول و ميل به باطل كرده است ، از گفتار يا كردار، از همان عقبه از صراط آخرت مى لرزد و به جهنم مى افتد و صراط مستقيم سوره حمد، اشاره به هر دو است .
علامه مجلسى (رحمه الله عليه ) در حق اليقين از كتاب عقايد شيخ صدوق (رحمه الله ) نقل كرده كه فرمود: اعتقاد ما در عقباتى كه در راه محشر است آنست كه هر عقبه اى اسم واجب و فرضى است از اوامر و نواهى الهى ، پس ‍ انسان به هر عقبه اى كه مى رسد اگر تقصيرى كرده است در آن عقبه او را هزار سال نگه مى دارند و حق خدا را از او مى خواهند اگر از عهده آن با عمل صالحى كه از پيش فرستاده بيرون آمد و يا رحمت خدا شامل حالش شد از آن نجات مى يابد و به عقبه ديگر مى رسد، پس پيوسته او را از عقبه اى به عقبه ديگر مى برند و نزد هر عقبه سؤ ال مى كنند از آنچه كه او انجام داده است پس اگر از همه سلامت بيرون رفت منتهى مى شود به دار بقاء، پس ‍ حياتى مى يابد كه هرگز مرگ در آن نمى باشد و سعادتى مى يابد كه شقاوت در آن نيست و در جوار خدا با پيغمبران و صديقين و شفعاء و صالحان از بندگان خداى تعالى ، ساكن مى شود و اگر او را در عقبه اى حبس كنند و از او حقى را كه تقصير در آن كرده بخواهند ديگر راه نجاتى نخواهد داشت و با لغزش قدمهايش به درون جهنم مى افتد و اين عقبات بر روى صراط است و نام يكى از اين عقبات ولايت است كه همه خلايق را نزد آن عقبه باز مى دارند و از ولايت اميرالمؤ منين (ع) و ائمه بعد از او (عليهم السلام ) سئوال مى كنند اگر به وظايف خود عمل كرده است نجات مى يابد و مى گذرد و گرنه به جهنم مى افتد چنانكه حق تعالى فرموده است :
وقفوهم انهم مسئولون  و اهم عقبات ، ((مرصاد)) است ؛ ان ربك لبالمرصاد و حق تعالى مى فرمايد: به عزت و جلال خود سوگند ياد مى كنم كه ظالمى از آن نمى گذرد تا كيفر شود و عقبه ديگر رحم است ، و اسم ديگرى امانت است و اسم ديگرى نماز، و بنام هر وظيفه و تكليفى عقبه اى هست كه انسان را در آن نگه مى دارند و به بازرسى و پرس و جوى او مى پردازند.
از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده است كه چون اين آيه نازل شد:
و جى ء يومئذ بجهنم يعنى و بياورند در آن روز جهنم را، از حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيدند معنى اين آيه چيست ؟ فرمود كه روح الامين مرا خبر داده كه چون حق تعالى اولين و آخرين را در قيامت جمع كند، جهنم را با هزار مهار با صد هزار ملك در نهايت شدت و غلظت ، بكشند و بياورند و صدائى از آن برمى خيزد كه اگر خدا بخواهد همه را نابود مى كند و همه فرياد زنند: رب نفسى نفسى پروردگارا جان مرا جان مرا نجات ده . و تو اى پيغمبر خدا ندا كنى : امتى امتى و از براى امت خود دعا كنى . پس صراط را بر روى آن بگذارند، كه از مو باريكتر و از شمشير برنده تر، و در آن سه شاخه است بر يك شاخه مساءله امانت و صله رحم است ، و بر دوم نماز، و بر سوم عدالت پروردگار عالميان . سپس دستور مى دهند كه مردم از آنها بگذرند، پس در عقبه اول صله رحم و امانت ايشان را نگه مى دارد، و اگر از اين عقبه نجات يافتند عدالت الهى ايشان را نگه مى دارد؛ و اشاره به اين است آنچه حق تعالى فرموده : ان ربك لبالمرصاد ((هر آينه پروردگار تو بر سر راه يا كمينگاه است )) و مردم بر صراط مى روند و بعضى به دست چسبيده اند و بعضى يك پايش ‍ لغزيده با پاى ديگر، خود را نگه مى دارد و ملائكه بر دور ايشان ايستاده و دعا و ندا مى كنند كه اى خداوند حليم بردبار، به فضل و كرم خود آنها را ببخش و ايشان را سالم عبور ده و مى بينى كه مردم خطا كار در آتش جهنم مى ريزند، پس كسى كه به رحمت خدا نجات يافت و گذشت مى گويد: الحمد لله ، حمد مى كنم خداوندى را كه مرا نجات داد بعد از آنكه نااميد شده بود هر آينه پروردگار ما آمرزنده است .
ثقه جليل ، حسين بن سعيد اهوازى از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده كه مردى نزد حضرت ابى ذر رضى الله عنه آمد و او را به زائيدن گوسفندش بشارت داد پس گفت : اى ابوذر مژده باد تو را كه گوسفندانت اولاد آورده و بسيار شدند. فرمود: زيادى آنها مرا خوشحال نمى سازد و بهتر است كه تعداد آنها برايم كمتر باشد زيرا زيادى آنها مرا گرفتار مى سازد؛ همانا شنيدم كه پيغمبر خدا فرمود: بر دو طرف صراط، روز قيامت عقبه رحم و امانت است پس كسى كه صله رحم و اداء امانت كرده باشد، از آن بگذرد و آن دو طرف صراط نمى گذارند كه در آتش بيفتد. و در روايت ديگر است كه اگر خيانت كننده در امانت و قطع كننده رحم بخواهد بگذرد، با اين دو خصلت ، عملى ديگر او را نفع ندهد و صراط او را در آتش مى افكند.
((حكايت :))
سيد اجل اكمل مؤ يد، علامه نحرير بهاء الدين سيد على بن سيد عبدالكريم نيلى نجفى كه جلالت شاءنش بسيار و مناقبش بى شمار است و تلميذ شيخ شهيد و فخر المحققين است در كتاب ((انوار المضيئة )) در ابواب فضايل حضرت اميرالمؤ منين (ع) به مناسبتى اين حكايت را از والدش نقل كرده كه در قريه نيله كه قريه خوشان باشد شخصى بود كه توليت مسجد آن قريه با او بود روزى از خانه بيرون نيامد، او را طلبيدند عذر آورد كه نمى توانم ، چون تحقيق كردند معلوم شد كه بدن او با آتش سوخته غير از دو طرف رانهاى او تا طرف زانوها و ديدند درد و الم او را بى قرار كرده ، سبب آنرا از او پرسيدند، گفت : در خواب ديدم كه قيامت برپا شده و مردم به داخل جهنم مى ريزند و من از آن كسانى بودم كه مرا به بهشت فرستادند همين كه رو به بهشت مى رفتم به پلى رسيدم كه عرض و طول آن بزرگ بود، گفتند كه اين صراط است پس از آن عبور كردم و هر چه از آن طى مى كردم عرضش كم ، و طولش بسيار مى شد تا رسيد بجائى كه مثل تيزى شمشير شد، در زير آن نگاه كردم ديدم كه وادى بسيار بزرگى است و در آن آتش ‍ سياهى است ، و در آن ، جمره هايى مثل قله كوهها، و مردم بعضى نجات مى يابند و بعضى در آتش مى افتند و من شروع كردم به لرزيدن مثل كسى كه بخواهد بيفتد تا خود را رسانيدم به آخر صراط، به آنجا كه رسيدم نتوانستم خوددارى كنم كه ناگاه در آتش افتادم و در ميان آن فرو رفتم ، پس خود را رساندم به كنار وادى و هر چه دست انداختم دستم به جايى بند نشد و آتش با قوت جريان خود، مرا به پايين مى كشيد و من استغاثه مى كردم ، عقل از من پريده بود، پس ملهم شدم به آنكه گفتم : يا على بن ابى طالب ، پس نظر افكندم ديدم مردى به كنار وادى ايستاده ، در دلم افتاد كه او على بن ابى طالب (ع) است . گفتم اى آقاى من ، يا اميرالمؤ منين ، فرمود: دست خود را بياور نزديك ، پس دست خود را به جانب آن حضرت ، دراز كردم پس ‍ دستم را گرفت و كشيد و مرا بيرون آورد و با دست خود آتش را از دو طرف رانم دور كرد در اين محل وحشت زده از خواب جستم و اين حال خود را ديدم كه مى بينيد سالم نمانده بدن من از آتش مگر آنجائى كه امام دست ماليده ؛ پس مدت سه ماه مرهم كارى كرد تا سوخته ها بهتر شد. و بعد از آن كم بود كه نقل كند اين حكايت را جهت احدى مگر آنكه تب مى گرفت او را (انتهى ).
ذكر چند عملى براى سهولت گذشتن از اين عقبه ، غير از صله رحم و اداء امانت ، كه گذشت .
((روايت اول :))
سيد بن طاووس در كتاب ((اقبال )) روايت كرده كه در شب اول ماه رجب بعد از نماز مغرب ، بيست ركعت نماز كند به حمد و توحيد و بعد از هر دو ركعت سلام دهد تا محفوظ بماند خودش و اهل و مال و اولادش و از عذاب قبر در پناه باشد و از صراط بى حساب مانند برق بگذرد.
((روايت دوم :))
روايت شده كه هر كه شش روز از ماه رجب روزه بگيرد از ((آمنين )) باشد روز قيامت و بگذرد بر صراط به غير حساب .
((روايت سوم :))
و نيز سيد روايت كرده كه كسى كه در شب بيست و نهم شعبان ده ركعت نماز كند بخواند در هر ركعت ((حمد)) يك مرتبه و ((الهيكم التكاثر)) ده مرتبه ، و ((معوذتين )) ده مرتبه ، و ((توحيد)) ده مرتبه ، عطا فرمايد حق تعالى به او ثواب مجتهدين و سنگين كند ميزان او را از حسنات و آسان گرداند بر او حساب را و بگذرد بر صراط مثل برق جهنده .
((روايت چهارم :))
در فصل سابق گذشت كه هر كه زيارت كند حضرت امام رضا (عليه السلام ) را با آن دورى قبر شريفش ، آن حضرت بيايد نزد او در سه موطن روز قيامت تا او را خلاصى بخشد از اهوال آنها كه يكى از آنها ((صراط)) است .

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:31 توسط زهرا الیکائی| |

:. نماز شيطان .:
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شيطان ، براى گمراه كردن انسان از يك شيوه ثابت استفاده نمى كند، بلكه براى هر كسى شيوه مخصوص به خود آن را به كار مى برد تا موفق شود. براى هر كسى راه و روشى جداگانه دارد. يكى از راههاى مؤ ثر و موفق آن ملعون ، عبادت نمودن و نماز خواندن او است . براى منحرف كردن نمازگزاران از حربه نماز استفاده مى كند؛ زيرا اگر كسى كه راضى نيست خود را به هر گناهى بيالايد و نمازهايش پشتوانه معنوى او است ، هيچ گاه به فرمان او در نمى آيد كه شب بخورد يا آدم بكشد تا دزدى كند. مسلما به فرمان او گردن نمى نهد ناگزير، بايد راهى بيابد كه بتواند آرام آرام او را منحرف كند و به مقصود خويش راهنمايى نمايد و آن ، هم دردى و هم راهى با او در لباس نماز خوان و عابد است .
از امام صادق عليه السلام نقل شده : در بنى اسرائيل ، عابدى بود كه در غار كوه مدت ها خدا را عبادت كرده و هميشه مشغول نماز بود. شيطان هر چه خواست او را فريب دهد، نتوانست . از هر راهى كه وارد شد مؤ ثر نيفتاد، تا آن كه روزى بالاى بلندى رفت و با صداى بلند فرياد كشيد به طورى كه همه لشكريانش دورش جمع شدند و گفتند: اى سيد و بزرگ ما! چه روى داده كه اين قدر ناراحتى و فرياد مى كشى .
گفت : از دست اين عابد. او مرا بيچاره و حيران نموده ، از هر راهى خواستم او را فريب دهم نتوانستم . آيا كسى هست كه او را فريب دهد؟
يكى از آن ميان برخاست و گفت : من او را فريب مى دهم . شيطان گفت : از چه راهى ؟ جواب داد: از راه دنيا، و سرخوشى هاى آن . آنها را براى او زينت مى دهم . گفت : بنشين تو مرد ميدان او نيستى ؛ زيرا او علاقه به دنيا ندارد و لذت دنيا را نچشيده است .
ديگرى برخاست و گفت : من مى روم و او را فريب مى دهم . گفت : از چه راهى ؟ گفت : از راه شهوت و زنان ، گفت : تو هم بنشين كه مرد ميدان او نيستى ؛ زيرا او از شهوت به زنان آگاهى ندارد و تا حال لذتى از زن ها نبرده است كه به اين وسيله فريب بخورد.
سومى برخاست و گفت : اگر اجازه دهى من مى روم و او را فريب مى دهم . گفت : از چه راهى ؟ جواب داد، از راه عبادت و نماز. گفت : برو، چون تو مرد ميدان او هستى . آن ملعون صبر كرد تا شب فرا رسيد و هوا تاريك شد، خود را به صورت يكى از عابدان درآورد. آمد صومعه آن عابد و گفت : اى عابد! من غريبم منزلى ندارم ، حيرانم ، مرا امشب ميهمان كن و در صومعه خود پناهم بده . عابد هم او را پذيرفت . شيطان از اول شب تا صبح عبادت كرد و روز هم پيوسته مشغول نماز بود. نه غذا مى خورد، نه استراحت مى نمود و نه مى خوابيد؛ در حالى كه عابد گاهى خسته مى شد ولى ابليس خسته نمى شد. او مى خوابيد و غذا مى خورد ولى شيطان مدام نماز مى خواند.
عابد پيش او رفت و گفت : اجازه مى دهى سؤالى از تو بكنم . گفت : فعلا وقت ندارم ، بگذار نماز بخوانم ، با اصرار زياد اجازه گرفت و گفت : اى بنده خدا! من عابدى مثل تو نديده ام كه اين قدر عبادت كند، و نماز بخواند. تو چه كرده اى كه اين قدر عاشق عبادتى ؟ به طورى كه نه مى خورى نه مى خوابى و نه آرام دارى و خسته نمى شوى ؛ در حالى كه من چنين نيستم .
گفت : علتش اين است كه من مرتكب گناهى شده ام و هر وقت به فكر آن گناه مى افتم از ترس خدا بر خود مى لرزم ، خورد و خواب از من سلب مى شود و مشغول نماز و عبادت مى گردم ، ولى تو تا به حال گناه و معصيتى انجام ندادى و ترس از خدا در دل تو نيست از اين رو، در عبادت سست هستى و از آن خسته مى شوى و گاهى استراحت مى كنى و مى خوابى .
عابد گفت : چه كرده اى و گناه تو چه بوده كه اين قدر از خدا مى ترسى و عبادت مى كنى ؟ گفت : من زنا كرده ام وقتى به فكر آن مى افتم ، قدرت عبادتم بيشتر مى شود. تو هم اگر مى خواهى مانند من حال عبادت پيدا كنى ، بايد ولو يك مرتبه زنا كنى .
عابد گفت : من كسى را نمى شناسم كه با او زنا كنم وانگهى ، اين كار خرج دارد و احتياج به پول است ؛ در حالى كه من ندارم و كسى به من پول نمى دهد. شيطان گفت : من به تو كمك مى كنم و راهنمايى ات مى نمايم . دست برد زير سجاده و چهار درهم بيرون آورد به عابد داد و گفت : اين پولها را بگير و داخل شهر شو. سراغ خانه فلان زن فاحشه را بگير و با او زنا كن ، بعد از آن ديگر از نماز خسته نمى شوى .
عابد پول را گرفت و روانه شهر شد و سراغ خانه فلان زن فاحشه را گرفت . مردم خوشحال شدند و گفتند: عابد آمده كه او را توبه دهد و از گناه منع كند. خانه را به او نشان دادند. با همان لباس وقيافه اى كه داشت داخل شد و گفت : اى زن ! اين پول را بگير و زود آماده شو كه وقت نماز نگذرد.
زن نگاهى به او كرد و لباس و قيافه او را كه ديد دريافت وى از مشتريان او نيست والا سر و وضع خود را تغيير مى داد و اين قدر عجله نداشت . او اهل فسق و فجور نيست . ماجرا را از عابد پرسيد: او هم تمام سرگذشت آن كسى كه ميهمان او شده و عبادت او را تا آخر براى زن نقل كرد.
زن فهميد كه آن شخص شيطان بوده است . گفت : اى بنده خدا! او شيطان بوده و با نماز مى خواسته تو را فريب دهد! برگرد و از اين عمل منصرف شو كه گناه نكردن بهتر از گناه كردن و بعد توبه نمودن است ؛ زيرا شايد توبه قبول نشود يا عمر تمام شود؛ و در حالى بميرى كه توبه نكرده باشى . اى عابد برگرد، اگر آن شخص هنوز مشغول نماز است بدان او انسانى بوده و اگر رفته بدان شيطان بوده ، عابد وقتى برگشت كسى را نديد.
اتفاقا آن زن همان شب از دنيا رفت . صبح كه شد، ديدند بر در خانه او نوشته شده ، اى مردم ! جمع شويد فلان زن را دفع كنيد كه از اهل بهشت است ! مردم به شك افتادند، در كفن و دفن او حيران شدند! و سه روز دفن او را به تاءخير انداختند. خداوند به حضرت موسى عليه السلام خطاب كرد كه : برو و مردم را خبر كن ، جنازه اش را غسل دهند و بر وى نماز بخوانند و در قبرستان مومنان دفن كنند. من به خاطر اين كه يكى از بندگان ما را از گناه منصرف كرد، او را بخشيدم و از گناهان او صرف نظر كردم و او را از اهل بهشت قرار دادم .

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:27 توسط زهرا الیکائی| |

بهترین راه قرائت وفهم قرآن کریم

بهترین راه براى قرائت همراه با ادراک و فهم قرآن این است که انسان همراه با قرائت سور قرآنى، معانى ‏آن را در ذهن و نظر قرار دهد، و با هر آیهٔ در درون و نهاد خود گفتگو نماید.

آیا تلاوت قرآن در صورتى که انسان معناى آیات را نفهمد اثر و فایده‌اى دارد ؟


اگر اهمیت و فضیلت تلاوت قرآن براى ما روشن شود و بدانیم که قرآن تکلم و سخن گفتن خداوند با ما ‏است، و با طهارت باطن و اُنس با قرآن لذت تلاوت را بچشیم، هیچ گاه حاضر نمى‌شویم بین خود و قرآن ‏فاصله بیندازیم و هرگز از فیض عظیم آن، حداقل با تلاوت پنجاه آیهٔ در شبانه‌روز، محروم نمى‌گردیم.‏

خداى سبحان، رسول الله (صلّى‌الله‌علیه‌وآله) را مستقیماً تحت ولایت خود معرفى کرده، مى‌فرماید: «إنّ ‏وليّى الله الّذى نزّل الکتاب و هو یتولّى الصّالحین»(1) این آیهٔ کریمه حاوى چند مطلب است: اول آن ‏که مى‌فرماید خدا ولى رسول الله است «ان وليّى الله» دوم آن که همان خدایى، ولى رسول الله است که ‏قرآن را نازل فرموده «الّذى نزل الکتاب» و سوم آن که خداوند متولّى صالحین است «و هو یتولّى الصالحین».

‏با توجه به این سه نکته مى‌فهمیم، راه این که خدا ولّى انسان باشد، آن است که انسان، صالح بشود و تا ‏صالح نگردد تحت ولایت الله نخواهد بود و خدا هم تولى او را نخواهد پذیرفت و بهترین راه صلاح، هم اُنس با ‏قرآن است. این جمله که مى‌فرماید ولّى رسول الله (صلّى‌الله‌علیه‌وآله)، خدایى است که قرآن را نازل کرده از ‏باب تعلیق حکم بر وصف مى‌باشد که مشعر به عليّت است؛ یعنى اگر کسى به قرآن عمل کند صالح ‏مى‌شود و اگر خداوند بخواهد «ولّى» کسى بشود، از راه قرآن، ولایت و تدبیر او را اعمال مى‌کند.‏

به همین دلیل مى‌فرماید: «فاقرءوا ما تیسّر من القرآن»(2) آن مقدارى که براى شما میسّر است ‏قرآن تلاوت کنید و با این کتاب الهى مأنوس باشید. حتّى اگر معناى بعضى از آیات و سور براى شما روشن ‏نشد، نگویید خواندن بدون ادراک چه اثرى دارد. چون قرآن، کلام آدمى نیست که اگر کسى معنایش را نداند ‏خواندنش بى‌ثمر باشد؛ بلکه نورى الهى است که خواندن آن به تنهایى عبادت است گرچه به معنایش ‏آگاهى نداشته باشد.‏

 

بهترین راه قرائت و فهم قرآن کریم چیست؟

بهترین راه براى قرائت همراه با ادراک و فهم قرآن این است که انسان همراه با قرائت سور قرآنى، معانى ‏آن را در ذهن و نظر قرار دهد، و با هر آیهٔ در درون و نهاد خود گفتگو نماید،

در آیهٔ عذاب از خداوند، طلب ‏مغفرت و در آیهٔ رحمت از خداى سبحان طلب گذشت کند و بشیر بودن و نذیر بودن خداوند در آیات را ‏مشاهده نماید و از هر مطلبى که قرآن افاده مى‌نماید نکتهٔ علمى مربوط به آن را برداشت نماید.‏

در هنگام تلاوت قرآن با زبان، کلمات از راه گوش به سمع انسان مى‌رسد که معناى آن نیز باید به دل و ‏جان نفوذ کند و اگر دل بسته باشد، معنا به آن نفوذ نمى‌نماید، قرآن کریم در این مورد مى‌فرماید: «أفلا ‏يَتَدبّرونَ القرآن أم على قلوبٍ اقفالها»(3) آیا در قرآن تدبر نمى‌کنند یا بر دلها قفلهایى نهاده شده است؟ ‏و در آیهٔ دیگر مى‌فرماید: «کلاّ بل رانَ على قلوبهم ما کانوا یکسبون»(4) یعنى؛ بر قلب‌هاى آنها با آنچه ‏کسب کرده‌اند زنگار نشسته است.‏

گناه، غفلت و علائق به دنیا، دل را قفل مى‌کند و مى‌بندد و معارف قرآنى در این قلب‌ها نفوذ نمى‌کند و ‏انسان باید از راه باز کردن دل و زدودن «رین» و «چرک» از آن، زمینهٔ نفوذ معنا را به جان خود فراهم آورد. چون ‏این زمینه فراهم شود تلاوت آیات قرآن موجب لذّت مى‌شود. فرد با ورود به هر آیه‌اى اگر مشتمل بر خیرات، ‏معرفت، علم و مانند آن باشد، مضمون آن را مسألت مى‌کند و اگر ناظر به عذاب و مانند آن باشد نجات از آن ‏را از خداوند طلب مى‌نماید.‏

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:6 توسط زهرا الیکائی| |

حجاب نزد فاطمه زهرا

چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام:
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»

روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)»
وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود:« فاطمه پاره تن من است.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید:« بهترین کار برای زنان چیست؟»
فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند »
رسول خدا فرمود:« فاطمه پاره تن من است »

رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی.
فاطمه علیها سلام می‌فرماید:« هیچ کس نمی‌‌داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.»

روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود:« چه بد است این تخته‌هایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن می‌گذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.»
اسماء گفت:« من که در حبشه بودم، می‌دیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست می‌کردند و مرده را داخل آن می‌گذاشتند.»
سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبه‌دار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچه‌ای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمی‌شود مرده مرد است یا زن.» و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.»

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:56 توسط زهرا الیکائی| |

مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن

در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.
 

یکی از این آیات، آیه 59 سوره احزاب است:« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما» (ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.)
جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد.
در سوره نور آیه 31 نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است.

مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن

حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده، وسیله‎ی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد.
حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می‎تواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که می‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎های روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.
علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می‎کند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شده‎اند.

هدف و فلسفه حجاب

هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛13) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

-=هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.=-
از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.


حجاب چشم

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.

قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.

حجاب در گفتار

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.

حجاب رفتاری

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎ای راه نروند که با نشان دادن زینت‎های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.

از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده می‎شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است.
بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد؛

حجاب و عفت

دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترک‎اند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد.

حجاب زنان سالمند

قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه می‎دهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباس‎های رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت می‎گوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباس‎هایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60)

علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانه‎ای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است.

آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟

با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست.
البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد.


نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:50 توسط زهرا الیکائی| |

ولادت حضرت معصومه و روز دختر گرامی باد

       ((ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر مبارکباد )) 

 

  به جان پاک تو ای دختر امام ، سلام به هر زمان و مکان و مقام سلام 

  تویی که شاه خراسان بود برادر تو بران مقام رفیع و براین مقام سلام

 به هر عدد که تکلم شود به لیل و نهار هزار بار فزون تر ز هرکلام سلام

صبح تا شب و از شام  تا طلیعه صبح بر استانه قدست علی الدوام سلام

 به پیشگاه تو ای خواهر شه کونین ز فرد خلیق به صبح و شام سلام

 منم که هرسر مویم به هر زمان گوید به جان پاک توای دختر امام سلام

                                                  

  ((غروب  غمگین ))

 حضرت فاطمه (س) پس از ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قيدحيات بود

و سپس دعوت حق را لبيک گفت و به سوي بهشت برين پرواز کرد.

اين حادثه در سال 201 هجري رخ داد.

سلام بر اين بانوي بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب.

درود بر روح تابناک معصومه (س) که اينک آفتاب حرم باصفايش،

زمين قم را نوراني کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پيام آوران

مهر و مهتران جوانان بهشتي. اي فاطمه! در روز قيامت، شفيع ما باش که

تو در نزد خدا، جايگاهي ويژه براي شفاعت داري.

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:35 توسط زهرا الیکائی| |

دختران مجرد و ساعت ازدواج

بررسی اجمالی علل تجرد در دختران

دختر

همه جوامع برای تحقق مقاطع مهم زندگی مانند شروع شغل، زمان ازدواج، فرزند دار شدن، بازنشستگی و ...زمان بندی اجتماعی دارند که به این انتظارات درجه بندی شده سنی برای رویدادهای خاص زندگی، ساعت اجتماعی اطلاق می شود. به موقع یا بی موقع بودن این مساله بر عزت نفس افراد تاثیر بسزایی دارد زیرا افراد خواسته یا نا خواسته به مقایسه اجتماعی از شرایط خود می پردازند و پیشرفت و موقعیت خود را با دیگران مقایسه و ارزیابی می کنند. یکی از این الگوهای زمان بندی شده اجتماعی، زمان ازدواج در جوانان به خصوص زمان ازدواج دختران است.

یکی از الگوهای زمان بندی شده اجتماعی، زمان ازدواج در جوانان به خصوص زمان ازدواج دختران است.

ازدواج یک امر جهانی است که در تمام جوامع و در طول تاریخ وجود داشته و به یک مجموعه از نیازهای اساسی انسان پاسخ می دهد. بقای نسل و پرورش فرزندان، تحقق آرزوی دیرین کودکی برای پدر و مادر بودن و دستیابی به عالی ترین سطح دوستی و صمیمیمت ، ارتباط گرم  و دوجانبه عاطفی- جنسی و تقسیم کار و همکاری و همراهی در طول زندگی در شمار اساسی ترین کارکردهای تشکیل زندگی مشترک است.

این پیمان در زندگی انسان به خصوص زنان از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا موجودیت دو انسان را از جهات مختلف به هم پیوند می دهد. از نظر روانشناسی، توانایی در ایجاد یک رابطه صمیمی که مستلزم مصالحه و گذشت است، به احساس هویت شخصی فرد بستگی دارد هویتی که پایه های آن در دوران پیشین زندگی شکل گرفته است. افرادی که از هویت برخوردارند آماده اند که هویت خود را با فرد دیگری سهیم شوند، این مساله نوعی از خود گذشتگی متقابل بین کسانی که شریک زندگی یکدیگرند،ایجاد می کند.

وجود روابط آزاد و گسترده جوانان و بدبینی نسبت به انتخاب همسر، بالارفتن هزینه های زندگی همراه با بالارفتن توقعات افراد، سست شدن پیوندهای خانوادگی، تقلیل حمایتهای مادی و معنوی والدین از فرزندان، افزلیش پدیده چند همسری و تعدد زوجین و... از علل عمده ای است که دختران امروزی بااحتیاط زیادی برای ازدواج اقدام کرده و یا آن را دایما به تاخیر می اندازند. اما به راستی تنها این عوامل است که باعث به تاخیر انداختن ازدواج در دختران ایرانی شده است؟چرا امروزه بر خلاف گذشته ازدواج در میان دختران به تاخیر افتاده است؟ عده ای از این دختران تمایلی به ازدواج ندارند و حتی عده ای دیگر از تجرد خویش راضی و خشنود هستند.

این در حالی است که پژوهشهای مختلف نشان می دهد زنان متاهل در مجموع خوشبخت تر و راضی تر از مجردها هستند و احساس شادکامی بیشتری می کنند. همچنین زنان متاهل نسبت به دختران مجرد از استرس کمتری رنج می برند زیرا ازدواج امنیت خاطر فراوانی برای زنان به همراه دارد و این مساله احتمالا به علت حمایت دو جانبه ای است که در ازدواج موفق، به چشم می خورد.

 

عوامل بازدارند ازدواج در دختران

1-  ایجاد ناهماهنگی تحصیلی بین دو جنس: با توجه به گسترش روز افزون تعداد دختران تحصیل کرده و از طرف دیگر تمایل پسران برای ورود سریع تر به بازار کارو امتناع از ادامه تحصیلات دانشگاهی، موجب شده است که توازن و هماهنگی تحصیلی بین دختران و پسران جامعه ایرانی کاهش چشم گیری یابد و همین مساله باعث شده که بسیاری از از دختران حاضر به ازدواج با مردانی با تحصیلات پایین تر از خودشان نباشند. نتیجه چنین ناهماهنگی چیزی جز تجرد دختران نخواهد بود.

2- میل به ادامه تحصیل در دختران: با تغییرات چشم گیر فرهنگی و اجتماعی که در سالهای اخیر در جامعه ما شکل گرفته، عده کثیری از دختران مانند گذشته نمی خواهند نقش واحد و یک بعدی را در جامعه ایفا کنند، مثلا فقط نمی خواهند در خانواده نقش یک همسر و مادر را ایفا کنند بلکه تمایل زیادی به ادامه تحصیلات، کسب مدارج بالای علمی و به دنبال آن دستیابی به موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی بالا هستند. همین مساله باعث شده که تمرکز بسیاری بر ادامه تحصیلات تا مدارج بالاتر داشته و برای نیل به این خواسته فرصتهای ازدواج را نادیده گرفته و بیشتر به دنبال استقلال فردی خویش باشند.

3- بدبینی نسبت به مردان: مسلما در زندگی زناشویی، فردی که بیش از دیگری عشق و محبت را طلب می کند، زن است. زنان به طور عمده برای دستیابی به یک رابطه عمیق عاطفی برای ازدواج اقدام می کنند و این در حالی است که با ایجاد برخی تغییر و تحولات در جامعه کنونی ما بسیاری از دختران جامعه ما شاهد اتفاقات تلخ در زندگی اطرافیان و دوستان خویش مانند گرایش برخی از مردان به تعدد زوجین و یا اقدام به عقد موقت، باعث شده که دسته ای از دختران این اقدامات را به اشتباه به همه مردان تعمیم داده و از ازدواج سر باز زنند و به این باور اشتباه می رسند که همه مردان قابل اعتماد نبوده و به زندگی زناشویی خود وفادار نمی مانند.

4- منطق افراطی: احساس و منطق دو وجهه مهم طبیعت انسانی است که در امور مختلف زندگی باید به هر دو این مقوله ها پرداخته شود و هیچ یک  از آنها نباید نادیده انگاشته شود و یا مورد توجه بیش از حد قرار گیرد. در برخی از دختران مشاهده میشود که غلبه افراطی منطق بر احساس و حسابگری شدید، موجبات تجرد یا ازدواج دیر هنگام آنها را ایجاد کرده است.این دسته از دختران خواستگاران خود را بیش از حد مورد ارزیابی های موشکافانه قرار می دهند و دایما مراقبند که مساله ای از نظر آنها جا نیفتاده و تصمیمی ناپخته و نسنجیده نگیرند.

البته در بیان علل تجرد دختران به عوامل بیشتری می توان پرداخت اما به نظر میرسد که مولفه های یاد شده بیش از دیگر عوامل مهم بوده و دارای فراوانی و شیوع بیشتری است.

بیشتر دخترانی که تجردشان انتخابی و خود خواسته بوده و از شرایط کنونی خود راضی هستند، رویکرد خاصی نسبت به زندگی دارند. این صفات گاهی اوقات شامل باریک بینی بیش از حد، استقلال و اعتماد به خود، طرز تفکر خاص و گاه داشتن هوش و استعداد بسیار بالا است.

در ضمن باید به این نکته توجه داشت که دختران مجرد از گروههای آسیب دیده و یا گروههایی که واجد برخی خصوصیات ظاهری و روانی خاص هستند، محسوب نمی شوند بلکه تجرد بیشتر این دختران به ویژه آنهایی که تجردشان انتخابی و خود خواسته بوده و از شرایط کنونی خود راضی هستند، ناشی از رویکرد خاصی است که به زندگی دارند و به همین علت آنها را از افراد دیگر متمایزو متفاوت می سازد. این صفات گاهی اوقات شامل باریک بینی بیش از حد، استقلال و اعتماد به خود، طرز تفکر خاص و گاه داشتن هوش و استعداد بسیار بالا است. پاره ای از مطالعات نشان داده است دخترانی که در دوره کودکی و نوجوانی، نسبت به همسالان خود از هوش و استعداد بالایی برخوردارند، در دوران جوانی نتوانستند همسر مناسبی برای خود انتخاب کنند.

اگر چه این ویژگی ها در بین بیشتر دختران مجرد تا حدودی مشترک است، اما شدت این ویژگی ها در بین این دسته از دختران متفاوت است و بسیاری از دختران مجرد، این صفات را فقط در دامنه محدودی از رفتارهای خود آشکار می سازند.

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:33 توسط زهرا الیکائی| |

پيام پيامبر به دختران

 

بر دختر بودن خود بباليد.

وقتي باور غالب جامعه، «زن» را مايه عار ميدانست و از «دختر» نفرت داشت و حتى آن را زنده به گور ميساخت؛ در چنين محيطي، «اسلام» جايگاه انسانى زن را احياء کرده و او را ريحانه؛ يعني شاخه گلى ظريف مينامد. يکى از ارمغانهاى زيباي پيامبر، شخصيت دادن به دختر و زن ميباشد. بدان حد که پيامبر(ص) ميفرمود :

ـ بهترين فرزندان شما، دخترانتان مي‌باشند.

ـ از خوش قدمى زن، اين است که نخستين فرزندش دختر باشد.

و چون به نبى خاتم بشارت دختر ميدادند، مي‌فرمود:

گلي است که خدا، روزيش مي‌دهد و تامين او با خداست.

بر خود بباليد و از آن دسته دخترانى باشيد که پيامبر درباره  ي ايشان فرمود:

چه خوب فرزندانى اند دختران محجوب!

 

از فرصتها سود جوييد.

فرصت جواني، يک غنيمت زودگذر است. پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتيست.

محمد مصطفى (ص) فرمود:

دنيا ساعتي است. زندگى کوتاه‌تر از آن است که دست کم گرفته شود.

لحظات زندگى را جدّى بگيريد و فرصت جوانى را دريابيد؛ «جواني» يک نسيم رحمت است.آن گونه که پيامبر(ص) مي فرمود :

انّ لربّکم في‌ايام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها؛

در ايام زندگيتان نسيم‌هاى رحمتى مي‌‌ورزد مراقب باشيد خود را در معرض آن قرار دهيد.»

 

حيا را پاس داريد.

«حيا» سرچشمة همة زيباييهاست و در فقدان حيا، هيچ کار زيبايي انجام نمي شود و هيچ کار زشتى ترک نمي شود.

حيا همان دگرگونى حال و انکسار و دورى گزينى از کار زشت است؛ به خصوص آنکه انسان احساس کند که ناظرى او را مي‌بيند. و آگاهي و نظارت خداوند ، عامل برانگيختن حيا است. رسول خدا(ص) فرمود :

«فاستحيوا اليوم أن يطَّلع الله على شيء من أمرکم؛ شرم کنيد امروز از اينکه خداوند از تمام امور شما، مطلع است.»

بزرگترين سرمايه دختر و زن مسلمان «حيا» است که ثمرة آن، مهار شهوت و تضمين عفّت او خواهد بود.

درنگ در نوع برخورد موسى با دختر شعيب و شيوه راه رفتن اين دختر که با حيا آميخته بود، نيز براى شما الهام بخش است.

 

پوشش مناسب را انتخاب کنيد.

پيامبر اسلام بر پوشش زن در مقابل نامحرم و دورى از جلوه گرى و خود نمايي اصرار مى ورزيد و قرآن، همپاى توصيه به مردان در دوري از چشم چرانى و رعايت پوشش بدن از نامحرم، به زنان نيز توصيه مى کند که ديدگان خود را فرو خوابانند و عفّت پيشه کنند. به دو آية ذيل دقت کنيد:

1. «اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو: پوشش هاي بلند (جلباب) خود را بر خويش فرو افکنند».

2. «به زنان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو خوابانند و عفّت پيشه ساخته، دامن خود را از بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم، آشکار نکنند مگر آنچه پيدا است، و روسري‌هاي (خُمُر) خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش‌ها پوشيده باشد، و پاهايشان را به زمين نکوبند تا آنچه از زينت پنهان مي‌کنند، معلوم شود».

 

همواره دانش بجوييد

همواره با دانش و علم مأنوس باشيد؛ زيرا «خداوند درجة آنان که ايمان آوردند و آنان که از علم بهره مند شدند، بالا ميبرد». هيچ وقت از ياد گيرى و دانش آموزى خسته نشويد و به فکر فارغ التحصيلي نيفتيد. اين توصيه پيامبر(ص) را همواره به ياد داشته باشيد که مى فرمود:

«چهار چيز است که هر باهوش و خردمندى بايد به آن پايبند باشد؛ شنيدن دانش ، حفظ کردن، نشردادن و عمل به دانش.»

هر ظرفى وقتى چيزى در آن مي گذارند، گنجايش خود را از دست مي دهد مگر ظرف دانش که با افزودن آن، گنجايشش بيش تر مي-شود.

پيامبر(ص) مى فرمود:

«زنان انصار، خوب زنانى هستند! شرم، مانع فقاهت آنان در دين نمي شود.»

بهترين مطالبى که شايسته است دختران جوان ياد بگيرند، چيزهايي است که در بزرگسالى مورد نيازشان باشد و بتوانند در زندگي اجتماعى از آموخته هاى دوران جوانى خود، استفاده نمايند.

 

قدردان والدين خود باشيد.

در خوبى کردن، کرنش و فروتنى به پدر و مادر خود ، کوتاهى نکنيد؛ خوشا به حال کسى که پدر و مادرش را نيکى کند!

شخصي درباره دوست داشتنى ترين کار از پيامبر سؤال کرد و آن حضرت نخست به «گزاردن نماز اوّل وقت» اشاره فرمود و آنگاه از «نيکويى به پدر و مادر » ياد کرد.

روزي خواهر رضاعى پيامبر اکرم(ص) به نزد آن حضرت آمد؛ وقتى به او نگريست، از او شادمان گشت و ملحفه اش را گسترد و او را بر آن نشاند. سپس روى کرد و با او سخن گفت و به صورتش خنديد. آنگاه خواهراش برخاست و رفت و برادراش آمد. رسول خدا(ص) چنين احترامى به او نکرد. لذا به حضورش عرض شد: اي رسول خدا ! با خواهرش رفتارى کردى که با او در حالى که مرد است، چنين نکردي!؟ فرمود:

«چون او نسبت به پدر و مادرش نيکوکارتر از برادرش بود.»

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:29 توسط زهرا الیکائی| |

حضرت معصومه علیهاالسلام

چنانکه می‌دانید حضرت معصومه علیها‌السلام در پناه برادرش زندگی می‌کرد، زیرا پدرش در زندان بود. هنگامی که یگانه برادر و پناهگاهش از روی اکراه به خراسان رفت، یک سال در مدینه بدون برادر زندگی کرد، ولی کاسه صبرش لبریز شده و تصمیم گرفت به خاطر دیدار برادر، سفر دور و دراز بین مدینه و خراسان را بپیماید، سرانجام همراه کاروانی از بستگانش، مدینه را به قصد خراسان ترک کرد و با یک جهان اشتیاق و امید، بلکه پس از یک سال دوری برادر و سرپرستش، به فیض زیارت او نایل شود، ولی در ساوه بیمار شد....

 

چه چیزی موجب بیماری آن حضرت شد؟

بعضی علت بیماری آن حضرت را چنین نوشته‌اند: مردم ساوه در آن عصر از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بودند، از این رو وقتی که موکب حضرت معصومه علیهاالسلام و همراهانش به ساوه رسید، به آن حمله کردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان حضرت معصومه علیهاالسلام در این جنگ به شهادت رسیدند، حضرت معصومه همچون عمه‌اش زینب علیه‌السلام وقتی که بدن‌های پاره پاره آنها را که 23 تن بودند دید، به شدت غمگین گشته و بر اثر آن بیمار شد و سپس روانه قم شد و در قم بیماری او ادامه یافت و پس از 16 یا 17 روز رحلت کرد.

و در روایت دیگر آمده: هارون بن موسی بن جعفر علیه‌السلام همراه 23 نفر از بستگانش که یکی از آنها خواهرش حضرت معصومه علیه‌السلام بود، در یک کاروانی وارد ساوه شدند، دشمنان اهل بیت علیه‌السلام به هارون که در حال غذا خوردنه بود، حمله کردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند.

نقل شده: در غذای حضرت معصومه علیه‌السلام زهر ریختند و آن بانوی گرامی، مسموم گشته و بستری شد و طولی نکشید که در قم به شهادت رسید و این روایت یا زخمی شدن حضرت معصومه علیهاالسلام از نظر نویسنده صحیح‌تر است. مطابق نقل بعضی، مسموم کردن آن حضرت توسط زنی در ساوه انجام شد.

 

زمین حرم مال چه کسی بوده و چه کسی ایشان را دفن کرد؟

زمینی که آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام در آن واقع است، بابلان نام داشته و این زمین پیش از آنکه مرقد مطهر آن حضرت شود، بنایی نداشته است، فقط ملکی از ملک‌های موسی بن خزرج بوده است، این زمین را موسی بن خزرج که هم مهمان‌دار حضرت معصومه علیهاالسلام بود و هم در عصر خویش رئیس و محترم بود، برای دفن آن حضرت معین کرد.

مردم ساوه در آن عصر از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بودند، از این رو وقتی که موکب حضرت معصومه علیهاالسلام و همراهانش به ساوه رسید، به آن حمله کردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان حضرت معصومه علیهاالسلام در این جنگ به شهادت رسیدند.

آل سعد در این سرزمین سردابی حفر کردند تا آن را مقبره حضرت معصومه علیه‌السلام قرار دهند، پس از آنکه جنازه مطهر آن بی بی بزرگوار را غسل داده و کفن کردند، ‌آن را به آن سرزمین آوردند، در این وقت میان آل سعد گفت‌وگو شد که چه کسی داخل قبر شده و جنازه را در سرداب به خاک بسپارد، سرانجام اتفاق کردند که شخصی به نام «قادر» که پیرمرد پرهیزکار و صالح و سید بود داخل قبر شود آن گوهر پاک را دفن کند.

چون به سراغ آن مرد رفتند، ناگاه از جانب صحرا دو سوار نقاب دار پیدا شدند، همین که به نزدیک رسیدند، از مرکب خود

حرم حضرت معصومه علیهاالسلام

پیاده شدند و بر جنازه حضرت معصومه علیه‌السلام نماز گزاردند، سپس داخل سرداب شده و جنازه را دفن کردند، آن گاه بیرون آمده و رفتند و کسی نفهمید که آنها چه کسی بودند.

 

حرم را چه کسی ساخته است؟

آنگاه موسی بن خزرج سقف و سایبانی از بوریا بر سر قبر برافراخت تاهنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام دختر امام نهم علیه‌السلام وارد قم شد و قبه‌ای بر آن مرقد مطهر بنا کرد.

بعد از مدتی ام محمد دختر موسی پسر امام جواد علیه‌السلام وفات کرد، جنازه او را در کنار مرقد حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپردند.

مدتی بعد، میمونه خواهر ام محمد وفات کرد، او را نیز در کنار مرقد حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپردند و قبه‌ای جداگانه بر روی قبر آن دو بانو، بنا کردند سپس بْریهیه دختر موسی بن امام جواد علیه‌السلام وفات کرد، او را نیز در آنجا به خاک سپردند.

 

چه کسی از امام زادگان در حرم مدفونند؟

مرحوم محدث قمی، غیر از بانوان فوق، از بانوان دیگر نیز نام برده که در کنار مرقد مطهر حضرت معصومه علیه‌السلام مدفون هستند، مانند: زینب دختر امام جواد علیه‌السلام، ام اسحاق کنیز محمد بن موسی مبرقع علیه‌السلام و ام حبیب کنیز محمد بن احمد بن موسی مبرقع علیه‌السلام.

بنابراین در مجموع شش تن از امامزادگان و منسوبین به امامان علیه‌السلام در کنار مرقد مطهر حضرت معصومه دفن شده‌اند از این رو شایسته است آنان که مرقد شریف حضرت معصومه علیه‌السلام را زیارت می‌کنند، از آنها نیز یاد کنند، گرچه با این جمله کوتاه باشد:

«اَلسَلامُ عَلَیْکُم یا بَناتِ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیْکُنم وَ رَحْمَهُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ؛

سلام بر شما ای دختران رسول خدا، سلام و رحمت و برکات خدا به شما باد.»

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:26 توسط زهرا الیکائی| |

 

                           بانوى كرامت

حضرت معصومه عليهاالسلام

 

كویر براى حضورت نورانى مى‌شود وپنجره‌هابه شوق رویت، نیمه شبى رابه سوى خورشید باز نمى‌شوند. كوچه پس كوچه هاى قم به یمن حضورت نورانى مى‌شوند و سروهاى آزاد به احترامت قیام مى‌كنند.

آرام آرام، بر پهنه كویر حضور پرولایت شكوفه مى دهد ; غربت به یمن غریب معنا مى‌یابد.

دلم مى خواهد برایتان از بانویى سخن بگویم كه خیال سبزتان نیمه شبى بر اقامه سبزش سلام مى‌دهد و در آینه حرمش چهره آراید.

برایتان از بانویى سخن مى‌گویم كه همانند زینب علیهاالسلام كه براى قیام قربانى داد و خورشید عاشورا را با صبرش تعریف كرد، او هم با قدمهاى پرحیاتش، به سرزمین كویرى قم حیات بخشید ودر رگ ایرانیان خون حمایت از ولایت را جارى ساخت.

برایتان از بانویى سخن مى گویم كه به یمن حضورش، شهر قم، مركز صدور علم ودانش علوى شد و محل رشد وبالندگى.

برایتان از بانویى سخن مى گویم كه بارگاه زیبایش، پناهگاه دل هاى عاشقى است كه شب هاى چهارشنبه در جمكران بیتوته مى كنند. به نیابت از شیعه در نیمه شب هاى كویرى قم، سربرآستان حرم حضرت دوست مى سایند و براى ظهور گل نرگس دعا مى كنند و از بانوى كرامت، براى شكوفه دادن درخت اجابت استمداد مى طلبند.

معصومه …

معصومه تفسیر معصومیت است كه روزگارى در مدینه طلوع كرد، معصومه اقامت غربت است در روزگار غربت نگاه ها، معصومه تفسیر بلند تبعیت است از ولایت.

معصومه نگاه سبزى است كه از معصومیت سرچشمه مى گیرد، معصومه، روزگار دلداگى است واز غربت به قربت رسیدن.

معصومه ترجمان بلند عاشوراست و قصه با زینب هم سفرشدن.

معصومه فلسفه شیدایى است و غزل ماندن و بودن، معصومه نگین ایران است كه درقم، شهر اقامه مى درخشد.

معصومه ضریب بالاى ارادت به ولایت است، معصومه، قصه بلند مدینه تامشهد است.

معصوم انتهاى متبلور است. معصومه سرسلسله تنهایى است، معصومه فانى فى الله است.

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:21 توسط زهرا الیکائی| |

چرا چادر حجاب برتر است؟

در هیچ یک از آیات قرآن نیامده که زن‌ها در نوع و مقدار پوشش بدن (حجاب) آزاد هستند، بلکه آنچه در قرآن آمده، واجب بودن حفظ پوشش (حجاب) برای زنان است، اما این که این پوشش حتماً باید با چادر صورت گیرد، آیه‌ای به صراحت نداریم.آنچه در احکام دینی بیان شده ، مقدار پوشش زنان و اصل حجاب است، اما این که این پوشش حتما باید با چادر صورت گیرد ، چیزی نیامده است و تنها به بهتر بودن استفاده از چادر برای حجاب اشاره شده است.

خانم ها باید تمامى بدن خود را به غیر از گردى صورت و دست ها تا مچ بپوشانند, (خواه پوشش باچادر باشد یا با مانتو), ولى پوشیدن چادر بهتر است و از لباس‏هایى که توجه نامحرم را جلب کند (مثلاً برجستگى‏ها را نمودار کند) باید اجتناب شود.

البته یک آیه در قرآن آمده که برخی از مفسران از آن ، معنای پوشش با چادر را برداشت کرده اند. قرآن مجید خطاب به پیامبرش فرمود: «به زنان و دختران خود و زنان مؤمن بگو که: خویشتن را با «جلباب» بپوشند که این کار براى این که به عفت شناخته ‏شوند و از تعرض محفوظ ‏بمانند، براى آنان بهتر است».بعضى از مفسّران ، جلباب را پوششى فراگیر معنا کرده‏اند که از بالاى سر تا پایین پا را مى‏پوشاند و چیزى در حدود اندازه چادر است. البته دیدگاه دیگر ، جلباب را پوشش تا زانو و دیدگاه سوم ، جلباب را مقنعه مى‏داند.بر اساس دیدگاه اوّل مى‏توان گفت: قرآن از چادر یا چیزى مانند آن که تمام بدن را بپوشاند، سخن گفته است .

علاوه بر این: درباره پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براى دفاع از فدک، همین پوشش نقل شده است.
حضرت فاطمه(ع) مقنعه خویش را بر سر و جلباب بر تن کردند؛یعنى پوششى که تمام تن را از سر تا قدم فرا مى‏گرفته است.
علاوه بر این عقل نیز بر برتر بودن چادر حکم مى‏کند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مى‏ماند.


به همین خاطر فقها به برتر بودن چادر برای حفظ حجاب حکم کرده اند ، نه این که فقط آن واجب باشد.


پوشش کامل با مانتو و روسرى نیز مى‏تواند مورد استفاده قرار گیرد، ولى حجاب برتر نیست، زیرا هر چند با مانتو وروسرى پوشش صورت مى‏گیرد، ولى باز حجم بدن مشخص است و با مقایسه با چادر، قطعاً چادر برترى دارد.
آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خویش به جهت ایجاد جامعه سالم است. آن چه که بهتر بتواند این هدف را تأمین کند، برتر است، در عین حال در صورت لزوم باید با حفظ عفت و حجاب، زن نقش اجتماعى خود را ایفا کند.
براى روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:


1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینى‏

بر اساس فرهنگ اسلامى، انسان موجودى است که براى رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است. اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسى و توجه به هر یک از آن‏ها در حدّ نیاز طبیعى، سبب شکوفایى همه استعدادهاى انسان شده و او را به سوى کمال سوق داده است.
پوشش مناسب براى زن و مرد عامل مهمى در تعدیل و تنظیم این غریزه است.
2- توجه به ساختار فیزیولوژى انسان‏
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اى مستقیم با تفاوت‏هاى جسمى و روحى زن و مرد دارد.


در تحقیقات علمى در مورد فیزیولوژى و نیز روان‏شناسى زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّک‏هاى چشمىِ شهوت‏انگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایى زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعى قادر به دیدن است، از سوى دیگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتى یکنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتى گسترده تحت تأثیر محرّک‏هاى شهوانى قرار مى‏گیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّک‏هاى حسى پاسخ مى‏دهند. حس لامسه بروز زیادى ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.
از این گذشته چون هورمون‏هاى جنسى زن به صورت دوره‏اى ترشح مى‏شوند و به طور متفاوت عمل مى‏کنند، تأثیر محرّک‏هاى شهوانى بر زن صورتى بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.


با توجه به مطالب فوق مى‏توان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّى و اساسى ریشه گرفته است. اسلام مى‏خواهد انواع التذاذهاى جنسى (چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها براى کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربى که حضور در جامعه را با لذت جویى جنسى به هم مى‏آمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسى را به هم مى‏ریزد.


اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و براى تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه نموده است، زیرا بى بند و بارى در پوشش به معناى عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسى است که آثار شوم آن بر کسى پوشیده نیست.


ج) آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینى‏
1- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هیجان‏ها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سیرى ناپذیرى شهوت است.


2- تحکیم روابط خانوادگى و برقرارى صمیمیت کامل زوجین.


با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدودیت و پایان آزادى‏هاى جنسی خود تلقّى مى‏کنند وافراد متأهل هر روز در مقایسه‏اى خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار مى‏گیرند. این مقایسه‏ها، آتش هوس را دامن زده و ریشه زندگى را مى‏سوزاند.


در محیطى که حجاب است و شرایط دیگر اسلامى رعایت می‌ شود دو همسر تعلق به یکدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است، ولى در بازار آزاد برهنگى و بى حجابى که عملاً زنان به صورت کالاى مشترک (لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسی) در آمده اند دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى تواند داشته باشد. بنابراین ، دین مقدس اسلام براى حفظ حرمت زن و حراست از آلودگى اجتماع و جلوگیرى از شعله ورشدن غریزة جنسى ، رعایت حجاب را براى زنان لازم دانسته است.


3- استوارى اجتماعى و استیفاى نیروى کار و فعالیّت‏
دختر و پسرى که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآیى آن‏ها کاسته مى‏شود و حکومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروى فکرى و کارى است.


4- بالارفتن ارزش واقعی زن و جبران ضعف جسمانى او
حیا، عفاف و حجاب زن مى‏تواند در نقش عاطفى او و تأثیرگذارى بر مرد مؤثر باشد.

لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکى از وسائل مرموز براى حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است.
اسلام می‌ خواهد زن کرامت داشته باشد و وقتى درجامعه حضور پیدا می‌ کند به عنوان یک انسان ظاهر شود نه به عنوان جنس مخالف مرد. زن و مرد در درجه اول هر دو انسانند و هر دو باید در محیط اجتماع و در برخورد با یکدیگر به گونه اى ظاهر شوند که مایة الودگى و ناپاکى جامعه نشوند. زن مسلمان، تجسم حرمت و عفت در جامعه است، حفظ پوشش و داشتن حجاب به نوعى احترام گذاردن به زن و محفوظ نگه داشتن وى از نگاه هاى شهوانى و حیوانى است.
اسلام حجاب را براى محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه براى مصونیّت او توصیه کرده است، زیرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را در اجتماع دادAه امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است.
در واقع حجاب موجب محدودیت، مردان هرزه مى‏باشد که در صدد کام جویى‏هاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این گروه از مردان منظور است.


علاوه بر مطالب فوق استاد مطهری در بیان این که چرا حجاب به زنان اختصاص یافته می گوید: اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایى و خودآرایى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شکار است و زن شکارچى، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچى. میل زن به خود آرایى از حس شکارچى‏گرى او ناشى مى‏شود. در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد که مردان لباس‏هاى بدن نما و آرایش‏هاى تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود مى‏خواهد دلبرى کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگى، از انحراف‏هاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گردیده است».(7) به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسى و زیبایى خاص زنانه و تحریک پذیرى جنس مردانه، یکى از علت‏هاى این حکم است. توصیه و دستور الهى به پوشش و حجاب براى زنان، به منظور ایجاد محدودیت و محرومیت و چیزهایى از این قبیل که تنها فریب شیطانى‏اند نمى‏باشد، بلکه در واقع براى آگاهى دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است که باید از آن مراقبت شده و حفظ شود و به تاراج نرود. این کاملاً معقول است که هر چیزى ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بیشترى را مى‏طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شکل یک ابزار براى مطامع سودپرستان در نیاید.
به یاد داشته باشیم که غریزه جنسى، نیرومند و عمیق است. هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش‏تر مى‏گردد، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله ورتر مى‏شود، و شهوت خود را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى در مى‏آورد.(8) و وضعیت جهان معاصر و کشانده شدن عده‏اى به همجنس بازى نشانه آشکارى از این حالت است.
بنابراین رعایت نکردن پوشش اسلامى توسط زنان نه تنها از بین رفتن حساسیت مردان را به دنبال ندارد، بلکه موجب طغیان غریزه جنسى آنان نیز مى‏گردد و چه بسا پس از مدتى باعث دلزدگى و بى معنایى آن خواهد شد.
جهت مطالعه بیشتر به کتاب فلسفه حجاب ، استاد مطهری مراجعه فرمائید.

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط زهرا الیکائی| |

 

شنیدن صدای خدا

در یک گردهمایی فردی از گرفتن پیغام از طرف خدا و اطاعت کردن از فرمان خدا صحبت میکرد. مرد جوانی متعجب از خودش پرسید: "مگر هنوز خدا با مردم حرف میزند؟". بعد از جلسه، مرد جوان با یکسری از دوستانش برای خوردن قهوه و کیک بیرون رفتند. در آنجا با هم در مورد این پیغام گفتگو کردند. خیلیها می گفتند که چگونه خدا آنها را در زندگیشان هدایت کرده است.
حدود ساعت ده مرد جوان با اتومبیل خود به طرف خانه راه افتاد. همانطور که در ماشین نشسته بود، شروع به دعا کردن نمود: "خدایا اگر تو هنوز با مردم حرف میزنی لطفاً با من نیز حرف بزن. من گوش خواهم کرد و تمام سعیم را خواهم کرد که مطیع تو باشم."
همانطوریکه در خیابان اصلی شهرشان رانندگی می کرد ناگهان احساس عجیبی کرد که یکجا بایستی بایستد تا مقداری شیر بخرد. او سر خود را تکان داد و گفت: "آیا خدا تو هستی؟"
چونکه جوابی نگرفت شروع کرد به ادامه دادن به رانندگی. ولی دوباره همان فکر عجیب:"مقداری شیر بخر." مرد جوان به یاد داستان سموئیل انداخت که چگونه وقتی خدا برای اولین بار با او حرف زد نتوانست صدای او را تشخیص دهد و نزد عیلی رفت چونکه فکر میکرد که او با او حرف میزد. مرد گفت: "باشه خدا اگر این تو هستی که حرف میزنی من شیر را می خرم." به نظر اطاعت کردن آنقدرهم سخت نبود چونکه بهرحال او میتوانست از شیری که خریده استفاده کند. پس او اتومبیل را متوقف کرد و مقداری شیر خرید و به راهش به طرف خانه ادامه داد.
وقتی خیابان هفتم را رد می کرد دوباره الزامی را در خود حس کرد:"بپیچ به این خیابان". او فکر کرد که این دیوانگی است و از آنجا گذشت. دوباره همان احساس، پس او فکر کرد که باید به خیابان هفتم برود پس چهارراه بعدی را دور زد تا به خیابان هفتم برود و به حالت شوخی گفت: "باشه خدا اینکار را هم می کنم."
وقتی چند ساختمان را رد کرد احساس کرد که آنجا بایستی توقف کند. وقتی اتومبیل را به کناری گذاشت به اطراف نگاهی انداخت. آن منطقه حدوداً تجاری بود. در واقع بهترین منطقه شهر نبود ولی بدترین هم نبود. اکثر مغازه ها بسته بودند و بیشتر چراغهای خانه ها نیزخاموش بودند که بنظر همه خواب بودند. در وجود مرد حسی می گفت: "شیر را به خانه روبرویی ببر." مرد جوان به خانه نگاهی انداخت. خانه کاملاً تاریک بود و به نظر می آمد که افراد آن خانه یا در خانه نبودند و یا خوابیده بودند. در ماشین را باز کرد و روی صندلی نشست و گفت: "خداوندا این دیوانگیست. الان مردم خوابند و اگر الان آنها را از خواب بیدار کنم خیلی عصبانی میشوند و بعد من مثل احمقها به نظر می رسم."
بالاخره او در اتومبیل را باز کرد وگفت: " باشه خدا اگر این تو هستی که حرف می زنی من میرم جلوی در و شیر را به آنها می دهم ولی اگر کسی سریع جواب نداد من فوراً از آنجا میرم. " او از عرض خیابان عبور کرد و جلوی در رسید و زنگ در را زد. صدایی شنید مردی به طرف بیرون فریاد زد و گفت: " کیه؟ چی می خواهی؟ " و قبل از اینکه مرد جوان فرار کند در باز شد. مردی با شلوار جین و تی شرت در را باز کرد و بنظر که از تخت خواب بلند شده بود. قیافه عجیبی داشت و از اینکه یک مرد غریبه در خانه اش را زده زیاد خوشحال نبود. گفت: "چی می خواهی؟" فرد جوان شیر را به طرفش دراز کرد و گفت: "برای شما شیر آوردم. " آن مرد شیر را گرفت و سریع داخل خانه شد. زنی همراه با بچه شیر را گرفت و به آشپزخانه رفت و آن مرد هم بدنبال او. بچه مدام گریه می کرد و اشک از چشمان آن مرد سرازیر بود.
مرد درحالیکه هنوز گریه می کرد گفت: "ما دعا کرده بودیم. چونکه این ماه قبضهای سنگینی را پرداخت کردیم و دیگه پولی برای ما نمانده بود و حتی شیر نیز برای بچه مان در خانه نداریم. من دعا کرده بودم و از خدا خواسته بودم که به من نشان بدهد که چگونه شیر برای بچه ام تهیه کنم."
همسرش نیز از آشپزخانه فریاد زد: "من از او خواستم که فرشته ای بفرستد تا برای ما شیر بیاورد، شما فرشته نیستید؟" مرد جوان دست خود را به جیب برد و کیفش را بیرون آورد و هرچه پول در کیفش بود را در دست آن مرد گذاشت و برگشت بطرف ماشین در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر بود. حالا دیگر می دانست که خدا به دعاها جواب می دهد.
این کاملاً درسته بعضی وقتها خدا خیلی چیزهای ساده از ما می خواد که اگر ما مطیع باشیم قادریم صدای اون را واضحتر بشنویم.

نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:31 توسط زهرا الیکائی| |

 

مقام مادر

از نخستين روز خلقت بشر، تا کنون در هر کجاي دنيا و در ميان هر قوم و نژاد و ملتي، با هر آداب و آييني، وقتي نام مادر برده مي ‌شود، کوچک و بزرگ، همه و همه، سرشار از شور و حرارت و مهر و الفت مي ‌شوند و قلب شان پر تپش‌تر مي ‌زند. اسلام نيز براي مادر، مقام و ارزش فوق العاده اي قائل شده است تا آن جا که رسيدن به بهشت را با رضاي مادر ميسر مي ‌داند.

مقام مادر از منظر پيامبر اکرم(ص)

پيامبر اکرم(ص) ضمن روايتي فرمودند: بهشت زير پاي مادران است. يعني رسيدن به آخرين مرحله کمال انساني با جلب رضاي مادر تامين مي ‌شود.

جنان در زير گام مادران است
بکش بر ديده، خاک زير گامش
مکن بر روي او تندي که بر تو
خدا فرموده واجب احترامش

البته منظور اين نيست که اگر کسي رضايت مادر را تامين کند ولي به بقيه وظايف مذهبي و شرعي خويش نپردازد، به بهشت خواهد رفت بلکه مقصود اين است که اگر فردي وظائف ديني و اسلامي خويش را انجام دهد ولي مادر از فرد راضي نباشد، قطعا در بهشت الهي جايي برايش نخواهد بود. در بيان توصيه به احترام و تکريم مادر، باز پيامبر اکرم(ص) فرمودند: " هر که پيشاني مادر خويش را ببوسد، از آتش مصون شود." و نيز توصيه فرمودند: هر گاه پدر و مادر هر دو تواما تو را صدا کردند، ابتدا اجابت مادر نما. و در مورد احسان و نيکوئي در حق مادر، توصيه و تاکيد بسياري فرمودند، چنان که فرمودند: مادر خود، مادر خود، مادر خود را رعايت کن، سپس پدر خود را و سپس کساني را که به تو نزديکترند." هم چنين بنا به فرمايش ايشان خشنودي و خشم خدا در گرو خشنودي و خشم پدر و مادر است.

همنشين موسي در بهشت

نقل شده که موسي بن عمران(ع) روزي هنگام مناجات با خداوند، از پروردگار در خواست مي ‌کند که هم مقام و رفيق او را در بهشت به وي معرفي فرمايد. خطاب آمد جواني است در فلان ناحيه که همنشين و هم مقام تو در بهشت برين است. حضرت موسي به سراغ او آمد. ديد جواني است قصاب، از دور مراقبت کرد تا ببيند چه عمل فوق العاده و کار پر ارزشي از وي صادر مي ‌گردد که لياقت چنين مقامي را پيدا کرده است تا در مقام يک پيغمبر قرار گيرد. ولي هر چه بيشتر مراقبت کرد، کمتر موفق گرديد. تا شب هنگام که جوان، محل کار خود را ترک کرده و رهسپار خانه شد. حضرت موسي بدون آن که خود را معرفي کند، نزد وي آمد و از او خواست تا آن شب را ميهمان جوان باشد و در خانه وي بسر برد تا شايد از اين راه به ارتباط خاصش با خداوند پي برده و رمز علو مقام او را در بهشت در يابد. جوان درخواست حضرت را پذيرفت و او را با خود خانه برد. وي ديد هنگامي که جوان وارد خانه شد، قبل از هر چيز غذايي آماده ساخت.

آن گاه به سراغ پيرزني که دست و پايش فلج شده و از کار افتاده بود، رفت و با صبر و حوصله خاصي، لقمه لقمه از آن غذا در دهان آن زن گذاشت تا سيرش کرد. سپس لباس او را عوض نمود و او را در انجام قضا حوائجش با مهرباني کمک کرد. آن گاه زن را در جاي مخصوص وي قرار داد. حضرت موسي که مراقب آن جوان بود، ديد در آن شب جز وظايف مذهبي خود، عمل ديگري انجام نداده، نه دعاي نيمه شبي دارد نه ناله و آه و مناجاتي و نه هيچ عمل فوق العاده‌اي ديگر. فرداي آن شب، پيش از آن که از خانه خارج گردند، حضرت موسي ديد جوان به آن غذا داد و صميمانه در انجامش کارهايش به او کمک کرد. هنگام خداحافظي حضرت موسي از جوان پرسيد: اين زن که بود و پس از آن که تو به او غذا مي‌ دادي چشمي به سوي آسمان مي ‌دوخت و کلماتي بر زبان مي‌ راند آن کلمات چه بوده است؟ جوان گفت: اين زن مادر من است و هر بار که من به او غذا مي‌ دهم و او را سير مي ‌کنم درباره من دعا مي ‌کند و مي‌ گويد خدايا به پاداش اين خدماتي که فرزندم نسبت به من انجام مي ‌دهد او را همنشين و رفيق موسي بن عمران در بهشت برين گردان. هنگامي که حضرت موسي اين جريان را شنيد تکاني خورد و به جوان مژده داد که دعاي مادر درباره تو مستجاب گرديده است. رعايت نمودن حقوق پدر و مادر، اين گونه موفقيت هاي دنيوي و معنوي نصيب فرزندان مي ‌سازد پس در احترام به آن ها و ادا حقوق آنان کوشا باشيم..

 

 

نوشته شده در جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:42 توسط زهرا الیکائی| |

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
Design By : Night Melody